
درود دوستان داستان قراره جالب تر هم بشه 😁
ویل ، بیل و کیل مثل یه مثلث نزدیک به هم وایسادند و قدرتشون رو همزمان به سمط وسط مثلثی که توش وایساده بودند فرستادند و با اون کار بخشی از قدرتشون که ازاد شده بود شروع به جمع شده توی اون نقطه شد ، البته اون نیرو به نظر ناپایدار میومد استنلی : میگم حالا اینا دارن چیکار میکنن ؟ فورد : خب اونا الان دارن بخشی از قدرتشون رو ازاد میکنند و توی یه نقطه جمع میکنن استنلی : صحیح فقط به نظرت یکم ناپایدار نمیاد ؟ فورد : اوه پس تو هم فهمیدی ؟ خب درسته چون یه نیرو نمیتونه به صورت معمولی یه جا جمع بشه ولی وقتی از دو طرف دیگه بهش نیرو و فشار کافی وارد میشه یه جورایی به زور هم که شده سر جاش میمونه

استنلی : که اینطور...؟ ( هیچی نفهمیده خیالتون راحت :/ ) فورد : البته یه اشتباه کافیه تا اون توپ نیرو ول بشه و نیرو های ازاد شده منفجر بشن ( استنلی اب دهنشو قورت میده ) استنلی : که اینطور تر...! بعد از اینکه اون توپ نیرو به اندازه ی مشخصی بزرگ شد مارسیس کنار مثلث ایجاد شده توسط برادراش ایستاد و بعد کمی تمرکز توی یه زمان مشخص اون هم مثل بقیه شروع به ازاد کردن بخشی از نیروش شد ؛ اون توپ نیرو بزرگ ، بزرگ و بزرگتر شد تا اینکه به نظر ثابت میومد همون لحظه مارسیس علامت داد و به صورت هم زمان همه کارشون رو متوقف کردند و به توپ نیرو چشم دوختند
دیپر : تموم شد ؟ مارسیس : باید صبر کنیم و ببینیم ! ؛ دقایقی سپری شد و توپ نیرو به شکل های زیادی درومد و در اخر هم به شکل یه بیزی درومد و از اون لحظه به بعد تغییری نکرد میبل : مطمئنین که این درست کار کرده ؟ ویل : کاملا ! استنلی : پس قراره وارد این توپ ابی گنده ی بیزی شکل بشیم ؟ بیل : اره فورد : و همچنین ممکنه با ترایتور رو به رو بشیم پس بهتره برای هر چیزی اماده باشین خانواده ی ماجراجوی پاینز ! دیپر و میبل : بله عمو فورد ما اماده ایم ! دیپر : ما جلوی بیل سایفر رو گرفتیم پس میتونیم جلوی یه سایفر دیگه رو بگیریم ! استنلی : البته این کی کله پوک نیست که خیلی ساده گول بخوره !
بیل : به کی گفتی کله پوک ؟! مارسیس : با تو بود دیگه عزیزم ! بیل : مارس تو دیگه چرا...؟ فورد : به همین دلیل هم باید خیلی حواسمون رو جمع کنیم ! کیل : خیله خب نفله ها اماده این که بریم به بعد اکسپر ؟! همه : بله کاملا ! مارسیس و ویل ( خیلی ترسناک ) : حواستون هست که به چیز خاصی دست نزنید...؟ : ) همه با کمی ترس : کاملا...! بعد از اون همه به صورت اماده باش به سمت اون به اصتلاح دروازه ای که به سمت اکسپر باز شده بود حرکت کردند و به ارومی ازش رد شدند ؛ وقتی که اونا از دروازه رد شدند وارد جنگلی شدند که کاملا سفید بود یعنی کلش حتی درخت ها دیپر : میگم یه بار دیگه میگین اینجا دقیقا کجاست ؟
مارسیس : بعد اکسپر جاییه که سنگ تمامت توش وجود داره و به گفته ی کتاب نخستین و بقیه منبع ها اون سنگ سنگیه که نیروی جادویی کل جهان رو تامین میکنه و دارای قدرت خیلی زیادیه ! دیپر : اوه و راستی این کتاب نخستین که میگی و یه بار هم نزدیک بود منفجر بشه اون ماله توئه ؟ مارسیس : خب دقیقا نمیشه گفت مال منه من اخه من پیداش کردم دیپر : منظورت چیه که پیداش کردی ؟! مارسیس : خب قضیش مربوط میشه به چندین سال پیش ! نمیخواد زیاد وقتتو بگم پس خلاصه میگم ! یه روز که داشتم توی جنگل قدم میزدم به طرز عجیبی یهو پیداش شد ! بعد بازش کردم بعضی صفحات خالی و سفید بودن اما بعضی از اونا هم نکات جالبی درباره ی کل جهان توش بود

دیپر : چه جالب ! مارسیس : هی اگه بخوای میتونی داشته باشیش ! دیپر : امم...تو...مطمئنی ؟! مارسیس : اوه البته من این کتاب رو از حفظم ! دیپر : اممم...ممنون..! کیل : هوی شما دوتا اگه حرف زدناتون تموم شده بیاین اینجا یه چیزی پیدا کردیم ! مارسیس : بزن بریم ! دیپر :..باشه...! ؛ اونا خیلی زود خودشون رو به بقیه رسوندن بیل : خودشه ؟ ، دیپر کتاب رو بالا میاره ( مارسیس بهش داد ) و عکسی که داخل کتاب بود رو با چیزی که دیده بودن مقایسه میکنن مارسیس : خود خودشه ! دیپر : کاملا مثل طراحیه که توی کتابه ! ویل : باید حواسمون بهش باشه تا یه وقت_ _ هه هه هه شما ها خیلی بامزه این ! بیل : خودشه ! مارسیس : لعنتی !

ویل : خوشه اون ترایتوره ! ترایتور : اوه شما ها واقعا کار ادمو راحت میکنین ! مارسیس : چطور تونستی بیای اینجا ؟! کیل : تو نباید قدرت کافی این کار رو داشته باشی ! ترایتور : اوه درسته من نباید قدرت کافیه این کار رو داشته باشم مگه اینکه...؟ بیل : نکنه که... ترایتور : هه هه هه درسته ! فورد : منظور اون چیه ؟! ترایتور : اوه یعنی واقعا هنوز نفهمیدین ؟ بیل : پس اون موقع اون نگاه اون یه توهم بوده ؟! ترایتور : دینگ دینگ دینگ ! درسته ! مارسیس : منظورت چیه بیل ؟ بیل : خب همون موقعی که دیدمش حس کردم که اون ادم خطرناکیه پس یه انفجار دود درست کردم تا بتونم برای فرار وقت بخرم...ولی وقتی داشتم میرفتم اون همینطور بهم زل زده بود... ( صدای تتخخخ ) همه : ها ؟ دیپر : چیزی نیست خودکارم رو جویدم پوکید شما ها ادامه بدین !

ترایتور : خب هرکسی وقتی بفهمه که طرفش خطرناکه برمیگرده تا بعدا با دست پر بیاد پس...چرا من نباید از اون فرصت استفاده کنم ؟ بیل : پس اون موقع بعد انفجار دود اون یه توهم از تو بود که داشت نگام میکرد...این یعنی تو...لحظه ی انفجار رو پیش بینی کرده بودی و از فرصت استفاده کردی تا توی سایه ی من قایم بشی...؟! ترایتور : دینگ دینگ و دینگ کاملا درسته ! صد امتیاز ! انگار زیاد هم احمق نیستین ؟ ولی خب یکم دیر فهمیدین ! ویل : تمام این مدت تو درست کنارمون بودی ! کیل : به هر حال چه پیشمون بودی چه نبود الان مهمه که اینجایی و ما هم میخوایم حسابتو برسیم سایفر مقابل سایفر ! ترایتور : اوه خوبه ! این روحیه رو دوست دارم ! بیاین جلو !

این داستان ادامه دارد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی عالی من بی صبرانه منتظر پارت بعدیم پارت بعدی کی میاد🤔🤗
به زودی به زودی 😁
عالی ولی دیگه " این داستان ادامه دارد " ننویس ×____×
خب قطعا کیل با ترایتور مبارزه میکنه و به بعد اکسپر آسیب میرسه و دنیا نابود میشه -____-
نمیشه عزیزم 😂💔
خب اینم میتونه یکی از سناریو های احتمالی باشه ولی باید برای پارت بعدی خودتون رو اماده کنین 😁🔪
عالی...ازت دلخورم😐
چرا 😐
چون تو داستان گیمرکرافت که همه ریختن سرم هیچکاری نکردی😐تو نظراتشم هیچی نگفتی😐💔
به خدا نظرم منتشر نشد وگرنه یه غلطی کرده بپدم 😐💔
البته نگران نباش خودم وکیل مدافعتم هواتو دارم 😐👌
دمت گرم😐❤
عاعلی بید*-*
تشکر +_+