6 اسلاید صحیح/غلط توسط: ☆saghar☆ انتشار: 3 سال پیش 101 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظرعزیز لطفا منتشرش کن 🙏 و دوستان اگه خیلی بیشتر ازم حمایت کنید بیشتر مینویسم.
شروع پارت ۴ داستان (عشق معجزه)
از زبان مرینت: اسم اون دختر الیا و اسم یکی از اون پسرا فیلیکس و دیگری مایکل ، من به همراه الیا از یتیم خونه فرار کردم ولی فیلیکس و مایکل توی یتیم خونه موندن ولی همین ۲ روز پیش یکی از یتیم خونه زنگ زد و گفت اگه تا ۶ روز دیگر به پاریس اومدی و رفتی با یک خانواده زندگی کردی که کردی اگه قبول نکنی مایکل و فیلیکس را میکشیم من هم برای نجات فیلیکس و مایکل به پاریس اومدم هم برای پیدا کردن شما و خانواده الیا به پاریس اومدیم
من از همون دم هواپیما که به پاریس رسیدم میخواستم برم یتیم خونه ولی الیا نذاشت رفتیم دم در که دیدم نه هیچ ماشینی اونجا نبود همه طرفدار های ادرین همه تاکسی هارو گرفته بودن اونجا فقط یک ماشین بود و اون ماشین از بین اون همه ادم اومد طرف من و الیا مارا سوار کرد برد به یک شرکت بعد.....
(بقیشو خودتون میدونید دیگه)
مامان من نمیدونم چیکار کنم از یک طرف شما و از یک طرف فیلیکس و مایکل مامان فیلیکس و مایکل خیلی برای من زحمت کشیدن اونا از همون روز اول منو حمایت کردن و بهم کمک کردن تا اون موقعی که من از اونجا فرار کنم حتی موقع فرار هم منو تشویق کردن خودشونو بخاطر من توی دردسر انداختن تا من بتونم فرار کنم. مامان من😢.... من دوست ندارم اونا را از دست بدم اونا عین برادرامن 😭😭
سابین:نگران نباش عزیزم ما نجاتشون میدیم تام یک کاری کن
تام:نگران نباش دخترم فردا به یکی از افراد میگم بره ببینه چه خبره
مرینت:مرسی بابا
تام :خواهش میکنم
ناتالی:بفرمایید شام
گابریل : بفرمایید
تام : مرسی
از زبان خودم : ادرین میره دست مرینت رو میگیره تا میز شام راهنماییش میکنه مرینت هم تشکر میکنه
(میریم به ساعت ۱۱ موقع ای که خانواده دوپنچنگ میخوان برن خونشون )
تام :ما دیگه رفع زحمت میکنیم
گابریل :شب میموندین
تام:نه دیگه نه
امیلی: ولی من نمزارم خواهرم رو ببری
سابین:امیلی ولم کن😅
امیلی:نه نمیزارم بری لطفا شب بمونید🥺خواهش🥺
سابین : باشه باشه فقط چشات اونجوری نکن مرینت ما شبو اینجا میمونیم (داد زد)
خودم یعنی راوی: مرینت و ادرین توی اتاقن و دارن با هم صحبت میکنن
مرینت : چی چرا
سابین:چرا و اما نداریم
مرینت :چشم
سابین :افرین دخترم
امیلی:خوب من و خواهرم توی یک اتاق گابریل و تام توی یک اتاق مرینتو ادرین توی یک اتاق مارسل و ادرینا(خواهر ادرین)توی یک اتاق
همه:چشم قربان
امیلی : افرین بچه های خوب🤭
از زبان مرینت: امروز که خونه ادرین بودم خیلی خوب ادرین منو به همه جا مبود
رد و راهنماییم میکرد ادرین خیلی خوبه خوب دوسش دارم ولی عاشقش نشدم( میشی عزیزم میشی صبر کن برنامه ها دارم برات😈) مرینت:ببخشید شما🤨( وجی:این هیشگی ولش کن بیا با من من خیلی از این بهترم😌 ساغر:هییییی😠 وجی :هااا ساغر :خواننده های عزیز من خیلی عذر میخوام این وجی ما تازه وارد داستان شده از هیچی خبر نداره وجی:من از هیچی خبر ندارم الان نشونت میدم خبر دارم یا نه مرینت جان عزیزم شما قراره در اینده ساغر:باشه باشه تو از همه چی خبر داری اصلن تو خوب من بد وجی : افرین فرزندم
خوب بریم سراغ داستان
مرینت : خوب بعد بحث این دوتا قرار شدمن روی تخت بخوابن و ادرین روی کاناپه که به حالت تخت در می امد
(نیم ساعت بعد)
از زبان ادرین : خیلی تشنم بود پاشدم رفتم اب بخورم که دیدم مرینت خیلی ناز خوابیده وای خدای من مرینت خیلی خوب موهاش بوی توت فرنگی میداد خلاصه بعد یک ساعت نگاه کردن به مرینت گرفتم خوابیدم .
(صبح)
از زبان ادرین:ساعت ۸ بود پاشدم دیدم مرینت داره صدام میکنه
مرینت:ادرین ادرین کجایی
ادرین:بله مرینت
مرینت:الان صبح یا شب 🤨
ادرین:🥱صبح
مرینت:ساعت چنده
ادرین: هشت🥱
مرینت : بیا کمکم بریم صبحانه بخوریم
ادرین:باشه چشم🥱
از زبان خودم : ادرین و مرینت حاضر شدن رفتن صبحانه بخورند وقتی رفتن پایین دیدن مامان و باباهاشون بیدارن اما خواهر و بردراشون نه
ادرین:بابا مارسل و ادرینا کجان
گابریل : برو خودت ببین کجان
ادرین : باشه مرینت تو اینجا بمون تا من برم ببینم اون دوتا کجان
مرینت :باشه
از زبان ادرین :رفتم تو اتاق که با صحنه بدی روبرو شدم مارسل و ادرینا تو بقل هم خوابیده بودند دلم نیومد بیدارشون کنم پس ازشو عکس گرفتم بردم پایین به بقیه نشون دادم وقتی اون عکس دیدند خشکشون زد
مرینت :ادرین چیشده
ادرین:هیچی فقط عکس دوتا کبوتر عاشق تو بقل هم خوابیدن
مرینت:مارسل و ادرینا میگی
ادرین:اره
مرینت :😔😔
ادرین :مرینت چیشد
مرینت :هیچی بیاید صبحانه بخوریم مامان میشه لقمه بهم بدی
سابین :اره عزیزم چرا که نه
مرینت:مرسی
(میریم به ساعت ۱۲)
از زبان مارسل:صبح پاشدم دیدم ادرینا پاشده ولی عین لبو شده
ادرینا چیشده ؟
ادرینا:هیچی
مارسل:اهان
از زبان مرینت: داشتم درباره پاریس از ادرین میپرسیدم که یهو....
خوب خوب دوستان عزیز تازه داره داستان شروع میشه 😈😈
چه نقشه ها که من برای این دوتا ندارم😏😏😈😈
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
عالییییییییییییییییییییییی بود
مرسی😘
عالی بود نرو خدا زود تر مرینت رو بینا کن و از نابینایی درش بیار 😢😢😢🥺🥺
مرسی
چشم
بی معرفت، پارت بعدو زود بزار😠😠😠
داستانهات عالین ولی کوتاه میزاری😠😠دیر هم میزاری
بخدا توی برسی
پارت بعد طولانی تر از این پارته
من هر روز یک پارت میزارم ولی دیر منتشر میشه
عالی بود اجی پارت بعدی
مرسی اجی
پارت بعد توی برسی
عالی بود آجی😍👌🏻
مرسی اجی😘
مرسی عزیزم
معلومه
ساغرم ۱۳ ساله