سلام 🤗 بریم برا ادامه
جانگ کوک: ا/ت میتونم یه سوال ازت بپرسم ؟ ا/ت: آره بپرس . کوکی: اگه تو آرمی هستی پس چرا تا حالا به کنسرت ما نیومدی ؟ ا/ت: از کجا می دونی که نیومدم . جانگ کوک: واقعا 😳 اومدی؟" ا/ت" با این سوالش یکی از بهترین خاطراتم یادم اومده . اون موقع با هزار تا بدبختی و خواهش تونستم که برای کنسرت از کمپانی مرخصی بگیرم . خیلی کم اتفاق می افتاد تو اون دوران به کسی اجازه مرخصی بدن . بلیطم رو اوکی کردم . اما روز کنسرت کمپانی نمی خواست که سرقولش باشه به خاطر همین خودمو زدم به مریضی .😅 اون شب حسی که داشتم هیچ وقت تجربه نکرده بودم . از یه طرف اشک می ریختم از یه طرف دیگه می خندیدم. همه اینا تو ذهنم مرور شد و باعث شد که لبخند ملیحی بزنم .😊 جانگ کوک که حواسش تمام مدت به من بود گفت : پس واقعا اومده بودی . کِی؟ پس چرا ما ندیدیمت ؟ ا/ت: خب من تو نوجوونی اومده بودم . بعدشم مگه قرار نبود یه سوال بپرسی .🤨 کوکی: اُ ببخشید 😅 ا/ت: نه بابا شوخی کردم . اشکال نداره . 😉" ا/ت " نمی دونم یهو چی شد که باهاش صمیمی شدم . جانگ کوک: اِمممم میشه یه چیز دیگه هم بپرسم. ا/ت: اوهوم . جانگ کوک: از چند سالگی آرمی شدی ؟ ا/ت: ۱۵ سالم بود .
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
داستانت خیلی قشنگ بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
مرسی 💕