خب واقعا ازتون ممنونم که نظرات رو کامل کردین.یه چیز دیگه هم که هست اینه که احتمال داره دیگه نه پیشی کوچولو رو نه ماه کامل رو ادامه ندم😔چون اصلا حمایت نمیشه.خب دیگه حرفی ندارن برین بخونین😊
پام پیچ خورد و نزدیک بود بیوفتم بخاطر همین چشمام رو بستم و منتظر افتادن شدم که حس کردم دست کسی رفت پشت کمرم.آروم آروم چشمام رو باز کردم و صورت یونگی رو دقیقا با فاصله ی خیلی کمی جلوم دیدم.جوری که اگه حرف میزدیم لبامون به همدیگه برخورد میکرد.برای اولین بار بود که صورت یونگی رو از نزدیک میدیدم.الان که توجه میکردم آره شبیه یه پیشی کوچولو بود.محو صو،تش بودم و تقریبا یه دو دیقه ای شده بود که اینجوری توی این حالت مونده بودیم.بلند شدم و خودم رو جمع و جور کردم و دویدم از پله ها پایین.داشتم از خجالت آب میشدم.رفتم کنار مامانم نشستم که مامانم متوجه ی اضطرابم شده بود.م.س:سوفیا؟چیزی شده؟صورتت رنگ گرفته.[از دید یونگی]
وقتی با سرعت رفت پایین یکم فکرم برگشت سر جاش.خب اگه بگم اون حسی رو که وقتی بغلش کرده بودم دوست ندارم دروغ گفتم.واقعا حس قشنگی بود.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
خب برای پارت بعدی+۱۲ نظر و +۵ لایک میخوام❤
الان کع والا ۱۵ تا نظر و ۹ تا لایک داری ولی نذاشتی بیب لطفا بزار
و این قلب مرا شاد کن🙂♥️(حال کن برات چه کتابی نوشتم😂😐💔)
بیب چون اینقدر نظرات و لایک ها زود کامل شد دوتا پارت گذاشتم و توی بررسیه
این داستان از بهترین داستانایی هست که خوندم
لطفا بعدی رو بزار ک این داستان رو ادامه بده عالیع
اگر ادامه ندی قلبم میشکنه زود زود بزار
و اینم بگم که با این پارت شبم رو ساختی 🙃♥️
ممنون کیوتی🙃🍓♥️
ممنونم چاگی
خوشحالم که تونستم شادتون کنم
زودتر بنویس وگرنه شب میام تو خوابت😐
باشه میخوام برم ببینم لایک ها چقدره
اگه کامل بود پارت بعدی رو میزارم
🌊🎺🌊🎺🌊🎺🌊🎺🌊🎺
الان کامنتا خوبه بزار🤣
چشم کیوتی میخوام ببسنم لایک ها کامل شده یا نه
که برم پارت بعد رو بنویسم
⚜🌈⚜🌈⚜🌈⚜🌈
عالیییی🌈
💜💜💜💜💜💜💜💜
عالیی بود پارت بعد 😊💖
مرسی بیب❤💚