میراکلس.داستان عشق پرماجرا قسمت اول

مرینت توی اتاقش نشسته بود که ناتالی وارد اتاق شد و گفت که آقای آگراست با مرینت کار داره. مرینت به دفتر رفت و گابریل گفت:خانم دوپن چنگ ازتون خواستم بیاید تا درمورد یه موضوع مهم باهاتون صحبت کنم. -بفرمایین گوشم با شماست. -فکر کنم بدونید که شرکت گابریل اگرست به تازگی شروع به ساخت یه فیلم که ادرین هم نقش اولشه کرده درمورد این موضوع گفتم به دفترم بیاید. ما یه گریمور و طراح جدید برای ادرین استخدام کردیم. مرینت تعجب کرد و گفت:یعنی میخواید منو اخراج کنید؟ -نه البته که نه من براتون یه پیشنهاد دارم راستش ما از شما درخواست داریم که توی ساخت این فیلم در کنار آدرین مارو همراهی کنید بعد از اتمام فیلم میتونید به کارتون ادامه بدید.!

مرینت گفت که در اسرع وقت به پیشنهاد جواب میده و باید فکر کنه. و به کارش برگشت. کمی بعد آدرین وارد اتاق پدرش شد و گابریل گفت که شاید مرینت هم با اون توی فیلم بازی کنه و آدرین خوشحال شد.(راستی من یادم رفت بهتون بگم مرینت دیگه به ادرین علاقه نداره و اونو یه دوست میبینه اما آدرین علاقش به مرینت زیاد شده و زیاد به لایلا اهمیت نمیده گابریل هم دیگه آدرین رو زندانی نمیکنه)آدرین از اتاق اومد بیرون که یدفعه لایلا اومد جلوشو براش کلی خود شیرینی کرد اما آدرین اهمیتی به اون نداد و خواست که بره و مرینت رو ببینه لایلا از اینکه آدرین توی شرکت حواسش همش به مرینت بود عصبی بود و آدرین هم رفتار های لایلا رو دوست نداشت

آدرین یه شیرینی زنجبیلی و یه لیموناد برداشت و برای مرینت برد مرینت ازش تشکر کرد و همینکه یه گاز از شیرینی زد ناگهان به سرفه افتاد. آدرین پرسید:چیشد مرینت؟ -توی‌.. ای...این. شی....شییرینی زنجبیل بود؟ -اره فکر کنم. مرینت گفت:انتطار داشتی چی من به زنجبیل حساسیت دارم!آدرین زودی مرینت رو به درمانگاه شرکت برد و مرینت هم از اون برای کمکش تشکر کرد.

آدرین به مرینت گفت:واقعا متاسفم اگه میدونستم به زنجبیل آلرژی داری هیچوقت اونو برات نمیوردم! -اشکال نداره یه بارم توی شیرینی فروشی اشتباهی خوردم اما مهم نیست بزودی ترکش میکنم. ممنون که کمکم کردی. لایلا که از دور اونارو میدی با عصبانیت گفت:پس میخوای اینطوری آدرین رو بدست بیاری آره مرینت خانوم حالا نشونت میدم😡(نشون بده ببینیم 😐)

شب مرینت و الیا باهم به رستوران رفتن و مرینت جریان فیلمو بهش گفت و از اون مشورت خواست. آلیا گفت:بنظر من که قبول کن این پیشنهاد خیلی خوبیه دیگه از این فرصتا گیرت نمیاد.تازه ادرینم توی این فیلم بازی میکنه.😋مرینت گفت:لطفا بس کن آلیا من دیگه حسی به اون ندارم فقط بخاطر کارم قبول میکنم. و به گابریل زنگ زد و گفت که پیشنهادش رو قبول میکنه

خب دوستان اینم از داستان پارت اول😙😚😍😘😗❤امیدوارم خوشتون بیاد لطفاااااا کامنت و لایک کنید دوستتون دارم تا پارت بعدی 😍😘😗😙😚😻💋💘❤💓💕💖💗💚💞💟💌💌💝💜💛