
لطفا نظرات فراموش نشه???
از دید تیم: مرینت داشت می خندید منم گفتم خب راست میگم من این همه فکر میکنم که یه بلای کوچیک سر آدرین بیارم ولی اگه این انقد زود به غلط کردن افتاده نقشه من به چه دردی می خوره. مرینت گفت حالا نقشه رو ول کن. حواست به سلطان شرارت باشه تا خرابکاری نکنه. منم گفتم . بعد گفتم الان به خاطر تو با استیو هیچ کاری ندارم ولی بعدا چنان بلایی سرش میارم که مرغای آُمون به حالش گریه کنن. مرینت گفت ولش کن اون یه مدل معروفه این کارت می تونه توجه خیلیا رو جلب کنه . من گفتم آره راست میگی. بعد مرینت گفت هر قت استیو رو شکست دادیم و مردم دیگه بهش اهمیت ندادن اون موقع هر چقدر خواستی بزنش. تیم گفت راست میگی؟ من گفتم مگه دورغ دارم. ولی من از این حرف خودم خیلی ترسیدم وقتی تیم اینجوری حرف میزنه یعنی می خواد یارو رو بکشه
بعد یهو یکی در زد و اومد تو. استیو بود??? من رفتم بیرون پیشش و گفتم چی شده چی می خوای؟ گفت گکشیمو تو اتاق جا گذاشتم اگه میشه برم بیارمش. من گفتم خودم میرم برات میارمش. گفت باشه.رفتم تومرینت گفت چی می خواد؟ من گفتم گوشیشو ولی همه جارو گشتم ولی گوشیش نبود . بعد رفتم بیرون و گفتم اینجا نیست اون گفت چرا هست حتما هست و گفت اگه میشه خودم برم یه نگاهی بندازم بعد من گفتم برو ولی فقط پنج دقیقه وقت داری تا گوشیتو پیدا کنی
اون رفت تو ولی من تو جیبش لبه یه گوشی دیدم خیلی شک کردم. اون رفت تو از دیدمرینت: یهوتیم اومد داخل ولی من رومو اون طرف کردم . ولی استیو گفت چرا روتو اون ور کردی گفتم هیچی همینجوری. بعد گفتم سریع تر گوشیتو پیدا کن. اون گفت اصلا به خاطر گکشی اینجا نیومدم من گفتم به خاطر چی اومدی؟ گفت به خاطر اینکه بهت بگم من دوستت دارم. ولی من تعجب نکردم چون می دونستم .بعد گفتم خب که چی من خودم ازدواج کردم دیگه برام مهم نیست کی دوستم داره. ولی اون توجهی نکرد و اومد رو تختم و خودش رو چسبوند به منک رومو به سمت خودش کرد و صورتو گرفت و منو بوسید . بعد گفت مرینت چه لبای نرمی داری چقدر منتظر این لحظه بودم و بعد می خواست به بدنم دست بزنه که یهو
تیم اومد تو و این صحنه رو دید و گفت مرینت شرمنده و در اتاق رو قفل کرد و بعد با عصبانبت خیلی زیاد اومد سمت استیو و چسبوندش به دیوار و یه مشت زد تو شکمش. بعد گفت من عاشق مرینتم حالا هر کاری می خوای بکن اعصابم خورد شد و داد زدم خفه شو کثافت بعد پرستارا و نگهبانای بیمارستان اومدن دم در ولی در قفل بود یه مشت زدم تو صورتش فکر کنم دماغش شکستد اون هم عصبانی شد و یه مشت زد تو دهنم ولی فقط دماغم خون اومد بعد گفتم همه زورت همین بود و انداختمش زمین و انقدر لگدش زدم که به غلط کردن افتاده بود بعد ولش کردم و درو باز کردم کلی پرستار اونجا بود و البته نگهبانای بیمارستان بعد نگهبانا اومدن تو و
گفتن اینجا چه خبره؟ گفتم برید دوربینای این اتاق رو چک کنید می فهمید (راستی وقتی ما داشتیم دعوا می کردیم اونا زنگ زده بودن به پلیس. بعد اومدن استیو رو به زور بلند کردن و بردن مرینت بد بخت که از ترس رفته بود زیر پتو قایم شده بود بعد به مرینت گفتم بیا بیرون از اونجا اوضاع روبه راه شد. مرینت گفت راحت شدی؟ بالاخره زدیش حالا اگه ازت شکایت کنه می خوای چیکار کنی؟ گفتم غلط کرده. این اتاقا دوربین داره ما باید ازش شکایت کنیم
بعد رفتم بیرون و آدرین اونجا بود و گفت اونجا چه خبر بودش تیم؟ من گفتم استیو به مرینت ت ج ا و ز کرده بود . آدرین خیلی عصبانی شد بعد بهش گفتم تو می تونی پیش مرینت وایستی تا من برم یه کارایی انجام بدم؟ اون گفت آره ولی چه کارهایی. من گفتم الان وقت برای توضیح دادن ندارم. بعد رفتم به مرینت گفتم بزار آدرین بیاد داخل اون گفت نه بعد یکم گفتم و گفتم تا گفت باشه. بعد رفتم به آدرین گفتم می تونی بری اون هم جنگی رفت تو.???بعد من رفتم به دفتر رئیس بیمارستان و در زدم
کلی کسی جواب نداد خودم می خواستم درو باز کردم که برم تو ولی در قفل بود رفتم به یکی از کارمندای اونجا گفتم مسئول اینجا نیستش؟ گفت نه امروز نیست ولی فردا میاد. من گفتم ممنون و رفتم ولی تا می خواستم برم داخل یهو دیدم صدای بگو بخندو اینجور حرفا میاد . جالا از زبان آدرین :پنج دقیقه قبل . من سریع دویدم داخل اتاق و رفتم پیش مرینت ولی اون محل نمی ذاشت. گفتم بانوی من .هیچی. بانوی زیبای من.بازم هیچی بعد گفتم عجق قشنگم گفت خودتو لوس نکن بعد گفتم هنوز منو نبخشیدی ؟ گفت چرا بخشیدم ولی الان نباید بهت محل بدم .بهد گفتم مرینتم خودتو لوس نکن برگرد یکم اون صورت خوشگلتو ببینم خیلی دلم برای رنگ چشات تنگ شده. از دید مرینت : وقتی برگشتم و صورت آدرین رو دیدم واقعا خیلی خوشحال شدم خیلی دلم برای چشمای سبز خوشگلش تنگ شده بود???
بعد آدرین گفت مرینت از هر چیزی تو دنیا من تو رو خیلی بیشتر دوست دارم. یهو منم گفتم منم همینطور. انقدر محو چشماش شده بودم که نفهمیدم چی گفتم بعد اومد بهم نزدیک شد و رو تخت نشست و گفت مرینت میتونی باهام آشتی کنی؟???قیافه اش خیلی مظلوم منم گفتم اگه قول بدی همیشه حرفامو باور کنی آره گفت قول میدم.بعد گفتم تو الان دوباره آدرینم شدی ???بعد آدرین گفت تو بانوی زیبای من بودی و هنوزم هستی صحنه دیگه خیلی احساسی شده بود بعد لبامونو بهم نزدیک کردیم و همو بوسیدیم خیلی دلم برای بوسیدن آدرین تنگ شده بود. بعدش که ول کردیم همینجوری داشتیم می گفتیم و می خندیدیم که تیم اومد داخل و گفت به به
میبینم که آشتی کردید من گفتم آره از این به بعد آدرین هروقت دوست داشت می تونه بیاد منو ببینه ولی استیو دیگه حق نداره بیاد داخل. بعد تیم گفت حالا که شما با هم آشتی کردید من برم یه سری به زن و بچم بزنم و یکم استراحت کنم و بیام.از دید تیم:مرینت و آدرین همزمان گفتن باشه. بعد به آدرین گفتم هواست به مرینت باشه اگه اتفاقی براش بیافته همون بلایی که سر استیو آوردم سر تو هم میارم . بعد مرینت گفت اه دیگه ول کن استیو رو انقدر یادم ننداز گفتم شرمنده دیگه درموردش حرف نمیزنم و خداحافظی کردم و رفتم. بعد رفتم خونه بعد بیست دقیقه رسیدم و رفتم داخل . بعد رفتم طبقه بالا پیش آرور و برایان( اسم پسر تیم برایان هستش)آرور بیدار بود ولی برایان خواب بود. به آرور سلام کردم و گفتم حالت چطوره؟ بهتری؟ گفت آره خوبم حال مرینت چطوره؟ گفتم خیلی بهتر شده خداروشکر.بعد گفتم خیلی دلم برات تنگ شده بود عزیزم. اون گفت منم همینطور بعد رفتم لباسامو عوض کردم و دست و صورتمو شستم و بعد رفتم کنار آرور دراز کشیدم به آرور گفتم خیلی دلم برات تنگ شده بود همسر خوشگلم اون هم گفت منم همینطور و لبامونو به هم نزدیک کردیم و همو بوسیدیم
ممنون که تا اینجا با من همراه بودید لطفا نظرات فراموش نشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها قسمت 38 یا قسمت آخر در حال بررسیه .
یکم دیگه صبر کنید میاد و دیگه داستان منم به اتمام میرسه
ممنون که انقدر هوامو دارید❤❤❤
سلام داستانات عالی هست بهترین داستان تستچی هست و اگه میتونی این داستان رو بخون همون قبلی گفتم Afsane.lidibag.o.catnuoar14 خوندی نظر هم بده ..
ستایش خانم پرسیده بود رمان های مهشید چیه اسمش ladybug 4 episode 27 هست که تا ۲۷ گذاشته و ۲۸ در حاله بررسی هست
خیلی قشنگ بود عالیـــــــــــــــــی
عالی عالی عالی از خوندنش خسته نمی شم راستی من دارم کل داستان ماموریت اخر رو مینویسم منتظر قسمت نهایی باشید این اخرین فصل سعی میکنم جوری تمومش کنم که خوب باش راستی چرا چند تا قسمت با هم نمی زاری چند تا میزاری حال میده من خیلی منتظر میمونم زود بده کم تر منتظر بمونم ????
مثل همیشه عالی خیلی خوب می نویسی??
دمت گرم لطفاً بعدی رو زود بزار
بعدی رو زودتر بزار??
سلام داستانت عالیه خیلی قشنگ می نویسی
و لطفا اگه میتونی راجب داستان من هم نظر بده اسمش آکادمی قهرمانان من هست
عالى بود . منتظرقسمت بعدشم ❤
عالی بودی لطفا زود پارت بعدی رو بزار