
سلام این داستان جدیدمه امیدوارم خوشتون بیاد و امیدوارم تستچی سریع منتشر کنه تا دوسال صبر نکنم مگه من بیکارم آخه 😐😐

طبق معمول نصف شب میومد خونه منم که دیگه عادت کرده بودم چون یه سالی میشد از ازدواجمون میگذشت رفتم بخوابم تا سرمو گذاشتم روی بالش صدای زنگ در اومد سریع رفتم پایین درو باز کردم کوک بود سرو وضعش خیلی توپ بود خیلی خوشحال میزد انگار یه دختر جدید از بین همشون برا خودش پیدا کرده بود منم که بوق مثلا زنشم_ با عصبانیت/ت : چیه کبکت خروس می خونه عشق جدید پیدا کردی( با تیکه) کوک : برو اونور /ت : هووووی منم بلدم بد رفتاری کنما کوک: هر قاطی می کنی بکن عصبی شدم آنقدر که در خونه رو محکم بستم جوری که نزدیک بود بشکنه

آقای جئون من امشب نمیام توی اتاق دو نفره خودت عشقو حال کن میرم بیرون می خوابم کوک : به من چه بخواب /ت: خیل خوب و رفتم پتو رو برداشتم رفتم روی مبل گرفتم خوابیدم پتو رو کشیدم رو صورتم تا صدای گریم و اشکام معلوم نشه قلبم به درد اومده بود دیگه نمیتونستم تحمل کنم

از فردا نه دیگه براش غذا میپزم نه بهش اهمیت میدم تا بفهمم چه حسی داره فکر کرده فقط خودش میتونه ادمو عذاب بده منم ((میرم با پسرا میگردم اصلا والااااا )) بلند گفتی بشنوه_ صبح شد پاشدم دیدم ساعت ۱۲ ظهره و کوک هم خونه نیست دیگه رفتم یه لامن درست کردم چون نمی خواستم برای کوک غذا بپزم اون ساعت ۲ میاد تا غذا بخوره بره __ساعت ۲__کوک اومد کوک: غذای من کو پ ؟ /ت: به من چه بده همون دخترا برات غذا بپزم منم امروز میرم سالن گیم پسرا و دخترا هر کاری می کنی بکن من دیگه خونه نیستم و رفتم توی اتاق یه هودی مشکی با شلوار مشکی پوشیدم و موهامو دم اسبی بستم هدفون مشکیمو گذاشتم گردنم یه رژ قرمز زدم رفتم پایین

/ت: من دیگه رفتم کوک: شما هیچ جا نمیری /ت : بهت ربط داره ؟ اصلا مگه برات مهمه ؟ کوک: گفتم که هیچ جا نمیری مخصوصا با این وضعیتی که ساختی برای تیپت /ت :گفتم بهت مربوط نیست گوش نکردی درو باز کردم تا اومدم از در برم بیرون کوک دستمو کشید و افتادم بقلش قلبم یهو تپش زد /ت : ولم کن بزار برم کوک زیر پاهاتو گرفت و بقلت کرد برد توی اتاق دو نفرتون

/ت: بس کن (با داد داری حرفاتو میزنی ) ولم کن دیگه چقدر تحقیر چقدر سرد بودن من این وضعو نمی خوام خسته شدم هر شب میری پیش دخترا اصلا من برات مهمم؟ اصلا تو احساس داری؟ قلب داری ؟ کوک: تموم شد ؟ /ت: معلومه که نه و زدی زیر گریه /ت : این یه سال انقدر دیر گذشت که احساس می کنم در حد بیست ساله دارم تنها زندگی می کنم ٬ من دیگه خسته شدم اره خسته شدم دیگه به اینجام رسیده تو یه خودخواه هوس باز مغروری که فقط به فکر خودتی کوک:(داد خیلی بلند در حد جر خوردن گوشت ) بسه!!!!! ساکت شو !!! حوصله ی صداتو ندارم دیگه با این حرفاش یهو قلبت درد گرفت بعد دیگه صداش برات نامفهوم شد با دستت قلبتو گرفتی صداشو دیگه نشنیدی و یهو به عمق تاریکی فرو رفتی

راوی : تا دید /ت قش کرد اومد نزدیکش کوک: پاشو پاشو /ت /ت پاشووووو وقتی چشاتو باز کردی دیدی توی اتاقتونی از جات پاشدی رفتی بیرون کوک روی مبل خوابیده نزدیکش شدی صورتش شبیه بچه کوچولو ها بود یه دستی روی صورتش کشیدی یهو کوک بیدار شد
کوک تا تورو دید سریع بقلت کرد کوک : این چه حرکتی بود که یهو ولو شدی داشتم سکته می کردم تا اینا رو شنیدم خشکم زد اشک از چشمام بی اراده می ومدن پایین زدم زیر گریه /ت : خیلی بدی کوک من دوستت دارم من عاشقتم اصلا میفهمی عشق یعنی چی میفهمی ؟
پایانننننن😄❤❣

لایک کامنت بدوووو
لاااااایک
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)