🐾🐞❤ شروع دوباره ❤🐞🐾

پارت سه *-*

از زبون مرینت 🌸 \ لیدی باگ 🐞 : یه خواب خیلی عجیب دیدم .‌. . خواب دیدم کنار خونه آگراست هستم . وای خدایا ! خیلی بزرگ بود ! در باز بود رفتم داخل . همه جا پر از تابلو های آدرین و لایلا بود . چشمم به یکیشون خورد که عکس عروسی شون بود .💏 منم تو اون عکس بودم . تو اون عکس قیافه ام اینطوری 😡 بود . یهو دیدم آدرین و لایلا که یکم بزرگتر شده بودن کنار همن و دست لایلا یه بچه کوچیک هست 😱 اون و آدرین بچه رو خوابوندن و بعد همه دیگه رو ب*و*س*ی*د*ن . و بعدش کارای 🔞( 😐😈)

من میخواستم تو اون خواب آدرین رو صدا بزنم ولی صدام رو نمیشنید . یهو بهم گفت :« شی ایز جاست فرند 😊 » و هی تکرار کرد . دوباره و دوباره و دوباره ... شی ایز جاست فرند 😊 .‌.‌. شی ایز جاست فرند 😊 .‌.. شی ایز جاست فرند 😊 (نویسنده : بیچاره مرینت 😑) من تو اون خواب نمیتونستم کاری کنم . آدرین ها همین طوری زیاد زیاد تر میشدن و با هم دیگه میگفتن : « شی ایز جاست فرند 😊 » ( نویسنده : منم از این خوابا زیاد میبینم 😐 ) بعد یهو از خواب پریدم

فک کنم چون امروز لایلا و آدرین رو با هم دیده بودم همچین خوابی دیدم 😐 ولی این خوابه دیگه خیلی ناجور بود 😐 ( نویسنده : 😂😂😂😂 ) ولی به واقعیت خیلی شباهت داشت 😢 دیگه خسته شدم 😢 عشق ورزیدن به اون پسره شبیه سوختن تو آتیشه 💔 نمیتونم بیش از این عذاب بکشم و آسیب ببینم 💔 چند بار به خاطرش دل کت بدبخت رو شکوندم؟😔 دیگه نمیتونم تحمل کنم 😡 خسته شدم 😠😠😠 بسه دیگههههههه😬 وقتشه که یه تغییر خیلی بزرگ تو این زندگی تکراری و تاسف بارم ایجاد کنم .

وقتشه یه ╰⊱♥⊱╮ღ꧁ ✯شُروعِـ ‌‌دو‌بارِهِـ‌ ✯ ꧂ღ╭⊱♥ رو ایجاد کنم . با ۳ شماره از جام پاشدم و رفتم چند تا کار انجام دادم . اول ::: همه چی از آدرین بود رو باید از زندگیم پاک میکردم😊همه عکساش رو از اتاقم کندم ‌. به جاش عکسای بهتری مثل عکس از گل های خوشگل و عکس از خودم و خانواده ام و دوستام گذاشتم 😁 بعد همه ی اون عکساش رو از گوشیم پاک کردم . وای خدایا چقدر حجمم باز شد 😃 به خاطر اون عکساش انقدر حجمم پر بود که نمیتونستم حتا یه دونه ویس دانلود کنم ( نویسنده : وضعیت ما هم همینه 😐فقط ما میراکولر حافظه مون از عکسای تو و دوستات پره اما تو از آدرین 😐)

بعدش یه تغییر دکوراسیون هم تو اتاقم دادم . خیلی بهتر شد 😄. دوم::: باید خودمم یه تغییری میکردم . اول رفتم حموم🛁‌. دیگه از مدل موی تکراری و مسخره ( یعنی دو گوشی ) خسته شدم 😒 موهام رو باز کردم و یه کت قشنگ پوشیدم ( نویسنده :عکسش هست 😊) تیکی گفت : « میبینم که تغییر های زیادی کردی مرینت . هم خودت هم اتاقت 😃» گفتم :« درسته ولی مهمترین تغییری که کردم اینه که . . . » و بعد قضیه رو براش توضیح دادم .

. گفت :« ولی مرینت تو نباید تسلیم شی 😟 » و بعد بینمون یه بحث کوچیک رخ داد . من بهش گفتم :« اصلا زندگی من به تو چی ربطی داره ؟ 😡 تو فقط یه کوامی احمقی 😠 » وقتی این حرف رو زدم ناراحت شد و رفت روی تخت . وای خدا من چیکار کردم 😭 یادم نبود احساسات کوامی ها انقدر حساسه 💔 باید براش جبران میکردم 😃اول مشاقمو نوشتم 📝 با اکیپ دخترونمون رفتیم بیرون 👭 من به دختر این قضیه رو گفتم بعد اونا هم ازم حمایت کردن 😇

من رفتم به مغازه اسباب بازی فروشی چون فقط اونجا چیز های کوچولو میفروخت 💖 یه هدیه کوچیک ولی بامزه برای تیکی خریدم . 🎁رسیدم خونه . تیکی گفت :« مرینت ! برگشتی ؟ چرا منو با خودت نبردی ؟ نگفتی یکی شرور میشه ؟» گفتم:« میدونم تیکی . ولی حاکماث یه ۱ هفته ای میشه که زیاد آدمی شرور نکرده . » تیکی :« ممکنه یه نقشه ای داشته باشه » گفتم :« میدونی تیکی . . . میخواستم یه چیزی بگم . . . من معذرت میخوام 😢 ظهر اصلا حواسم نبود یه چیزی از دهنم پرید 😔 ببخشید 😫 »

با لبخندی شیرین گفت :« اشکال نداره مرینت 😆» گفتم :« خب به هر حال من برای جبران یه هدیه برات خریدم 😃» بعد بهش هدیه رو نشون دادم ☺ توش یه پیرهن خیلی خوشگل بود که انگار برای تیکی دوخته بودنش ( عکسش هست) میخواست خودم بدوزم ولی زیاد وقت نداشتم . خیلی از پیرهن خوشش اومد .خلاصه با همون پیرهنه خوابید 😴( خیلی کیوت بود 😄) از زبون آلیا 🍁\ رنا روژ💘 ( روباره قرمز ): مرینت من و دوستام رو دعوت کرد به پارک و بعد باهمون حرف زد .

گفت که میخواد آدرین رو فراموش کنه 😦 بعد رفت تا از اسباب بازی فروشی یه چیزی بخره . بهم نگفت چی .من و دخترا داشتیم باهم حرف میزدیم :« مرینت گناه دارهه 😞 بیچاره 😞 باید یه کاری کنیم ☺ نباید بزاریم آدرین تا ابد انقدر خنگ ببمونه !» ( نویسنده : جون مادراتون یه کاری کنین بیش از این تحمل ندارم 😐 همینطور میراکولر ها 😐» روز بعدی . . . از زبون مرینت 🌸 \ لیدی باگ 🐞 :رفتم مدرسه . دیدم بیشتر بچه ها غایبن و کسایی هم که حاظرن خیلی ناراحتن و دارن درباره یه چیزی حرف میزنن . رفتم جلوتر و فهمیدم . . .

امیدوارم خوشط اومدح باشح ❤💖 بای طا پارط بعدی 🍁