خب بعد از سه روز...اینم پارت 8 و خواستم از همینجا بگم که : الی کافیه دستم بهت برسه خفت میکنم 😐
هوگو با یه حرکت سریع در رو باز کرد و با دیدن صحنه ی اتاق یک جیغ بنفش کشید که تا اسمون هفتم هم شنیدن :/ و البته که سنس و فلاوی با سکته و سرعت زیاد خودشونو به اتاق رسوندن تا ببینن چه اتفاقی افتاده که...( واقعا باید بگم ؟ :/ ) دیدن هوگو داره انداین رو میکشه از اون طرف انداین چسبیده به میزی که روش کامپیوتر بود و جای دستاش هم هست رو میز :/ هوگو : سنس بیا کمک ! سنس : برای شفاف سازی میپرسم اینجا چه خبره ؟! فلاوی : من که حتی دلم نمیخواد بدونم ! ( و گوش گیر گذاشت پ.ن : اخه لامصب مگه تو گوش داری که گوش گیر میزاری ؟! :/
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالی بید+_+
پارت بعدی رو کی مینویسی؟ +_+
یکی دو روزه دیگه اگه خدا بخواد یا بهتره بگم بعد اینکه تونستم پارت بعدی حقیقت پنهان رو بنویسم +_+
اوکی+_+
من عاشق ریکشنای فلاویم😂😂😂
یس 😂✔
از تو کمد فضولی 😐🔪
چه جالب#_#
بله دقیقا 😐🔪
بلی خیلی جالبه😐😐
اره جالبه مشکلی داری 😐🔪
؛ هوگو لباساشو عوض میکنه
لباس از کجا اورد؟ #_#
از تو کمد فضولی 😐🔪
عاعلی بید
تخیلاتتم ته کشید یه درک ما پارت بعد موخپایم*-*
دوستان ته نکشیده نمیدونم چطوری بنویسمش وگرنه هدف مشخصه 😐🔪
عالی بید
پارت بعد رو سریع تر بنویس اگه تخیلاتت هم خالی شده برام اهمیتی نداره فقط باید پارت بعد رو بنویسی😐😐😐😐
ببین عزیزم وقتی من میگم تخیلاتم اتصالی کرده ینی اینکه مغزم رد داده که چجوری تخیلم رو بیاره رو کاغذ و اینا ولی درکل داستان یه هرف و پایان مشخص داره 😐