10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Fati انتشار: 3 سال پیش 934 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
من اومدممممممم
+چی؟! این چه مسخره بازییه؟! جیمین آه کشید: حق انتخاب بهت نمیدم دعوت شدی باید بیای، کاش میتونستم بزنم دماغشو خورد کنم ادامه داد : باید نقش بازی کنی +ببینم بازم میخوای جنتلمن بازی دربیاری و منو ببوسی؟!
یونگی تکونی خورد و جیمین با خجالت و تعجب گفت : نه فکر نکنم دیگه اینکارو بکنم ، بعد لبخند شرورانه ای زد و گفت : مگر اینکه تو دلت بخواد.اخم کردم و دستمو روی صورتم کشیدم و گفتم : باشه ، چیکار باید بکنم؟! جین بشکن زد باید به خودت برسی دخترجون، این لباسارو باید بندازی دور به یه لباس مجلل و شیک نیاز داری فردا همه باهم میریم خرید بقیه سر تکون دادن و تهیونگ گفت پس به بلک کارت جونگ کوک نیاز داریم جونگ کوک اشکی خیالی رو از گوشه ی چشمش پاک کرد،
به جز مهمونی های خانوادگی که قراربود با یه پسر ملاقات داشته باشم پیراهن نپوشیده بودم لپامو باد کردم و اروم نفسمو بیرون دادم : باشه بریم...جین دستاشو بهم زد و گفت: خب برنامه چیده شد، یونگی گفت شب بخیر و به اتاقش رفت با ناراحتی نگاش کردم، با بقیه خدافظی کردم و به اتاقم رفتم روی میز کنار تختم دوتا جعبه بود یکی طلایی و یکی نارنجی جعبه طلایی رو برداشتم و بازش کردم توش یه دستبند هولوگرامی و یه کاغذ کوچیک بود جعبه رو روی تخت گذاشتم و کاغذو باز کردم : ببخشید نمیخواستم کاری کنم از من رونده بشی، جیمین با خودم گفتم: پس چرا اینقد بداخلاقی؟! کاغذو اروم تو جعبه اش گذاشتم و اون یکی جعبه رو برداشتم یکم بزرگتر از جعبه ی جیمین بود و با قفل باز میشد ، بازش کردم و توش یه گردنبند نقره دیدم ظریف و ساده ،محشر بود بلندش کردم و نگاهش کردم توی این جعبه هم کاغذی بود ولی فقط یه جمله ی کوتاه : منو ببخش ، مین یونگی کاغذو اروم تو جعبه اش گذاشتم و لبخند زدم، بی هوا... (هدیه جیمین و یونگی)
فردا صبح با صدای تق تق در بیدار شدم تهیونگ از پشت در صدام زد : مین سو پاشو بریم همه منتظر توعن.. بلند شدم و لباس پوشیدم و بیرون رفتم، جیمین یه ساندویچ صبحانه داد دستم و به سمت در هلم داد ، سوار یه ون شخصی شدیم و راه افتادیم، من وسط جین و جیهوپ نشستم چون بنظر میومد جین کارشناس باشه و باید به حرف اون گوش بدم بقیه عقب ون و نامجون جلو نشسته بود جلوی یه پاساژ بزرررگ پیاده شدیم جین دستشو رو شونه ام گذاشت و گفت بزن بریم دخترجون و وارد پاساژ شدیم(میتونین آهنگ دلخواهتون رو پس زمینه قرار بدید) ردیف به ردیف مغازه های شیک و مجلل و پر از لباس تهیونگ تو یکی از مغازه ها پیچید و گفت میخوام برا خودم خرید کنم، جیمین دوید که همراهش بره اما نامجون دستشو گرفت و گفت : ایشون دوست دختر توعه ، تو باید از تیپش خوشت بیاد و هلش داد سمت من ، جیمین اخم کرد و موهاشو داد بالا : خیلی خب..
وارد اولین مغازه شدم پیراهن آبی سورمه ای بلندی رو امتحان کردم ولی جین گفت قدمو کوتاه نشون میده پیراهن دومی سبز لجنی بود که بدون یقه و کوتاه بود، جیمین سوتی کشید و در و دیوار بنظر شوگا جالب تر از من اومدن، جین نچ نچی کرد و برم گردوند تا لباس دیگه ای رو امتحان کنم لباس بعدی قرمز جیگری و پر زرق و برق بود بالاتنه اش نگین دوزی داشت خیلی ازش خوشم اومد ولی جین گفت این یه برنامه ی تلویزیونی ساده اس نه شوی لباس، برای اخرین بار پیراهن ساده ی صورتی ملیحی رو پوشیدم پشتش بلندتر از جلوش بود ومدل یقه کشتی که دور کمرش گلدوزی شده بود جین بشکنی زد و گفت خودشه..
-جونگ کوکی کارتتو بده..توی همون طبقه برای جیمین یک کت و شلوار سورمه ای تیره خریدیم
طبقه دوم تماما کفش فروشی بود یه کفش پاشنه بلند همرنگ لباسم انتخابم کردم طبقه سوم جواهر فروشی بود ولی چیزی نخریدم برای انداختن دور گردنم انتخاب مناسبی داشتم طبقه چهارم ارایشگاه بود من به یه ریخت و پاش اساسی نیاز داشتم اول موهامو کراتینه کردم و بعد زیر چند نوع ماسک استراحت کردم پسراهم تو مرحله ماسک همراهم بودن بعد مانیکور و پدیکور داشتم ارایشگرها با حوصله تمام حسابی خسته بودم و فقط میخواستم برم خونه ، بالاخره تموم شد وقتی بلند شدم صدایی حاکی از تعجب از همه بلند شد، یعنی اینقد ژولیده بودم؟! خریدارو گرفتم دستم و راه افتادیم سمت ماشین نزدیک غروب بود توی ماشین داشتم مناظر رو نگاه میکردم که چشمام کم کم گرم شدبعدا صداهای گنگی که میشنیدم یادم اومد +تو شونه ات درد میکنه -مهم نیست میارمش.. توی تختم از خواب بیدار شدم همون لباسای بیرون تنم بود، شلوارک و تاپ پوشیدم و بیرون رفتم
بقیه سرمیز نشسته بودن و داشتن شام میخوردن صندلی خودمو عقب کشیدم و نشستم ، موهای لَختم از دو طرف سرم ریخت پایین، جونگکوک گلوشو صاف کرد و سرمو بالا اوردم نامجون گفت : آممممم خوب خوابیدی؟! خوشگل شدی..+لباس بهتر ازین نداشتی؟! یونگی وسط حرف نامجون پرید گفتم : هومم؟! مگه چشه ؟! +مناسب این جمع نیست-مهم نیست +مین سو پاشو لباستو عوض کن-من به حرف تو گوش نمیدم +که اینطور؟! میخوای عذاب بکشی؟! منظورشو نفهمیدم -چی؟! جین گفت: بسه یونگی همه نگاهتون به غذاتون باشه بعدش مین سو ظرفارو میشوره آه کشیدم و مشغول خوردن شدم فردا بعداز ظهر خوابم میومد چون بعد از چُرت بعد از غروب دیروز بیشتر شب رو بیدار بودم لباسم رو خودم تنهایی پوشیدم و موهامو خودم درست کردم ، به صورت گوجه ای بالا بستم و دو تا طره از موهامو پایین انداختم رژلب قرمز زدم و بیرون رفتم هوسوک اولین نفری بود که سرشو بالا اورد: محشر شدی جین چشمک زد داد و نامجون با دستش 👌🏻 داد ولی یونگی فقط نگاهم کرد ، از سرتا پا براندازم کرد و بعد جیمین اومد.. توی اون کت و شلوار محشر شده بود نگاهم کرد و لبخند زد، لبخندی واقعی و از ته دل
بعد رفتیم
یه لیموزین شخصی پایین بود یکی از خدمتکارا درو برام باز کرد و سوار شدم بیشتر راه در سکوت گذشت ، قرار نبود واقعی باشه فقط نقش بازی کردن بود به سوالا جواب میدیم برمیگردیم خونه کار سختی نیست.. نفس عمیق کشیدم و سعی کردم ضربان قلبمو اروم کنم -خوبی؟! +آره خوبم.. لبخند زدم : خوشتیپ شدی -ممنون توهم همینطور ، اولین بار بود که جو بینمون دوستانه بود رسیدیم، خواستم پیاده شم که جیمین گفت وایسا ، پیاده شد و درو برام باز کرد بعد دستشو کج کرد تا دستمو روی ارنجش بزارم عکاس ها و خبرنگارها دورمون رو گرفته بودن ولی چندتا بادیگارد اونارو دور کردن و راه باز شد
جیمین با قیافه ی خشک و جدی به راهش ادامه بعد رفتیم برای گریم و پشت صحنه، صدا رو میشنیدم : صدا، دوربین، حرکت، سلام به برنامه ی تلویزیونیِ ....... خوش اومدید بیاین همین اول بریم سراغ مهمون های جذابمون دعوت میکنم از جیمییین و دوست دخترشون، مین سو، سعی کردم درست راه برم جام روی یه مبل دونفره کنار جیمین و مجری بود تا جایی که تونستم نزدیک جیمین نشستم مجری تقریبا جوون و قدبلند با موهای بود و چشم های ابی بود +خب جیمین عزیز چه خبرهایی برامون داری؟! -فکر کنم خودت میدونی جو(اسمشه مثلا)
+خب میتونی بگی که چطوری عاشق این خانم جذاب شدی؟! و با عشوه به من نگاه کرد جیمین اخم کرد و سعی کرد خودشو کنترل کنه -خب ایشونو توی تمرین دیدم فکر کنم اومده بود اودیشن بده اونجا وایساده بود و منو تماشا میکرد چشم های زیبایی داشت...+بله درسته، جو دستشو روی گونه ام گذاشت و بعد چونه امو گرفت و منو به سمت خودش کشید : اره چشمای قشنگی داره جیمین دستشو دور شونه ام گذاشت و منو به سمت خودش کشید خب بزار از شما بپرسم مین سو وقتی جیمین رو دیدید چه فکری به ذهنتون رسید؟ با خودم گفتم : خب اون جوری منو نگاه میکرد انگار من یه حشره ام که باید بمیرم، لبخندی زدم و گفتم خب اون خیلی سختکوش بنظر میرسید و بعد فهمیدم که مهربون هم هست (تیپ و نگاه جیمین)
عزیزم چه دلپذیر بیشتر مشتاق شدم باهات وقت بگذرونم +بهتره زودتر این برنامه رو تموم کنیم - اوه نه من هنوز کلی سوال از مین سوی جذاب دارم و دستشو روی پام گذاشت، جیمین منفجر شد بلند شد و دستشو خوابوند تو گوش جو و بعد دست منو گرفت و بلندم کرد و گفت ازینجا میریم تقریبا پام پیچ خورد و بالاخره جیمینو مجبور کردم تو حیاط وایسته +چیکار میکنی؟! -ندیدی اون مرتیکه چطور بهت دست میزد؟! +اینجوری که بیرون دویدی شهرت و ابروت خدشه دار میشه-برام مهم نیست، مرتیکه کثافط
نم نم بارون شروع شد ، هوا سرد بود و جیمین همونجا وایساده بود، دستاشو به کمرش زده بود و فکر میکرد و فحش میداد تا اینکه تلفنش زنگ خورد +بله؟! سلام نامی، نه یه اتفاقی افتاد برنامه کنسل شد... چی؟! چشماش از تعجب گرد شد و گوشیو قطع کرد و رو به من چرخید، بارون شدیدتر شد -چی شده؟! +یونگی...
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
60 لایک
عاااااااااااااااااااااالیه😍😍میتونم کل داستان رو توی دفترچه یادداشت گوشیم کپی کنم؟کپی نمیکنم فقط انقدر خوبه که میخوام داشته باشمش😍😍
وای عزیزم نظر لطفته راحت باش😍
عالی بود آجی 👏👏آجی پارت بعد هم بزار کنجکاو شدم یونگی بچم چی می شه 😐🤨
زود بزار آجی فاطیما
مرسی💛چشم اجی این چند روز درگیر بودم امروز مینویسمش
ج چ : خوانندگان که ما باشیم از شدت خفنی داستان دق میکنن😂😐
عالی بوووددددد😚❤️
قربونت بشم دووم بیار😂
مرسییی💛
نویسنده عالی هستی ممنونم.
خیلی عالی بود پارت بعدیم لطفا بزار افرینننن😚😚😚🙏🏻🙏🏻🙏🏻💜💜💜
مرسی😍
چشم😀
اخه چرا جای حساس کات میکنی گل من نکنین این کارا رو خواننده ها دق میکنن✊🏻😐 لطفا پارت بعدو سریع بزار ممنون ،🙂✊🏻💜
ببخشید اخه خودمم هیجان میگیرم😑💔
چشم 😗🙂
عالیییی بود پارت بعد رو زود بزار🙃💜
مرسی که دوست داشتی، باشه💛
لطفا پارت بعد😇😐😑😐😑
چشم🙂😐😑😐😑😅😂