سلام دوستان اینم از پارت 10 امیدوارم لذت ببرید
بعد از اینکه اون سرباز گفت خبر بدی دارم با بقیه سربازا رفتن به میدان روستا خانم مارتا گفت چی شده ارتور . آقای ارتور گفت نمی دونم اما هر چی هست به نظر خوب نمی یاد مارتا جودی شما برین داخل درو برای هیچکس به جز من و ادرین باز نکنید ادرین تو با من می بیا . گفتم چشم پدر راه افتادیم به سمت تو راه آقای ارتور گفت میدان روستا وقتی رسیدیم دیدم بقیه سربازا یه گوشه از میدان وایسادن و یکی از سربازها که سوار بر اسب وسط میدان وایساده و منتظر که جمعیت پورشه کمی منتظر موندیم که جمعیت پورشه اقای ارتور گفت که از پیش جم نخورم وقتی همه اهالی روستا اومدن اون سرباز شروع کرد به حرف زدن و گفت گوش کنید مردم روستای پن از پادشاه لویی پادشاه پاریس پیامی براتون دارم ( خب دوستان یه نکته بهتون بگم که از زمان قدیم از اون روزی که شهر پاریس افتتاح شد تا الان اسم این شهر پاریس بود ) خون آشام ها روز به روز دارن قوی تر میشن و می خوام دوباره حمله گسترده شروع کنند زمان حمله مشخص نیست پادشاه دستور داده که از هر خانواده ای یک دختر یا پسر ۱۶ سال به بالا یا هر کسی که بتونه مبارزه کنه داوطلب بشه و از پاریس و سرزمین اطرافش دفاع کنه در غیر این صورت هرکه از زیر مسئولیت در بره باید مالیات ۵۰۰ سکه طلا بپردازه و هر کس مالیات نده برده پادشاه میشه و هر کس مخالفت کنه سرش از نتش جدا میشه . صدای پچ پچ از مردم بلند شد و یکی یکی از سربازا سوال می پرسیدن در اخر سرباز گفت کی داوطلب میشه . عدهای از مردم دستشون رو بردم بالا . و اون سرباز دوباره شروع کرد و گفت بسیار خب اونایی که داوطلب شدن کمی وقت دارن که از خانواده هاتون خدافظی کنید
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
عالی بود خیلی خوشحال شدم که این پارت رو گذاشتی 😊😊
مرسی
اخ جوننننننن