خب اینم پارت یک! امیدوارم از پارت خوشتون بیاد 🥺💙
از زبان لئو:
با صدای شکستن چیزی، چشمام رو باز کردم. دیشب اصلا نخوابیدم. به زور بلند شدم و خودمو کشیدم. بلند شدم و به طرف پایین رفتم. با دیدن بقیه، چشمام یکم بزرگ شد. پس فقط من نیستم که با صدای شکستن شیشه، بیدار شدم. به طرف آشپزخونه رفتم، اما صدای بقیه برابر سوزش بدی توی کف پام بود. دانی به طرفم اومد و دستم رو گرفت تا راحتر بتونم راه برم.
دانی: چرا سرت رو همینجوری بردی پایین و رفتی تو آشپزخونه؟ نمیدونی شیشه شکسته؟
خندیدم و گفتم :
-باشه تو هم! گفتم ببینم چیشده؟
+حالا که فهمیدی. راحت شدی؟
دوباره تک خنده ای زدم و اره گفتم. سری به نشونه تاسف تکون داد و منو روی مبل گذاشت و به طرف اتاقش رفت تا کمک های اولیه رو بیاره. همین که دانی رفت، میا اومد و پیشم نشست.
با پرووای گفت:
÷ اول صبحی خودت رو ناقص کردی؟
چشم غره ای رفتم که شروع کرد به خندیدن. منم نتونستم تحمل کنم و آروم خندیدم. یهو چشمم به دانی افتاد که با اخم، به طرف ما میومد.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
فوقولاده هست
D:
نگزریم اولین بارمه برای داستان و تست های یکی اینقدر هیجان دارم و کامنت میزارم 😂😂
انرژی بهم دادی:﴾)))
قابلی نداشت (◍•ᴗ•◍)❤
حتما خوشم میاد 😍🥺
💙💗🥺
پارت 2 کی میاد😱❤
ایح نمیدونم:))
ولی قراره یه برنامه دیگه داشته باشم:)
عالیییی😍😍😍
ممنونننن🥺💗
عالیییییی تر خدااا ادامه هههه بده ههههه نمیدونی چقدرررر خوشم اومددددددد😍😍😍😍😍😍
عالیییییی😍😍😍😍 وایییییی عالیییییییییییییی میدونستی خیلی خلاقی؟ عالیییییی ادامه بده 😍
ممنوننننننن خوشحالم که دوستش داشتیییبی🥺💗
لطف داری عزیزم🥺💚
امیدوارم از پارت های دیگه خوشت بیاد:)