
اههههه از داستان نوشتن خسته شدم شیطون میگه داستاناتو نصفه کاره ول کن برو ولی خب چون این شیطونه من اول داستانامو میتمومم بعدش فک کنم ی مدت تستچی نیام ب استراحتم(آره ارواح عمم💔مطمنم اینا تموم نشده اون بعدی ک ایده اش ب سرم زده رو شروع میکنم ولیییی ن هدیه آرام باش حیوان🐵🐮🐷🐸 همین الانش3تا داستان داری چهارمیش چیه دیگه؟؟؟؟)
روی صندلی نشسته بودم صدای در که اومد صندلیو برگردوندم و نگاه کردم نینو با یه چیزی توی دستش اومد دقت کردم دیدم یه عروسک نی نیه نینو:های من اومدم تا بهتون درس پدری بدم(ب اینگلیسی گف)آدرین:جان ما؟!با عروسک؟نینو:بعلههه این عروسک چه ها که نمیکنه و پرتش کرد سمتم افتاد زمین نینو:تو عجب بابای خ.ر.ی هستی بچت افتاد زمینا آدرین:دقیقا این چه کاری بود الان؟نینو:آموزش پرتاب بچه آدرین:خ.ر تویی مثلا مرینت میخواد نوزاد و برای من پرت کنه؟نینو:برای مواقع ضروری لازم میشه آدرین:مغز فاسد تو بردار و از اتاقم برو بیرون پلیز👐نینو:خیلی خب بابا بهش شیر بده {قیاف آدرین:؟؟؟???قیاف هدیه:😂😹}آدرین:دقیقا الان تو چی گفتی؟؟نینو:داداش منظورم خودت نبودی که چرا منحرف شدی؟؟😬بعد شیشه شیر و از پشتش بیرون اورد و گفت:با این آدرین:خب زود تر میدادی و از دستش کشیدمش
داشتم میبردم سمت دهنش که دستم همونجا متوقف شد نینو:چی شد؟آدرین:ما داریم چه مسخره بازیی میکنیم؟نینو:داریم تمرین میکنیم تو بابای خوبی باشی تا هم مرینت هم گوروش از تو راضی باشن آدرین:گوروش؟نینو:من تحقیق کردم این یه اسم خارجیه که توی چندتا کشور هستش خیلی خوشگله نه؟آدرین:دیوانه اون کوروشه نه گوروش نینو:ها؟؟آها😁😄حالا همون دیگه آدرین:اولا کی گفته پسره؟دوما کی به تو حق انتخاب اسم داده؟نینو:اولا من گفتم به دلم افتاده پسره دوما برادر زادمه دلم میخواد روش اسم میذارم آدرین:خیلی خب دوتا چیز دیگه میگم شیرفهم شی یک من به دلم افتاده دختره پس دختره دو اون بچه ی من و مرینته پس فقط ما براش اسم انتخاب میکنیم😛نینو:باش بابا تو اول یاد بگیر بابا باشی بعد براش اسم و جنسیت انتخاب کن{بهتره این دوتا رو تو خیالای پشمکیشون رها کنیم اسلاید بعد بریم پیش مر}
مرینت:رفتم خونه حرفای لوکا مدام توی سرم اکو میشد اون بخاطر چی بهت دروغ گفت؟بچه ی اون تو شکم لایلاست دستمو با سرم گرفتم و تکون دادم آدرین واقعا نامردی تازه داشتم فراموش میکردم که این لوکا یادم اورد اون به من گفته بود اصلا لایلا رو دوست نداره چی شد پس؟چرا گولشو خوردم😭این وسط یه چیزی وجود داشت که مدام بهم تلنگوری میزد:مرینت احمق تویی چرا عشقتو باور نداری اما یه دروغ گو رو آره؟؟تو الان داری با عقلت پیش میری نه قلبت توی عشق عقل جایی نداره این قلبه که فرمان میده....نه من هر وقت به قلبم گوش دادم ضربه خوردم(اوخی مث من😢)الانم همه جوره این بهم اثبات شده سعی دارم کیو گول بزنم؟ولش کن آقای آگرست حالا که بهم دروغ گفتی.....(ادامه نداد،ندونست چی بگه)صدای درون:هیچ غلطی نمیکنم بازم عاشقت میمونم مرینت:نه خیرم....
ام.....ام.......نشونت میدم،آره تلافی میکنم بجز تو نه فقط مال یه نفر،مال همه میشم دیگه اون دختر پسر کش میشم درسته قبلا بودم،اما از اون نوعش که به پسرا توجه میکنه😈(و همچنین مر گاو ما🐮رم میکند و میخواد پسر باز بشه😨)گرفتم و خوابیدم فردا صبح:مرینت:بیدار شدم و رفتم دستشویی و صورتمو شستم و یاد دیشب افتادم من به حرفام عمل میکنم همیشه همین بوده قطعا انجامش میدم حوله رو برداشتم و نرم به صورتم کشیدم و خودمو توی آینه نگاه کردم خدا لعنتت کنه ببین به چه روزیم انداختی آدرین😢کی فکرشو میکرد من....من مرینت یه روز عاشق بشم اونم اینجوری مث گاوی🐮که براش پارچه قرمز گرفتی؟ از عصبانیت مشتم و کوبیدم به روشویی که دستم درد اومد اما اون لحظه اصلا درد دستم مهم نبود،چیزی که مهم بود اشکای سرازیر شدمم نبود!قلبم که داشت تیر میکشید و مدام عکس اون بچه و آدرین و لایلا رو به خاطر میورد بود انگار توی سیلی از احساساتم غرق شدم و اونا منو به بیرون از خودم میبرن و این سیل خودش کاپیتانه و منو به جاهایی که فکرشم نمیکنم میبره و گاهی اوقاتم فرمون و ول میکنه طوری که من به در و دیوار میخورم و مثل کشتی سوراخ شده چندی بعد به عمیقی،تاریکی و فراموشی میرم(دست بزنید برای هدیه شاعر👏🚶)اشکامو پاک کردم و رفتم بیرون

خب خب دیگه گریه و زاری بسه رفتم سراغ کمدم از اونجایی که آدم باحالیم کلی لباس اسپرت دارم و تونستم باهاشون یه تیپ تمام خفن اسپرت بزنم(عسک اسلاید)یه کلاه مشکیم بر عکس سرم گذاشتم موهامم باز یه نگاه تو آینه به خودم کردم همه جوره خوشگلم😌(توجه توجه خواننده گرامی موهای مر تا کمرشه) رفتم بیرون همین که از در خارج شدم میتونستم سنگینی نگاه ها رو روی خودم احساس کنم و اصلا از این خوشم نمیومد بعضیام سوت میزدن و با سوتشون مخم سوت میکشید که برم یه مشت نثارشون کنم و بگم مگه آدم ندیده ای گاو نفهم بیشعور و تنها چیزی که از این کار دور نگهم میداشت و منعم میکرد خونسردی و صبرم بود یکیش اومد از کنارم رد شد و دستشو توی دستم قفل کرد و چند ثانیه بعد رفت ایش بعد میخوام به اینا محل بذارم یهو نگاهم رو زمین افتاد شماره بود خاک تو سرت کنن😒اعصابم خورد شد و روی شمارهه با کفشای خوشگلم شافل رفتم با اینکه ارزششو نداشت کفشم بخاطرش ساییده شه اما یکم دلمو خنک کرد
راه افتادم سمت شرکت و رفتم توی راه انقد نگاهاشون سنگین بود که اعصابم خورد شد با عصبانیت سرمو بالا بردم و توی چشم چند تاشون که کنار هم بودن خشک زل زدم که ترسیدن و دست از بر انداز کردنم برداشتن و منم به راهم ادامه دادم دیدم نگاهاشون خیلی هرز و سنگینه نمیشه به موتوری گفتم وایسه اونم وایساد سوار شدم و باهاش رفتم شرکت ولی به نظر سوار موتور جذابتر میشم چون سنگینی نگاهاشون50برابر شده بود بالاخره رسیدیم شرکت پیاده شدم و تشکر کردم و رفتم جلوی در شرکت نگهبان آخه تو دیگه چرا؟از تو انتظار نداشتم تو خودت زن و بچه داری مودب بودی اینکارا چیه زن مردم و عهههه زن مردم چیه من که زن کسی نیستم حالا بچه ی مردم و بر انداز میکنی مگه آدم ندیده این شما ها؟؟؟رفتم داخل شرکت و...... ای خدا کارمندا؟؟؟شما دیگه چرا؟شما که نصفتون زنین!!حالا بیخیال زنا هم بخاطر حسودی اینکارو میکنن چی؟؟؟لایلا اینجا چیکار میکنه؟؟؟؟؟(چالش دارم چ چالشی چجوری با داستان قلبم با این دروغ تپید آشناییدی؟؟)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یه سوال بقیه اشو نمیزاری؟
دیه نمی زاری
میگم پارت های بدیم بزار
جچ : امم من بعد از عشق دردناک ، دنبال داستان بودم ک از عکس پارت اولش خوشم اومد و یاد اون قسمت میراکلس افتادم ، اومدم خوندم و تا اینجا همراه بودم .
داشتم میرفتم تو یک تست خوشگل که بیخیالش شدمو رفتم تو داستانه تو
سلام من تو بخش داستانا بودم دستیار عشقو دیدم بعد اومدم تو پیجت و قلبم با این دروغ تپید خوندم
عالی بود 😻
چالش تو بخش داستان ها💛🍭
عالی بود بعدی را بزار
عالی زود بعدی رو بزار همینجوری ادامه بده
چالش: ادامه داستان هات رسیدم به اینجا
تو قسمت برگزیده های پارمیدا