
چقد زمان زود میگذره قبول دارین +_+

فلاوی برای پنج دقیقه ی کامل به اون حفره خیره شده بود... حفره ای که تنها راهی که ممکن بود یکی از هزار مشکل رو حل کنن و بعد از اون شروع به خنده کرد ( استرسی :/ ) فلاوی : هه هه هه افتاد ؛ افتاد هه هه اون افتاده هه هه هه ! سنس : هی همه چیز خوبه ؟ فلاوی : اگه منظورت از خوب اینه که تنها راهی که ممکن بود این مشکلات حل بشن به فنا رفته و افتاده جایی که دیگه نمیشه برشگردوند اره همه چیز خوبه ! زیادی خوبه ! ینی بیش از حد خوب ! سنس : اوه صحیح...فکر کنم خبر بدیه فلاوی : فکر کنی ؟! اوه بیخیال تو خودت بهتر وضعیت رو میدونی ! اخه تو این وضعیت چطور میتونی این رو بگی ؟!

سنس : به هر حال باید امیدوار بمونیم لااقل به خاطر بچه و بقیه کسی چه میدونه شاید خدا خواست یه معجزه هم اتفاق افتاد و همه چیز درست شد فلاوی : اره واقعا یکی نیاز داریم...وایسا الان چی گفتی ؟! سنس : اینکه معجزه اتفاق میوفته ؟ فلاوی : نه قبل تر ! سنس : باید امیدوار باشیم ؟ فلاوی : اسکل وسط حرفت ! سنس : به خاطر بچه ؟ وایسا فریسک الان کجاست ؟! فلاوی : من دوساعته میخوام همینو ازت بپرسم ! سنس : اگه دوساعت وقت داشتی باید دنبالش میگشتی حالا زود باش بیا ! ( پیش فریسک ) : اون داشت همینطور اطراف رو نگاه میکرد و دنبال هرچیزی که ممکن بود مفید باشه میگشت
اون همینطور به گشتن ادامه میده تا به یه اتاق میرسه اروم در رو باز میکنه و وارد اتاق میشه ؛ اتاق یکم تاریک بود...اروم شروع به گشتن دنبال کلید برق میگرده و بالاخره پیداش میکنه و فشارش میده ؛ هوگو : !؟ ، یه نفر توی یه محوظه مثل مورد های قبلی بود ؛ هوگو جلو میره و بهش نگاه میکنه یه سر درد کوتاه برای لحظه میاد و میره و صحنه هایی دیده میشه...چنتا روح ؟ اونا زیاد شفاف نبودن ؛ بعد از اینکه هوگو به خودش مسط شد دنبال یه دستگاه که وضعیت ها رو کنترل کنه یا...یه همچین چیزی ! ؛ بعد از چند دقیقه هوگو متوجه دستگاه کوچیکی روی محوظه میشه

بعد از اینکه اون دکمه رو فشار میده یه نفر از پشت میگه : پس اینجایی ! ، تا هوگو سرش رو میچرخونه اون فرد میپره روی هوگو و سرش رو پایین نگه میداره -مواظب باش ! هوگو اروم به پشت نگاه میکنه و متوجه یه نیزه ی ابی توی دیوار میشه ، هوگو : سنس ؟! سنس : بیا پشت من ! هوگو پشت سنس قایم میشه و سنس شروع به حرف زدن میکنه : هی اروم باش انداین باشه ؟ ما نمیخوایم بهت صدمه بزنیم ! انداین : چرا باید به تو اعتماد کنم ؟! ( یه نیزه پرت میکنه ) سنس : چون ما دوستاتیم ! انداین : دوست...؟ ، سر انداین کمی درد میگیره و خاطراتی از جلوی چشماش رد میشه ، اون با کمی تردید نیزه ی دیگه ای رو دست میگیره و میخواست پرتاب کنه که هوگو میاد و جلوی سنس وایمیسه
هوگو : بسه ! انداین : فر_ ( و بعد افتاد و بیهوش شد و پشتش فلاوی معلوم شد با یه امپول ) سنس و هوگو : ( ... ) فلاوی : چیه ؟! توقع داشتین همینطوری اونجا بشینم و نگاه کنم که چجوری تقلا میکنین ؟! ( یه نگاه به انداین کردن و بعد به فلاوی زل زدن ) فلاوی : نترسین نمرده ! فقط یه داروی بیهوشی بود :/ هوگو و سنس : *پیوف* بعد از روی زمین بلند شدن و وایسادن سنس : باید بلندش کنیم و ببریمش یه جای دیگه ! فلاوی : لازمه ؟ سنس : بیخیال نمیتونیم که همینطوری ولش کنیم اینجا ! فلاوی : چرا نتونیم ؟ سنس : ببند و بیا فلاوی : باشه :/ ( اونا انداین رو از روی زمین بلند کردند و به سمت یه اتاق دیگه رفتند و اونو روی یه تخت گذاشتند
هوگو : اون کیه ؟ سنس : اوه درسته یادم رفت معرفیش کنم اون انداینه یه شوالیه ست که فرمانده ی گارد سلطنتیه و خب تو اونو قبلا میشناختی و دوستش بودی هوگو : اون دوست توام بود ؟ سنس : اره ولی از جکام خوشش نمیومد :/ هوگو : پس چرا داشت بهمون حمله میکرد ؟ سنس : خب اون هم خاطراتش رو یادش نمیاد درست مثل تو اما لازم نیست نگران باشی چون همه چیز به زودی درست میشه ! ( و بعد اون از اتاق بیرون میره تا کمی استراحت کنه ، فلاوی هم بیرون داشت استراحت میکرد )
هوگو توی اتاق مونده بود و به اندین نگاه میکرد و کم کم به فکر فرو رفت ، هوگو : پس اون یکی از دوستامه ، ولی چرا اونم مثل من خاطراتشو فراموش کرده ؟ چه اتفاقی اینجا افتاده که من ازش بی خبرم ؟ کسه دیگه ای هم توی این ازمایشگاه هست یا فقط ماهاییم ؟ قضیه ی اون محوظه ها چیه ؟ اون روح ها این ازمایشگاه همه چیز برام مبهمه ؛ کلی سوال توی سر هوگو جمع شده بود و اماده ی منفجر شدن بود ، که حرفی اونو به واقعیت بر میگردونه _اب... هوگو : ها ؟ _اب... هوگو : اوه تو به هوش اومدی ! انداین : ( * لامصب * ) اب ! هوگو : اوه درسته درسته ! الان میرم برات میارم ! ؛ هوگو از اتاق بیرون میره و تا ابو پیدا میکنه حدودا 5 دقیقه میگذره و وقتی برمیگرده از اتاق صدا هایی میشنوه : یا ایچی نی سان یا اریگاتو ! یا ایچی نی سان یا اریگاتو !

این داستان ادامه دارد...
اسلاید اضافی +_+
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
.....عالی بود به زودی از ویپر فسیل کن رو نمایی میشود
هورتا 😂
عالی بود....پارت بعد...پارت بعد....پارت بعد....پارت بعدی رو بنویسسسس زودددد
ایشالا 😂
اون آلفیس بود به خدا آلفیس بود😁🤣
حالا باید پارت بعدی بنویسم تا بفهمین چه اتفاقی افتاد 😂
یا ایچی نی سان یا اریگاتو !
ودف؟😐ژاپنی حرف زدی یا چیز دیگه؟😐به هرحال عالی بود پارت بعدیم زودتر بنویس
میفهمی 😂
عاعلی بید خودم بررسی کلدم+_+
جونتم دوست دالی پارت بعدو بنویس*-*
گفتم چقد زود منتشر شدا 😂