
لطفا نظرات فراموش نشه???
از دید تیم: همونجا تو بیمارستان نشسته بودم و به آدرین پیام می دادم و زنگ می زدم ولی جواب تماسامو نمی داد ولی پیامامو سین می کرد ولی جواب نمی داد من عصبانی شدم. به آدرین پیام دادم که پنج دقیقه دیگه بهت زنگ میزنم اگه جوابمو ندی خودم میام سراغت. اون پیاممو سین کرد همون موقع یه پرستار اومر و چمدون مرینت رو بهم داد. من گفتم این چیه؟ پرستاره گفت نمی دونم این همراه خانم دوپن چنگ بود. من از پرستاره تشکر کردم و اون رفت.
من تو دلم به چند تا گزینه داشتم یا مرینت خودش از خونه زده بیرون یا آدرین انداختتش بیرون اگه آدرین انداخته باشتش??? یه کاری باهاش می کنم که بره جلوی مرینت و به دست و پاش بیافته??? پنج دقیقه شد من رفتم چمدون مرینت رو گذاشتم داخل ماشینم و به آدرین زنگ زدم و اون جواب داد اینجوری گفت ها چیه؟ من گفتم این چه طرز حرف زدنه اون گفت دیگه نه تو نه اون خواهر خیانت کارت بهم زنگ نزنید و گوشی رو قطع کرد
من تو دلم گفتم پس حدس دومم درست بودهاون آدرین کثافت مرینتو بیرون کرده . انگار باید به زور کارارو پیش ببرم و رفتم یه جای خلوت و تغییر شکل دادم و یه دایره زمانی به سمت خونه آدرین باز کردم و رفتم توش . آددین رو مبل نشسته بود و داشت برا خودش فیلم می دید و گریه می کرد و می گفت من عاشقت بودم ولی تو به من خیانت کردی. فکر کنم اصلا متوجه نشد که من اومدم خونه اش
از پشتش داد زدم آدددددددرررررررییییییینننننننن . اون تا مرز سکته رفت و برگشت و بعد من به حالت عادی برگشتم و رفتم پیشش و گفتم ماجرا رو برام تعریف کن اون گفت برو از خواهر خیانت کارت بپرس.من گفتم نمی تونم از اون بپرسم . بعد گفت چرا نمی تونی از خواهر عوضیت بپرسی؟ دیگه رفت رو مخم. یقه آدرین رو گرفتم و بلندش کردم و چسبوندمش به دیوار و بهش گفتم یه بار دیگه پشت خواهر من این جوری حرف بزنی پای راستتو می شکونم الان هم به خاطر مرینت باهات کاری ندارم وگرنه دندوناتو خورد می کردم
معلوم بود آدرین ترسیده بود بعد ولش کردم و گفتم داستانو تعریف کن. گفت چرا از خواهرت نپرسیدی؟گفتم اون تو بیمارستانه و الان تو اتاق عمله. اون قیافه اش خیلی ناراحت بود ولی به روی خودش نیاورد. بعد گفتم حالا بگو قضیه چیه؟ اون عکسا رو بهم نشون داد اولش که عکسا رو دیدم فکر کردم واقعیه ولی وقتی یکم دقت کردم دیدم اون گوشه سمت چپ پایین خیلی ریز نوشته blf (حالا این علامت چیه؟ این علامت بهترین مغازه فوتوشاپ مادریده) بعد آدرین گفت دیدی واقعیه؟ من یه پس گردنی بهش زدم و گفتم یعنی تو نمی فهمی که این علامت گوشه پاییت سمت چپ علامت فوتوشاپه. گفت این که مدرک نیست.من گفتم می برمت تو مغازه کسی که فوتوشاپ کرده و از زیر زبونش می کشم. معلوم بود خود آدرین هم شک کرده
بعد به آدرین گفتم که بره آماده بشه تا ببرمش به اون مغازه اون سریع آماده شد و با هم رفتیم اون مغازه بعد یه ربع رسیدیم. بعد رفتیم داخل مغازه به یارو عکسو کشون دادم و گفتم این عکس کار توئه اون اولش می گفت نه کار من نیست. بعد با یکم رشوه تونستم از زیر زبونش بکشم. وقتی ماجرای این عکسو توضیح داد انگار دنیا رو سر آدرین خراب شده بود
آدرین تو مغازه داشت گریه می کرد ولی من بلندش کردم و بردمش تو ماشین و رفتیم به سمت بیمارستانی که مرینت توشه. بعد آدرین رو بردم داخل و گفتم تو اینجا بمون تا من برم به آرور سر بزنم اون سرشو با گریه تکون داد و گفت باشه. من دلم براش سوخت ولی تو دلم گفتم
تو دلم گفتم تیم اون این بلا رو سر خواهرت آورده نباید دلت براش بسوزه . بعد تو دلم گفتم تازه نقشه ای که آددین مجبور میشه جلوی مرینت زانو بزنه اجرا نشده تازه اون موقع باید دلم براش بسوزه. بعد رفتم تو بیمارستانی که آرور توش بود آرور دیگه می تونست مرخص بشه بخاطر همین اون روز آرور و بچه رو برداشتم و بردم خونه . بعد به مادر پدر آرور زنگ زدم و گفتم اگه میشه برای چند روز بیان اینجا و مراقب آرور باشن اونا گفتن چرا و من قضیه مرینتو براشون تعریف کردم و گفتم خواهرم تو بیمارستانه و باید یه نفر باشه تا از آرور مراقبت کنه در هر صورت اونا قبول کردن و من برای فردا براشون بلیط گرفتم
بعد پرستار بچه رو گذاشتم بالای سر بچه و یکی از کار کنا رو هم گذاشتم بالای سر آرور و گفتم که مراقبشون باشن . بعد رفتم بیرون که برم پیش نرینت که دیدم یه نفر شرور شده?♂️?♂️?♂️ باید شکستش نی دادم به خاطر اینکه دست تنها بودم باید قدرتامو ارتقا می دادم .(من قبلا از مرینت طرز افزایش قدرت و خوندن کتاب معجزه گرها رو یاد گرفتم) بعد یه کوکی زرد دادم به جیمی و تبدیل شدم .(قیافه جدید تیم: ترکیبی از رنگ زرد و سفید و با سرعت خیلی خیلی بیشتر)در هر صورت شروره رو شکست دادم ولی یهو یادم افتاد که نمی تونم آکوماشو بگیرم سریع رفتم تو چمدون مرینتو گشتم و معجزه گرو وصل کردم ( چون سرعتم خیلی زیاد بود می شد که آکوما رو بگیرم) بعد جیمی و تیکی رو با هم ترکیب کردم و آکوما رو گرفتم ولی نمی توتستم همه چیزو به حالت عادی برگردونم چون از گردونه خوش شانسی استفاده نکرده بودم خداروشکر شرور هم زیاد آسیب وارد نکرده بود. در هر صورت به حالت عادی برگشتم ولی گوشواره ها هنوز تو گوشم بود. تیکی هی سراغ مرینت رو می گرفت . چون خیلی داشت می رفت رو مخ همه چی رو براش تعریف کردم. معلوم بود که خیلی ناراحت شده.بعد رفتم بیمارستان و دیدم
ممنون که تا اینجا با من همراه بودید . لطفا نظرات و انتقاد ها فراموش نشه???
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ترو خدا یه کاری کن تیم دیگه نزاره ادرین باشه و بچه هم که دیگه مرده و مرینت افسردگی بگیره
سلام بچه ها
ممنون بابت نظراتتون همه نظراتتون رو خوندم و خیلی هم ممنونم بابت نظراتتون???
خیلیا میگن تست بعدیرو کی میزاری ؟ جواب: بچه ها من قسمت بعدی رو از صبحه گذاشتم ولی هنوز در حال بررسیه
قسمت بعد پلیزپلیز
عالی بود ادامه بده
آخه چرا انقدر غمگین کردی داستان رو ???بابا یکم عاشقانه تر باشه بهتر می شه
خیلی قشنگ داستانت حتما ادامه بده ????
سلام عالی بود فقط یه سوال دارم من تست نوشتم 11 ساعته که در حال برسی است شما هم که میخواین تست بنویسین اینطوریه؟
بله
????
عالی بود پارت بعدی رو بزار ❤️❤️❤️???
آدرین انقدر ضعیف نیست و انقدر خشن ولی داستانت خیلی خوب بود❤❤