
سلام دوستان آوین هستم و این اولین داستانمه امیدوارم خوشتون بیاد نظر فراموش نشه ممنون
کفشدوزک معجزه آسا؛باز هم من کت تونستیم ابر شرور رو شکست بدیم. حالا من باید چیکار کنم که کت باهام آشتی کنه؟دوباره مثل بچه دو ساله ها قهر کرده:کت بسه دیگه داری شعورش رو در میاری.صد بار بهت گفتم من یکی دیگه رو دوست دارم . بعدشم تو میگی به عنوان د تا همکار قرار بزاریم مردم شهر که اینو نمیفهمن.کت:فقط دوست دارم بدونم اون یارو کیه و بعدشم گذاشت و رفت .ای خدا از دست این. یهو یه چیزی پشت سرم حس میکنم . برمیگردم چیزی نمیبینم. کسی از پشت سرم میگه سلام لیدی باگ اون کسی نیست به جز...
خدای من هاک ماف.پس اون همکار ترسوت کجاست؟درباره ی کت درست حرف بزن که یهو اعصاش و میزنه بهم ولی من جاخالی میدم با یویوم اعصاش رو میگیرم اما اون زورش زیاده و من رو سمت خودش میکشونه . چند تا مشت بهم میزنه و بعد هم پرتم میکنه از ساختمون پایین
چشمام رو باز میکنم . آخ چقدر سرم درد میکنه...یهو همه چیز یادم میاد. ای واییی گوشوارم کجاست؟؟ کسی در میزنه.. دکتره: خطر از بیخ گوشت گذشت . روی ماشین افتادی یه شیشه پهلوت رو زخمی کرده بخیه خورده.مامان و بابام هم میان .. پرستار یه کیسه بهم میده که تمام وسایلم توشه . آخیش گوشوارم هم اونجاست . مرخص شدم رفتم خونه.
یه روز میگذره . هیچ خبری از هیچ ابر شروری نیست . به تیکی میگم به کت خبر بده ساعت 6 بیاد کارش دارم البته شک دارم بیاد تبدیل میشم یه پشت بوم رو تزیین میکنم و میز شام میزارم کت میرسه اول با چهره ی اخمو میاد اما بعد که میز و تزیینات رو میبینه چشماش برق میزنه:شما هم سلیقت خوبه ها بانوی من . صد بار بهت گفتم اینجوری صدام نکن بعدشم باید یه جوری از دلت در میوردم.
هنوز خیلی از شام روماتی.. دوستانمون نگذشته بود که یهو یه چیزی از چشت گلدن تکون خورد... اهمیتی ندادیم که هاک ماف میاد بیرون
به کت گفتم مراقب باش پشت سرت و خیلی سریع پاشدم که پهلوم تیر کشید کت که داشت با هاک ماف می جنگید یهو حواسش پرت شد گفت خوبی؟که دستشو گرفت از بالکون پرتش کرد
کت دستش رو به یکی از آبنبات قلبی ها زد و نیوفتاد. از شدت عصبانیت نفهمیدم چطوری با هاک ماف جنگیدم که اعصاش رو دوباره محکم به پهلوم زد خیلی درد داشتم دیگه نمی تونستم بلند بشم هاک ماف دستش رو دراز میکنه تا گوشوارم رو برداره کت داد میزنه نهههههههههههههههه .... و با یه لگد محکم هاک ماف رو پرت میکنه دارم درست میبینم مایورا... کت مایورا رو گرفته و میگه بهش کاری ندارم به شرطی که کاری بهش نداشته باشی
هاک ماف هم میگه باشه رو به من میکنه میگه دفعه ی دیگه مثل دیروز و امروز نمیشه و کت هم مایورا رو ول میکنه ومیرن... کت میاد من رو بغل میکنه. میگه حالت خوبه میگم آره و میخوام بلند بشم اما نمی تونم دوباره میوفتم کت منو میگیره میگه هاک ماف گفت دیروز ، دیروز چی شده؟ گفتم نمیدونم شاید قبلا رو گفته و دوباره میخوام بلند بشم اما نمیزاره میگه تا بهم نگی هیجا نمیری بعد همه چیز رو بهش گفتم عصبانی میشه و نگران که دیگه هیچ چیز رو نمیبینم....
خب این قسمت اولش بود امیدوارم رازی باشید
نظر هم بدید ممنون
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بازمممممممممممم بنویییییییسسسسسس
اوین لطفا ادامه بده😢😢😢😢
عالی بود
فالوت کردم فالوم کن
راستی اگه دوست داری می تونی به انجمن مراکلوری من بپیوندی تازه درستش کردم و چند نفر بیشتر نیستیم
خوشحال میشیم که به انجمن ما بپیوندید
منم می توانم بیام☺
چرا که نه بفرما
استعدادشو داری ولی مثل داستان من (new miracles)نباید همون اول هیجانیش می کردی راستی دنبال کردم دنبال کن .
ادامه نمی دی؟
فقط چرا پارت دو نبود
فقط بگم عالی
اوین جون چرا ادامه نمیدی?
ادامه بده من دنبال یه داستان میراکسلی خوب میگشتم که پیدا ش کردم
ممنون لطف داری
خیلی خوبه استعداد فوق العاده ای داری ادامه بده حتما...
ممنون عزیزم