
پارت 3 ، میدونم شاید اولش به میل شما نباشه ولی در ادامه خیلی به میل شما میشه ، لایک کامنت نمیخوام ، فقط بخون لذتشو ببر😂😂❤❤
... جیمین: میشه امروز نیای ، اخه یه قرار خیلی مهم دارم ، حوصله بحث نداشتم، برا همین گفتم باشه و قطع کردم ، حوصله گردش نداشتم ولی راه زیادی رو تا اینجا اومده بودم ، برگشتم خونه یونا توو راه بودم که زنگ زدم به یونا( هر وقت میرم خونه یونا منو میفرسته خرید ، حوصله برگشتن نداشتم پس موقع تماس : ا/ت : سلام ، دارم میام خونه ، چیزی لازم نداری؟ یونا: سلام عزیزم ، مگه نمیری پیش جیمین واسه پروژه؟ ا/ت : نه ، حالا میایم توضیح میدم ، چیزی واسه خرید نمیخوای؟ ، یونا: چرا ولی بیا باهم بریم ، ا/ت : باشه و قطع کردم ، رسیدم دم درب خونه یونا که دیدم حاضر و اماده منتظر منه ، سوار شد: یونا: سلام ، ا/ت : سلام ، کدوم فروشگاه بریم؟ یونا : همون همیشگی ، راستی ا/ت فردا تولد...
جیوان هست ، ترمز گرفتم و با تعجب پرسیدم : چییییی؟؟؟؟؟؟!!!!!😳😳😲😲 یونا: روانی ترسیدم چرا اینجوری ترمز میگیری؟ ا/ت : داری شوخی میکنی؟؟؟؟ یونا : چه شوخی ای ، فردا تولدشه ، میخواستم بهت بگم ، جیمین و اون دوستش جونگ کوک رو هم دعوت کنی ، ا/ت : چرا من دعوت کنم؟ خودت دعوت کن ، یونا: همگروهی توعه هااا ، ا/ت : هم دانشگاهی توعم هستاااا ، یونا : ا/ت بس کن ، دعوتشون کن که بیان بگو ساعت ۵ بیان ، ا/ت : اههه باشه
وقتی رسیدیم رفتم اتاقمو به جیمین پیام دادم : سلام ، میشه بهم زنگ بزنی اگه قرارت تموم شد ، خواستم گوشی رو خاموش کنم که دیدم جیمین زنگ زده ، جواب دادم ، جیمین: سلام ا/ت خوبی؟ پیامتو دیدم ، ا/ت : عاا سلام راستش فردا تولد جیوانه ، یونا موجین میخوان سوپرایزش کنن و همه رو دعوت کردن ، یونا گفت تو و جونگ کوک هم بیاین ، جیمین: عاا باشه ، ساعت چند؟! ، ا/ت : ساعت ۵ ، جیمین : باشه ، مرسی😊 و قطع کرد ، فردا صبح: صبح پاشدم دست و صورتمو شستم و مسواک زدم رفتم طبقه پایین دیدم کلی ادم اومده و یونا داره بهشون میگه چیکار کنن ، یونا منو دید و با خوشحالی اومد و بهم گفت : سلام عزیزم صبحت بخیر ، صبونه اماده ست برو بخور ، ا/ت : عاا صبح بخیر ، چخبره اینجا؟! یونا: دارم خونه رو واسه تولد اماده میکنم ، اینو گفت و بغلم کرد و رفت ، منم رفتم صبونه خوردم....
رفتم اتاقم تا یکم روی پروژه کار کنم ، خب خوشحال بودم ، چون جیدوی قرار بود بیاد(جیدوی ۴ سال ازت بزرگتره، هم دانگشاهی ، انیمشن ساز ، گفته بودن مثل بقیه پسرا ، ازت خوشش میاد)توعم یکم ازشش خوشت میومد ، خب به خودم اومدم که ساعت ۴ شد زود رفتم سر کمدم و به لباسای مجلسی ام نگاه کردم ، از این جور لباسای تنگ خوشم نمیومد و حیلی اذیتم میکرد ، بخاطر همین ، به شلوار مجلسی گشاد سیاه با یه بلوز تقریبا مردونه سیاه با کفش سیاه مات ساس بند مشکی ( فکنم ساس بند میگن😅😂) ،( خیلی لباست ساده بود اما خوشگل بود) پوستم بدون ارایش صاف بود پس سفید کننده نزدم و یکم ارایش ملایم کردم و موهامو از بالا بستم ، توو اینه از خودم تعریف کردم : عشقم تو عاالییی هستی ، و یه بوس برا خودم فرستادم😘😂 رفتم پایین ، یونا یه دامن بلند و خاکستری پوشیده بود و خیلی به خودش رسیده بود ، خیلی خوشگل شده بود ، اومد سمتم و گفت : چه خوشگل شدی شیطون ،از کی میخوای لبری کنی هااا؟!🤪🤭😉 ا/ت : از کسی نمیخوام دلبری کنم ، زنگ درب خورد : یونا رفت درب رو باز کنه منم رفتم چند تا از دخترای دانشگاه بودن ، سلام و احوال پرسی کردیم و همینطور مهمون میومد و خدمتکارا نوشیدنی پخش میکردن(سخنی از نویسنده : خودتون میتونید چه نوع نوشیدنی پخش میکردن😂😐 درک کنید نمیتونم مستقیم بگم وگرنه ناظرین پخش نمیکنن) ، همش دنبال جیمین بودم ، نمیدونم چرا ، که یهو دوباره زنگ خورد...
دیدم جیمین و جونگ کوک اومدن ، رفتم جلو و سلام دادم ، ا/ت : سلام ، خوش اومدی ، جیمین : سلام ،مرسی و یه کادو برای جیوان اورده بود که کادو رو گرفتم و ازش تشکر کردم و بعد ، به جونگ کوک سلام دادم ، بلافاصله جیدوی اومد و سلام دادم و اروم بغلش کردم ، گونه اش رو بوسیدم اونم همین کارو انجام داد ، جیدوی رو به جیمین معرفی کردم و اونا هم به هم سلام دادن ولی باهم دیگه گرم نگرفتن(بریم از زبان جیمین ، بعد اینکه اومدم و به ا/ت سلام دادم ، جیدوی اومد ، وقتی جیدوی ا/ت رو بغد کرد ، حسودی کردم ، نمیدونم چرا ولی از جیدوی خوشم نمیومد ، بریم از زبان ا/ت : بعد اینکه همه مهمونا اومدن یه جا با نوشیدنی وایستادم و با جیدوی صحبت کردم که یه دختره اومد پیشش و بغلش کرد و باهم گرم گرفتن و جیدوی اونو بهم معرفی کرد ، یکی از دوستای دبیرستانش بود و با اون رفت تا صحبت کنه....
از زبان جیمین: وقتی جیدوی با ا/ت گرم گرفته بود بدجور حسودی کردم که یه دفعه یه دختره اومد و جیدوی رو بغل کرد و باهم رفتن ، از فرصت استفاده کردم و رفتم پیش ا/ت تا باهاش حرف بزنم ، (بریم از زبان ا/ت ) : جیمین اومد پیشم و باهام حرف زد ، جیمین: ا/ت ، جیوان و دوست پسرش کِی میان؟ ا/ت : فکنم یه ساعت دیگه، جیمین: عاا ، بخاطر دیروز ببخشید ، یه قرار داشتم که خیلی مهم بود بخاطر همین گفتم نیا ، ا/ت : اشکال نداره، واسه منم استراحتی بود، زنگ خورد و یونا گفت : همه گوش کنید جیوان اومده.... ادامه پارت بعد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام عزیزم من ی سوال دارم میتونم بپرسم؟!
جانم ، بپرس