Black love in miraculous 19

فردا صبح

جیم:زنگ زدم به کاترین گفتم فاز اخر نقشه رو اجرا کن برو دادگاه کایو میفرسم باید رضایت بدی که پسره بیاد بیرون کاترین:من این کارو نمیکنم جیم:کاتریننننن اگه اینکارو نکنی اگه مرینت از دستم بره یه کاری میکنم برای مُردن بهم التماس کنی فهمیدیییی بلند شو برو کلانتری.... تلفونو قطع کردم کای؟؟ کای:بله؟؟ جیم:برو تو کلانتری وقت فاز اخر نقشس کای:خیله خب

کای:رفتم تو کلانتری کاترین رو دیدم گفتم خودت میدونی باید چیکار کنی کاترین رفت گفت تموم شد رضایت دادم گفتن دو ساعته پسره ازاده کای:زنگ زدم به جیم گفتم دوساعت دیگه پسره ازاده...،جیم:رفتم پیش بابام گفتم زنگ بزن به مرینت بگو ما باه قولمون عمل کردیم لویس:باشه....مرینت:اقای ویگسون بهم زنگ زد گفت که ادرین دو ساعته دیگه ازاده خیلیییی خوشحال بودم ولی نمیتونستم ،نباید این خوشحالمو جلو ادرین نشون میدادم😢

ادرین:اومدن بهم گفتن که رضایت دادن و من ازادم یکم تعجب کردم ....گابریل:وکیل ادرین بهم زنگ زد گفت که رضایت دادن و ادرین ازاده تعجب نکردم چون میدونستم کار لویسه این خبرو به امیلی هم دادم از یه طرف خوشحال بودیم که ادرین ازاد شده و از یه طرفم ناراحت بودیم چون برای اینکه ادرین ازاد بشه مرینت خودشو معامله کرد .................(دوساعت بعد)امیلی: اماده شدیم و رفتیم دنبال ادرین،ادرین اومد بیرون رفتم سمتشو بغلش کردم ناراحتی از دست دادن مرینتو هم من هم گابریل نشون ندادیم ولی بالاخره میفهمید

ادرین: وقتی رفتم بیرون مامانو بابام منو بغل کردن منم محکم فشارشون دادم چشم انداختم تا مرینتو ببینم ولی نبود امیلی:پسرم چقدر لاغر شدی ادرین:اشکال نداره یکم از اون غذا های مامان پز میخورم برمیگردم به همون تنظیمات اولیه😂😂گابریل: پسرم بیا بریم تو ماشین ادرین:باشه سوار ماشین شدیم تو راه خونه به گوشی مرینت زنگ زدم ولی جواب نمیداد چندین بار زنگ زدم ولی هیچی به هیچی

مرینت: دم در بازداشتگاه بودم دیدم ادرین اومد بیرون وای خدای من چقدر لاغر شده بود دلم میخواست برم بغلش گریه کنم ولی نمیشد😭😭😭رفت سوار ماشین شد (مرینت اونا رو میبینه ولی امیلی و ادرین و گابریل اونو نمیبینن)ماشینشون رفت منم همونجا دو زانو نشستم گریه کردم دیدم گوشیم داره زنگ میخوره ادرین بود چند بار زنگ زد ولی من جواب ندادم خیلی حالم بد بود زنگ زدم به مگی گفتم خونه ای؟؟گفت اره گفتم الان میام پیشت

مرینت: به خونه مگی اینا رسیدم در زدم درو باز کرد سلام مگی مگی:سلام مرینت باز گریه کردی؟؟مرینت :اوهوم مگی :باز چی شده بیا بریم تو اتاقم بهم بگو مرینت:رفتیم تو اتاق مگی گوشیم زنگ خورد بازم ادرین بود جواب ندادم تا قطع بشه بعدش گوشیمو خاموش کردم مگی:خب برام توضیح بده ببینم چی شده مرینت:ادرین ازاد شد

مگی:چیییی تو کی باید خوشحال باشی چرا ناراحتی مرینت: برای اینکه ادرین ازاد بشه من خودمو فروختم مگی:درست بگو ببینم چی شده مرینت: جیم همون دانش اموز جدیده بوداا مگی:خب مرینت:پدرش لویس ویگسون با پدر ادرین دوستن هم پدر ادرین هم پدر جیم جفتشون تو امریکا درس خوندن یه خاطر همین همکلاسی بودن یه شب اومد خونه ادرین اینا گفت میتونه ادرینو ازاد کنه ولی یه شرط داره مگی: چه شرطی؟؟؟

مرینت:شرطش این بود که من با پسرش جیم ا.ز.د.و.ا.ج کنم مگی: تو هم قبول کردی؟؟؟؟ مرینت:اره برای نجات ادرین راهه دیگه ای نبود(با بغض میگه)الانم هی ادرین داره بهم زنگ میزنه😭😭😭مگی:عزیزم و رفتم جلو و بغلش کردم مرینت:مگی لطفا به ادرین چیزی نگو مگی:باشه......(الان شب شده مرینت میخواد بره خونشون)مرینت:خدافظ مگی مگی:خدافظ مرینت:پیاده داشتم میرفتم خونه خودمون چون تقریبا خونه هامون به هم نزدیک بود که....ادرین :هر چی به مرینت زنگ میزدم جواب نمیداد یهو دیدم گفت گوشیش خاموشه بلند شدم لباسمو عوض کردم یه کت بلند کرمی رو بلوز مشکی سادم پوشیدم شلوار لی هم پوشیدم بدون اینکه کسی ببینتم اومدم از خونه بیرون و سوار ماشینم شدم رفتم خونه مرینت اینا تو راه بودم با خودم گفتم یعنی ولم کرده که جوابمو نمیده نه نه مرینت منو دوس داره ولم نمیکنه ولیی چرا جوابمو نمیده حتما نمیدونسته من ازاد شدم نه وایییی سرم درد گرفت😫رسیدم خونشون رفتم در زدم مامان بزرگش درو باز کرد گفتم امم سلام من ادرینم دوست مرینت یه کار واجبی با مرینت دارم میشه بهش بگید بیاد دم در؟؟مامان بزرگ:مرینت خونه نیس ادرین:نیس؟؟؟ اهاا خیلی ممنون ببخشید مزاحم شدم و نشستم تو ماشین منتظر بودم که مرینت بیاد(یک ساعت بعد)دیدم داره میاد نزدیکه خونشون بود که رفتم جلو شوک شد گفتم چرا گوشیتو جواب نمیدی؟؟........

ناظر عزیز لطفا منتشرش کن ممنون🌷🌷🌷