داستان ترسناک (پارت دوم)

امیدوارم به اندازه کافی ترسناک باشه

توی اتاق بودم که صدای در اومد و یکی وارد خونه شد با خودم گفتم مامان و بابام رفته بودن مهمونی گفته بودن دیر میان پس چرا الان اومدن رفتم تو حال کسی نبود اما صدا از اشپزخونه میومد ولی لامپ خاموش بود رفتم توی اشپز خونه مامانم با لباس خونگیش پشت بهم وایساده بود یکم ترسیدم سریع لامپ زدم ولی روشن نشد فکر کنم سوخته بود.....

مامانم صدا کردم جواب نداد احساس کردم یکی پشتمه سریع برگشتم بابام بود بهش گفتم ترسیدم بابا چرا اینقدر زود اومدین چرا مامان جواب نمیده شاید قهر کردین بعد رومو کردم طرف مامانم ولی مامانم نبود سریع پشتمو نگاه کردم ولی بابامم نبود یعنی چی واقعاا ترسیده بودم همه ی لامپای خونه خاموش شده بودن

در اتاقم نیمه باز بود احساس کردم یکی توی اتاقم داره راه میره سایش افتاده بود ترسیدم با خودم گفتم شاید دزد باشه با دو رفتم سمت در خونه اما هر کاری کردم باز نشد دوباره به اتاقم نگاه کردم درش باز بود انگار یکی ازش بیرون اومده بود یه صداهای از اتاق مامان بابام می یومد اروم یکم رفتم سمت در اتاق سنگینی نگاه کسی رو رو خودم حس میکردم در اتاق باز شد انگار کسی اومد بیرون در حالی که هیچ کس نبود....

کاملا متوجه غیر عادی بودن ماجرا شدم با تمام سرعتم رفتم سمت در جیغ میزدمو با مشت به در میکوبیدم یهو صدای در اومد از چشمی در به بیرون نگاه کردم کسی نبود مطمئن شدم یکی داره اذیتم میکنه رفتم تو اتاقم در قفل کردم دنبال گوشیم گشتم نبود یهو پنجره اتاق با صدای بدی باز شد صدای در خونه اومد یکی اومد تو سایش از زیر در معلوم بود با دو رفتم سمت پنجره در اروم باز شد بابام اومد تو مطمئن بودم این بابامه ولی اون بابای که تو اشپز خونه دیدم بابام نبود یکی پشت بابام بود یکی شبیه قدیسه های کلیسا ولی خیلی زشت وقیح ترسناک...

با شک گفتم نه نه بابا اون اون یکی پشتته بابام گفت چی شده کسی پشت من نیست چه اتفاقی افتاده اروم باش هیچی نیست دختر یهو در بسته شد بابامم متوجه غیر عادی بودن قضیه شد بود ابلیس داشت بهم نگاه میکرد بهش نگاه کردم داشت به بابام نگاه میکرد یهو صدای شکستن چیزی از اشپز خونه اومد بابام با دو رفت سمت اشپز خونه وقتی بابام رفت بیرون اتاق در بسته شد ابلیسه میخندید فقط اشک میریختم میومد نزدیک میرفتم عقب هی رفتم عقب رفتم که از پنجره پرت شد بیرون و مرد بعد از چند روز هم پدر و مادرش از همون پنجره پرت شدن بیرون و مردن روحشان شاد الفاتحه

بچه ها ترسناک بود؟خوب بود؟بازم بزارم؟