
بچه ها کاور داستان رو عوض کردم چون فصل دوم شروع شد چطوره؟

اول بالا رو بخون . لایک هم کن 😻 خب بریم ببینیم چیمیشه😻 خب بریم پیش شوگولی : بعد از کلی گریه کردن پاشدم رفتم دوش بگیرم تا اروم شم بعد شام سفارش دادم باورم نمیشد دارم بدون ا.ت زندگی میکنم😖 میخواستم بهش فک نکنم ما برای هم نبودیم 🥲 از اولشم میدونستم اما باز به دوست داشتنش ادامه دادم🥲 شامم رو که خوردم رفتم گوشی که بهم داده بودن رو باز کردم اما هیچ شکاره ای توش سیو نبود فهمیدم که گوشی قبلیم رو نابود کردن🥲😓 که من نتونم با جیسو ارتباط بر قرار کنم 😕😕 ساعت ۱۱ بود😅 گرفتم خوابیدم صبح قرار بود اموزش ببینم مثلا 😅 صبح با صدای الارم گوشیم پاشدم دیدم یکی از خدمتکارا اومد بود و برام صبحونه اماده کرده بود+اقا بیدار شدین؟ شوگا : اره مدیر برنامه ندارم ؟ +بله دارین تا یک ساعت دیگه اینجان😇 شوگا: اوهوم باشه . صبحونمو خوردم و یکم درباره ی تست خوندم که ببینم روالش چجوریه😑 مدیر برنامم اومد (مرد بود)و یه خانم دیگه هم همراهش بود انگار استایلیستم بود😄 (اسم استایلیستش کیم جوجو هست و اسم مدیر برنامش هم لی هه یونگ)اقای لی برنامه ی کاری اونروز رو بهم دادن البته کار زیادی که نبود فقط یه سری اشنایی و این جور چیزا بود 🤗

بریم پیش ا.ت: صبح هول هول پاشدم دیدم ساعت هفته😕 ا.ت: دخترا دخترا پاشین ساعت هفته😅 لیسا:یااا اونی بزار بخوابیم . جیسو : تنبلا پاشین دیگه😐 منو جیسو بلند شدیم ولی مگه میشه جنیو لیسا رو بیدارکرد 😂 جیسو صبحونه رو اماده کرد منم موهامو درست کردم و جنی و لیسا رو با هزار بدبختی بیدار کردم🤭 خلاصه دخترا که چند دست لباس خیلی شیک برداشتن و یه لباس معمولی هم پوشیدن 😊 تو ماشین: لیسا: اونی کلی ذوق داری مگه نه؟ ا.ت: نخیر دارم از استرس میمیرم اخه فک کردین به این راحتی منو قبول میکنن 😕 یک سال نبودم مثلا جنی : اینجوری نگو حتما درست میشه . جیسو : اره الان گروه واقعا به نفر چهارم نیاز داره😊 ا.ت:واقعا مرسی که اینقدر بهم دل گرمی میدین😄😊 . رسیدیم کمپانی من رفتم دفتر مدیر میترسیدم خلاصه بعد از اینکه کلی حرف زدیم قبول کرد که میتونم به کارم ادامه بدم😍😍😍😍😍😍 کلی ذوق کردم تمرینم از همین امروز شروع میشد اول باید رو صدام کارمیکردن چون من رقصم عالی بود همون موقع هم 😘 اوه راستی برای خودک یه نام هنری انتخاب کردم *رزی* دیگه قرار بود با اون اسم منو صدا کنن 😊😇 بعد از تمرین صدا خیلی گشنم بود صبح که از هم خداحافظی کردیم اصلا دخترا رو ندیدم 🙂 وقت نهار بود که اونا هم اومدن لیسا: اونی چطور بود ؟ جیسو : بزار برسیم بعد شروع کن دختر😅 ا.ت: همه چی عالی پیش رفت اما وقتی صدام رو امتخان میکردن یکم سختم بود 😅 تازه اسم هم برا خودم انتخاب کردم😊جنی: چیه اسمت؟ ا.ت: رزی 😄 لیسا: چه اسم قشنگی😄🥰 اونروز کلی تمرین رقص کردم و دیگه ساعت شیش عصر بود که میخواستیم برگریدم خونه حسابی خسته بودیم 😅( بچه الان دیگه ا.ت شد رزی اوکی؟ وقتایی که صحبت رزیه عکس خودشو میزارم وقتیم که بحس یونگی عکس خودش😽)

روزها همینجوری میگذشت من تلاشمو بیشتر میکردم رژیم هایی غذایی سختی داشتم کارام بیشتر شده بودن تمرینام بیشتر چند بار وسط تمرین از خستگی از حال رفته بودم 💔 اما باز ناامید نشدم یه چند تا اهنگ دخترا که قبلا خونده بودن رو ادیت کزدن منم توش بودم رقصشون هم همینطور 😊 اما خیلی ها ازم بد میگفتن که نمیدونم خیلی لاغری و صدات خوب نیس به روم نمیاوردم اما ازتو داغون بود فشار کاری دیگه اونقدر زیاد بود که تقریبا شوگا رو فراموش کرده بودم امروز که لیسا داشت یه سریال نگاه میکرد دیدم یه پسره رو بهم نشون دادلیسا: وای اونی این پسره چقدر جذابه 😍 ا.ت: یونگی؟ لیسا: رزی( همون ا.ت) چی میگی مگه میشناسیش؟ ا.ت: چی؟ ..... نه بابا من از کجا باید بشناسمش لیسا: پس یونگی کیه؟ ا.ت: ها؟ .... کی؟ ... لیسا: اونی حواست کجاس همین اسمی که چند دقیقه پیش گفتی ا.ت: اها یکی از همکارام بود لیسا: اها 🥰 جنی: راستی ا.ت نگفتی وقتی کاراموزیت رو ول کرد چی کاره بودی؟ ا.ت: یاااا اسم من دیگه رزیه 😕 جنی: حالا هرچی 😅 خدایا چی بگم به اینا باور کنن 😑😐 ا.ت: یه پیج نقاشی زده بودم و همینطور بیشتر وقتم رو برا درس گذاشتم جنی: پیج رو هنوز داری؟ ا.ت: ها.... نه همون موقع جمعش کردم😊 جنی: اها. تصمیم گرفته بودم اون زمان رو فراموش چه روزای رو گذروندم یا چه کارایی کرده بودم با چی کسی های ملاقات کرده بودم؟ اما نمیشد 💔🙃 مخصوصا یونگی😓 ایکاش هیچوقت باهاش اشنا نمیشدم و همون موقع بعد از مرگ بابا خودکشی میکردم 🥲 امروز کمپانی بهمون استراحت داده بود 😇
دخترا میخواستن برن پیش خانوادشون 😄 منم گفتم برن من میمونم 😊 تصمیم گرفتم درباره یونگی تحقیق کنم ببینم الان چی کارس اول رفت اسم اون بازیگری که شبیه یونگی بود رو در اوردم *مین شوگا*( به بزرگی خود قبول کنید میدونم عجیب شد اما دیگه چه کنم😅) اول گفتم شبیه یونگی اما بعد از اطلاعاتی که داشت متوجه شدم که خودشه باورم نمیشد پیداش مردم اما یه چیز میلنگید مین شوگا اسم واقعیش بود طبق اطلاعات 😕 واقعا گیج شده بودم یا سنش یونگی ۲۲ سالش بود اما اینجا نوشته بود ۲۵🙃 خلاصه بیخیالش شدم گفتم حتما شبیهشه 🥲

بریم پیش شوگا : بازیگری برام جذاب و متفاوت بود یادمه وقتی بچه بودم دوست داشتم بازیگر بشم اما بابا زندگی منو خرابکرد مامانمو ازم جدا کرد همه احساساتم رو خورد کرد با اینکه همش پنج سالم بود اما اون با من مثل یه ادم بزرگ میمرد مجبور بودم تو همه مهمونیاش با دوستاش شرکت کنم🥲 همه ی اینا به کنار بد ترین کاری که باهام کرد این بود که ا.ت رو ازم گرفت 🥲🥲🥲 جدیدا اولین سریالم رو منتشر کردا و یه بیوگرافی الکی برام جور کردن 😒 نقش دوم مرد بودم 😊 بعد از اون سریال کلی درخواست بازی دادن منم مجبور بودم همه رو قبول کنم اما واقعا لذت میبردم از باز کردن 🙂 تقریبا سه تا سریال دیگه هم بازی کردم زمان استراحتم شده بود یک ماه بیکار بودم داشتم همینجور کانالای تلویزیون رو بالا پایین میکردم که موزیک ویدیویی از کیپاپ دیدم کع قیافه ی یکی از دخترا توجهم رو بهش جلب کرد 🥲 شبیه ا.ت بود دیدم اول فک کردم شبیهش اما از صداش فهمیدم که خودشه بابا بهم گفته بود که اونو به اروزوش میرسونم ارزوی ا.ت ایدل شدن بودن🥲😇 اما بیخیال شدم چون بابا گفته بود اگه دنبالش بگردی میکشمش🥲 حداثچقل فهمیدم که حالش خوبه 😇

بوه ها تموم شد امید وارم خوشتون اومده باشه راستی یه خبر! بزن بعدی😊
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مگه طرفدار نیستی
همین حالا این رمان تمومش کن
شیپ کردن دو گروه با هم ممنوعه و ازت فیک فن میسازه
میدونم حال میده ولی نکن.خوششون نمیاد
عزیزم اینجا فقط بلک وینک ایدل و شوگا جزو بی تی اس نیس فهمیدی بعدشم خوشت نمیاد نخون😐💔
ب هر حال شیپه
منو باش میخاستم از جاهلیت درت بیارم
عالیییییییییی بود مرسییییییی
ممنون😄