سلام ببخشید دیر شد یذره درگیر بودم احتمالا یذره دیر بنویسم 🥺💙
نتونستم تکون بخورم، خشکم زده بود برعکس جیمین که چشماش بسته بود چشمای من بازِباز بود صدای چلیک چلیک دوربین ها قطع نمیشد دستامو گذاشتم رو سینه اش و هلش دادم عقب داد زدم : چه غلطی داری میکنی؟! همون موقع در باز شد یونگی اومد داخل ، سر جاش مبهوت شد، تقریبا دوید و جیمینو هل داد رو تخت : اینکارا دقیقا یعنی چی؟! جیمین حرفی نزد یکی از خبرنگارا پرسید : مین یونگی، شما عاشق این دخترخانوم هستید؟!_حتما دوست دختر قبلیتون بوده یونگی اخم کرد ، دست منو گرفت و بیرون برد قبل ازینکه خبرنگارها پشت سرمون بیان درو محکم بست ، صداش تو کل بیمارستان پیچید مچ دستم درد گرفت فکر نمیکردم یونگی اینقدر پر قدرت باشه منو کشید تو حیاط بیمارستان و تقریبا پرتم کرد(یونگی عصبانی)
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
56 لایک
فاطی جون من داستانتو خیلی دوست دارم 🤗یعنی هروقت که می بینم پارت بعدیش اومده یجوری ذوق میکنم که دیگه نگم 😂
و اینکه یه داستان نوشتم امیدوارم برید بخونید اولش یکم چرته ولی واقعاً بعدش خیلی خوب میشه و اینکه اولین تستمه 😚
وای خدا عزیزم مرسی که دوستش داری😍😂❤
چشم سعی میکنم برم بخونمش
عالی بود آجی جونم 💜
💜
عالی بود زود پارت بعد رو بزار😃💜
مرسی که دوست داشتی، چشم😀💛
عالییی
💛
عالی :)
پارت بعد و سریع بزار خیلی خوب مینویسی 💕
چشم😂
مرسی که دوست داشتی💛
خیلی عالیهههههه
مرسیییییی😍
خیلی ممنون واقعا خیلی براش منتظر موندم
امیدوارم تو نوشتن داستانت موفق باشی 👌❤❤🌟🌟😍😍
مرسی عشقم خوشحالم که دوست داشتی🥰😍
خیلی عالی بود🤩
ممنوون💜