
خب اینم پارت نهم که واقعا نابود شدم تا بنویسمش :/ و خیالتون راحت مشکل عکس حل شد و تست عکس داره +_+

بعد از اینکه هوگو ژنراتور برق رو توی اون اتاق درست کرد خواست برگرده که تازه متوجه شد هیچ نظری نداره که راه برگشت کدوم طرفه ! بعد از اون با بدبختی شروع کرد به امتحان کردن راه های مختلف کرد تا اینکه به یه اتاق تاریک دیگه رسید ، هوگو وارد اون اتاق شد ، بدون اینکه بفهمه کجا داره میره خورد به یه چیزی ؛ نو چراق قوه رو روی اون انداخت و متوجه یه دستگاه شد هوگو : فکر کنم این از اون تلویزیون هاییه که نوار ویدئویی پخش میکنن ! ( اسمشو نمیدونه بچه :/ ) هوگو به اطراف نگاه میکنه و متوجه چنتا نوار وی اچ اس میشه هوگو اینم از نواراش !
هوگو نوار اول رو توی دستگاه میزاره و منتظر میمونه...بعد از چند دقیقه فیلمی شروع به پخش شدن میکنه _خیله خب فکر کنم داره ضبط میکنه ! _احمق جون در محافظ لنزش رو برنداشتی ! هوگو: اون صدا ها شبیه صدای من و...فلاویه ؟ ( چون اینطوریه برا اسم شخصیت های توی فیلم یه علامت هم میزارم ) هوگو^ : خب چطوری برش دارم ؟ فلاوی^ : بدش به من احمق ! هوگو^ : بیا فلاوی^ : خیله خب حالا داره درست فیلم میگیره هوگو^ : ممنون ! فلاوی^ : خواهش نمیکنم ! هوگو^ و هوگو : هه هه هه هوگو : انگار این فیلم مال قبلنه ولی اصلا یادم نمیاد... هوگو^ : خیله خب بیا بریم پیش بقیه ! ( دویدن ) یهو دوربین چندین نفر دیگه رو نشون داد
بعد از اون همه دور یه میز نشستند ، هوگو احساس عجیبی پیدا کرد جوری که انگار اون افراد رو میشناخته اما از کجا ؟ نکنه اونا خانوادش بودن ؟ ؛ بعد از اینکه از اینکه فیلم تموم شد نوار از توی دستگاه اومد بیرون ، هوگو نگاهی به نوار کرد روش نوشته شده بود : شام خانوادگی ! هوگو : پس اونا خوانوادم و دوستام بودن...؟ هوگو به نوار بعدی نگاه کرد روش نوشته شده بود : شب کیریسمس ! ، اون رو توی دستگاه گذاشت و منتظر شد : هوگو^ : خیله الان شب کیریسمسه ! بهتره دوربین رو اماده کنم...اوه خودش روشنه ! خیله خب وقتشه که واکنش فلاوی ضبط بشه !

بعد از اون دوربین جوری داشت تکون میخورد که انگار داشتم باهاش میدویدن و بعد از چند دقیقه وایسار هوگو^ : خیله خب ! این قیافه ی فلاویه ! بهش گفتم خودشو نگاه نکنه ولی میدونم دووم نمیاره 😂 دوربین روی فلاوی بود که بالاخره چشماشو باز کرده بود و وقتی خودشو نگاه کرد داد زد : فریسک ! اگه دستم بهت برسه میدونم باهات چیکار کنم ! از اون ور صدای دیگه ای اومد _توکه دست نداری لابد میخوای با گلبرگات بگیریش مگه نه ؟ 😂 فلاوی^ ( با صورت ترسناکس :/ ) : خب اگه میخوای میتونی یه جا وایسی تا ببینی چطور میگیرمت ! سنس^ : خب جواب منفیه عزیزم ! ( همینطور که هوگو داشت فیلم رو نگاه میکرد از طرفی اروم میخندید و از طرفی هم اشکاش اروم میریختند

هوگو : من...یادم..میاد...یادم...میاد..؟ ( اشکاش بیشتر شد ) یادم..میاد..؟! واقعا..داره..یادم..میاد..؟! ( یهو از پشت صدایی اومدن یه نفر میاد مثل اینکه همون لحظه یهو ظاهر شده باشه ! ) _اوه پس اینجایی ؟ داشتم دنبالت میگشتم ! ، هی حالت خوبه ؟ هوگو سرش رو برگردوند یا بهتره بگیم " فریسک سرش رو برگردوند... " فریسک : سلام...سنس...! سنس : هی رفیق تو حالت خوبه ؟ فریسک : بهتر از این نمیشم ! ( البته رو صورتش هنوز اشک جاری بود :/ ) سنس : هی نکنه که... فریسک : یادم میاد ! من یادم میاد ! سنس : تو..یادت..میاد ؟ فریسک : اره من یادم میاد !

و بعد همو بغل میکنن کی لی لی لی :/ سنس : خوش برگشتی فریسک : ممنون سنس : راستی یه نفر دیگه هم به جمعمون اضافه شد فریسک : کی ؟ سنس : الان میفهمی ! ( سنس دست فریسک رو گرفت و تلپورت کردند به یه اتاق دیگه ) سنس : خیله خب ببین کی اینجاست ! فریسک : الفیس ! الفیس : اوه فریسک ! س-سلام ! به نظر میاد که ح-حافظ برگش-شته ! فریسک : هنوز یکم مبهمه ولی تقریبا اره ! راستی سنس چطوری حافظه ی الفیس رو برگردوندی ؟ سنس : راستش زیاد کار سختی نبود ! ( الفیس یکم خجالت کشید...فکر میکنی برای چی ؟ چون با یکم دیدن عشق زندگیش و انیمه و کلا خود ازمایشگاه یادش اومد کی به کیه ولی به خاطر دیدن انیمه ی بیشتر خودشو یکم به فراموشی زد :/ )
الفیس : اوه بی-بیخیال س-سنس ! سنس : بگذریم کار دارو به کجا کشید ؟ الیفس : خ-خب میشه گفت ت-تقریبا فرمولش ر-رو فهمیدم ت-تنها کاری که م-مونده اینه که ازش بی-بیشتر درست کنیم ! سنس : این عالیه حالا چطوری عمل میکنه ؟ الفیس : خب این دارو در ه-همون مرحله ی ا-اول روی ناخوداگاه ف-فرد تاثیر میذاره و با تلنگر کردن به خاطرات ب-باعث میشه که اون فرد کم کم خاطراتش رو ی-یادش بیاد البته با این ماده ای که جدیدا به فرمولش رسیدم سرعت د-دارو افزایش پیدا میکنه و تاثیر گذاریش هم بیشتر میشه ( اصلا هم به شما ها مربوط نیست که اون ماده چیه چه شکلیه یا...مگه فضولین :/ ) سنس : این عالیه کارت خوب بود الفیس ( بعد از اون سنس تلپورت کرد و رفت به یه اتاق دیگه ) بعد فریسک رو به الفیس کرد و گفت

این داستان ادامه دارد...+_+
اسلاید اضافی +_+
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی این داستان با تاخیر میاد
از صبر و بردباری شما متشکریم
تو هم به خاطر راگا ناراحتی چون خودمم به خاطر اون ناراحتم😢😐
من ناراحت بیدم ولی میبل گفت تو وا*ساپ راضیش کلد😐تستشم راگا پاکید😐
خیلی زیبا و عالی بود😃😃
میگم ویپری چرا غمگین شدی😐😐
راس موگه😐
مال قضیه ی راگا 😑
تو هم به خاطر راگا ناراحتی چون خودمم به خاطر اون ناراحتم😢😐
وایسا وایسا وایسا ببینم
من اشتباه فهمیدم یا اینطوری شد:
بعد فریسک رو به آلفیس کرد و گفت:این داستان ادامه دارد...
خدایی واسه یه لحظه فک کردم این اتفاق افتاد😂😂😂😂😂
به هرحال عالییییییی بود
از قسط اینطوری نوشتم 😂
عاعلی بید*-*
پارت بعدو سریعتر بنویس*-*
باش +_+
خیلی زیبا بود+ - +
تشکر 😁