
سلاااام.اول لایک کن و بعد برو سراغ ادامه داستان
توی اتاقم نشسته بودم.البته اتاق که نبود،چون هیچی نداشت.یه تخته و یه کمد پوسیده کل اتاق رو پر کرده بود. حوصله نداشتم.دلم هم میخواست برم بیرون و برای خودم راه برم.قدم زدن رو کلا خیلی دوست دارم.دیشب وقتی برگشتم،اصلا اوضاع خوبی نداشتم.خیس خیس بودم و خب،اون حرفایی که زدم منو الان بنفش کرده بود.حرفایی که میگفتن ،پدر زنده اس...اما خب انگار نباید به یه کسی میگفتم.به کسی که همه اینا تقصیر اون بود.همه این بدبختیا. از خونه خارج شدم.قدم زنان میرفتم که دوباره اون شخص آشنا...اون فردی که قبلا پدرمون بود و حالا نبود.جلو تر رفتم.جلو و جلو تر...بله،دیگه مطمئنم پدر بود. اما،اخه مگه پدر نمرده بود؟مگه مادرخوانده ام،مرگش رو ندیده بود؟پس قضیه چیه؟
رو به روش ایستادم.ازش پرسیدم:آقای پارک جیمین؟ +بفرمایید _مممم...ممممن....من رو یادتون میاد؟ +خیر.شما خودتون رو به من معرفی نکردید. با خودم فکر کردم.شاید اشتباه گرفتم. _امممم...فکر کنم اشتباه گرفتم.ببخشید. اخه چرا؟خیلی خیلی شبیه باباس.همینطور که داشتم ازش دور میشدم فکر میکردم که واقعا اینجا چه خبره!؟چرا ،هم اسم باباس،هم شکل باباس،هم استایل باباس اما منو نمیشناسه....چرا؟! به سمت پارک رفتم تا یکم به مغزم استراحت بدم.روی یکی از نیمکت ها نشستم.داشتم به واقعه ای که اون روز سرنوشت ساز اتفاق افتاد ،فکر میکردم. واقعا خاطره ی غم انگیزی بود.
صدای آژیر کل خونه رو پر کرده بود.بدو بدو میدویدم.همینطور که گونه هام خیس از اشک شده بودن، خودم رو روی بدن بابام انداختم.نباید اینطوری می شود.چرا اخه؟ زمانی که بابام رو میبردن بیمارستان،بدترین لحظه زندگیم بود.خیلی تلخ و سرد.... از فکرام بیروت اومدم.دیگه نمیتونستم تحمل کنم.بعدا دوباره تلاش میکنم وبه یاد میارم.
هروقت به یک خاطره بد فکر میکنم،تنم میلرزه و احساس خستگی شدیدی میکنم. از روی نیمکت بلند شدم تا به خونه برم.وقتی که ایستادم،سرم گیج رفت و افتادم.سرم به لبه ی تیز و شکسته دسته نیمکت خورد و ...
خونه رفتن رو دوست ندارم اما خونه یکی دیگه باشم هم از اون بدتره... خونه مون سرد و بی روحه...راستی،چرا الان اینقدر احساس خنکی میکنم.تا جایی که یادمه من روی نیمکت نشسته بودم و داشتم از گرما می پریدم. چی...صبر کن ببینم.روی نیکمت،دسته شکسته،سرگیجه و... پس یعنی الان من بیهوش ام؟!🤯😲
این داستان ادامه دارد... فالو=فالو لایک یادتون نره
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مثل همیشه عااالی:)
پارت بعدو کی آپ میکنی🥺؟
دیگه رفتم سراغ یه داستان دیگه.این رو بعدا ادامه میدم