امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد . این پارت درباره خواهر انیکاست انیتا .
این قسمت رو می خوام طولانی بنویسم . از زبون کوین : می فهمید کیه : از خواب پریدم . البته بهتره بگم کابوسی رو دیدم که سالهاست دارم میبینم . کابوسی درباره ی مرگ پدر و مادرم . وقتی اونا کشته شدن . من به یه یتیمخونه فرستاده شدم . { راستی حالا یادم اومد کوینو تو پارت ۵ معرفی کردم . دوستان بعد از این پارت یه پارت کوتاه داریم چون من امتحان دارم اما بعدش امتحاناتم تموم میشه و میتونم هر روز براتون یه قسمت بنویسم } خوب حالا ادامه : تو یتیم خونه تصمیم گرفتم انتقام بگیرم . از فردی که خونوادمو کشته . اون یه خوناشام بود . پدر و مادرم منو مخفی کردن . نمیدونین چقد درد داشت . مامان بم گفته بود گریه نکنم . اما چطور . چطور وقتی میدونم دیگه نمیبینمشون . مادرم جلوی منو با یه تخته گرفت و پارچه ای روش انداخت . بعد یه صدا اومد یکدفعه صدای افتادن چیز سنگینی رو احساس کردم پارچه افتاد از یه سوراخ دیدم . اره دیدم . دیدم چطور یه خوناشام داشت خون مادرمو می مکید . گردن مادر من سوراخ . هق زدم . اما اروم . میترسیدم . خشک شده بودم . در لحظه اخر مادرمو در حال افتادن دیدم که روشو سمت من کرد و خندید . اروم چیزی رو زمزمه کرد : مراقب خودت باش ... پسرم بعد لبخند زد . خوناشام از خونمون رفت بیرون . تصمیم گرفتم ... تصمیم گرفتم ... تصمیم گرفتم انتقام بگیرم و هر خوناشامی که میبینم رو بکشم .از رو تخت پاشدم . الان من یکی از بهترین جاسوس و مبارزای کشور بودم . کلی زحمت کشیدم . بدن مربی تمرین کردم ولی بازم کافی نیست . باید بکشم ... بکشم ... بکشم تا روح مادرم اروم بشه .
15 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
خیلی خوب بود قسمت بعد رو زودتر بزار
بله حتما ادامه میدم اناستازیا
واییییییی مردم از خنده و هیجانش....تو کی هستی که انقد ❤مینویسی؟؟؟؟؟؟؟😄😍😍😍😍خیلی داستانت باحالهههههه😂😂😂خندیدم چون داستانت آخرش خنده دار بود
قابلی نداشت . بازم مبخندونمت اما گریتم در میارم😈😈
داستانت قشنگه...
انیتا فقط موهاش پیداست.
داستان عالی و بلند بود.
عکسو کپی کن کامل میشه . اما رو تستات نزارش . این باعث میشه ناراحت بشم . میتونی نگهش داری وسه خودت اما پخشش نکن .
هق 😢😢
من صفحه ی اول گریم گرفت😭
من فکر کنم کوین و انیتا بهم میرسن🤔
نمیگم . کی میدونه شاید جلوتر یکی دیگه اومد . خود دانی
خیلی خنده دار بود😂😂
بات موافقم . خوب نوشتم . 😎😎😂😂
راستی خواهرم یه داستان نوشته به اسم معرفت عشق .
وای عالی بود مردم از خنده سر صفحه 13 زود بعدی را بزار .
قابلی نداشت شهرزاد جان . چاکرتیم😎😎