داستان جديد نوشتم
دنبال کار میگشتم از کار قبلی اخراج شده بودم تو روز نامه نگاه کردم یه اگهی برای استخدام بود .
خودم رو معرفی میکنم مرینت دوپن چنگ ۲۲ ساله مادر و پدرم رو چهارسال پیش از دست دادم تو یه تصادف یه برادر داشتم که اون هم اموال بابا رو بالا کشید راستش پدر من یکی از ثروتمند ترین ادمای پاریس بود،به منم هیچی نرسیدباورم نمی شد برادری که انقدر به من وابسته بود رفت ولش کن از فکر بیرون امدم به خونه ای که ادرسش بود رفتم و در زدم چقدر اشناست یادم نمیاد در باز شد و یه خانم در رو وا کرد خانمه یه جوری نگام میکرد انگار مال باباش رو خوردم .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
عالی بود پارت بعدی
فوقالعاده بود ادامه بده
حتما
خب اینا توصیه های من بود ناراحت نشیا من از روی تجربه های خودم گفتم
تا الان توی تستچی داستان نزاشتم ولی میدونم چجوری طرفدار پیدا میکنه برای همین بهت گفتم
امیدوارم موفق بشی
منم طرفدارت میشم😊
داستانت رفتی توی لیست داستان هام توی دومیه
و این که یکی از دوستای من داستانش رو روزی یک قسمت ثبت میکنه و این باعث شده روزی یک قسمت منتشر بشه و هر روز میره روی صفحه اصلی بقیه هم وقتی میبینن هر روز یکی داره منتشر میشه میرن سمت اون داستان
عالی بود😍👌🏻
مرسيييى
ادامه بده
حتما
ادامه بده
حتما