
یه دختر داریم که خودش رو شبیه پسرا کرده و وارد گروه بنگتن میشه و میشه مکنه گروه و... زرنگی بیا بقیشو بخون
وارد اتاق عمو شدم و طبق انتظارم نبود! بیخیال به سمت صندلی چرم سیاه رنگ پشت میزش رفتم و با نیشخند به صورت افقی رو صندلی پهن شدم طوری که پشت زانو هام رو دسته صندلی و پشت گردنم هم روی دسته صندلی بود. صندلی رو کمی با بدنم هول دادم و بیخیال به اینکه الان من توی اتاق رئیس یک کمپانی بزرگ هستم پابجی بازی کردم با صدای در کمی حواسم پرت شد اما چون جای حساس بازی بودم سرم رو بلند نکردم که یهو یکی بلند صدام کرد - تهوو با صداش هول کردم و باز
باختم با حرص صندلی رو سمت صدا که بی شک عمو بود و با چشم های بسته از حرص لب زدم: -آیییششش دیدی چی شد باختم! و صدام هماهنگ شد با این حرف: -هم گروهی جدیدتون! چشمام رو باز کردم که دیدم با چشم های گنده دارن به منی نگاه میکنن که رو صندلی پی دی نیم لم دادم خواستم از رو صندلی بلند شم که مسلما چون زیادی هول کرده بودم تلپی افتادم رو زمین! ولی سریع بلند شدم و رو به پی دی نیم لب زدم: -هیونگ صندلیتو عوض کن اصلا راحت نبودم! دیگه چشم های پسرا رو نمیشد جا انداخت بس که بزرگ شده بود
بی ربط به همه چی لب زدم: -سلام گنگ و مبهم کمی خم شدن و احترام گذاشتن! بعد یهو اونی که به نظر بزرگتر میومد زد رو شونه یکی دیگه و لب زد: -فک کنم دیگه مکنه گروه نیستی! با لبخند خیلی گیجی گفتم: -میشه معرفی کنید هم رو! یه دفعه یکی برگشت گفت: -بی تی اس رو نمیشناسی آییششش...بیتیاس رو نمیشناسی حداقل باید منه ورلد واید هندسام رو بشناسی... میون حرفش پریدم و لب زدم: ‐هن؟ بی تی اس میشناسم ولی ورلد چی چی رو نمیشناسم! یه دفعه همشون ترکیدن از خنده و یکی که لبخند از رو صورتش پاک نمیشد زد رو شونه همون ورلد واید چی چی *پسرام اسم ندارن🙂😂😂*
و گفت: -هیونگ نمیشناستت! این وسط پی دی نیم بین ما و این آشنایی کاملا مزخرف داشت فسیل میشد صداش در اومد: -خوب بهتره بشینید تا من یکمی از هم گروهی جدیدتون بدونید... و نشست پشت صندلیش و لب زد: - تهوو یک سال از جونگ کوک کوچیک تره یعنی ۲۲ سالشه و دلیل اینکه دوره کاراموزی نداره اینه که اون به مدت ۱۴ سال دوره آموزش رقص و خوانندگی دیده و حتی به دو زبان متخلف مسلطه... بعد گفت: -میتونید برید یه اتاق هم به تهوو آماده کنید!
یعنی برید گمشید دیگه! اسکیتم رو از گوشه اتاق برداشتم و بدون توجه به بی تی اس از اتاق زدم بیرون و منتظر موندم بیان بیرون داشتم با اسکیت بازی میکردم که دیدم اومدن بیرون! و بدون حرف شروع به حرکت کردن منم پشت سرشون با اسکیت میرفتم! به ماشین که رسیدن نگام کردن بعد به هم دیگه! احساس میکردم یکم باهام راحت نیستن خیلی حس بدی بود! سوار ماشین شدم و کلا همه تو سکوت بودن در حالی که همیشه از هه را شنیده بودم زیادی پر سر و صدا هستن تو این ماشین سه نفرشون با من بودن با لرزش صدام لب زدم: -اسمتون چیه؟ یکیشون با اونی که رانندگی میکرد لب زد: -جونگ کوکم اونی که کنارم نشسته بود لب زد: -جیمین اون یکی هم که جلو نشسته بود لب زد: -هوسوکم ولی جیهوپ صدام میکنن! یه لحظه احساس کردم آب سرد روم خالی کردن اصلا باهام گرم برخورد نکرده بودن
نظر یادت نره شکلاتم🍬🍫
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد پیلیزززززززززززززززز
☺☺
ادامه ادامه ادامه زودتر پارت بعدی رو بزار😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
حتما
ولی الان نت ندارم😪