
سلام دوستان عزیزم، داستان جدیدی میخوام ببینیم با موضوع(باب اسفنجی در پاریس) امیدوارم از این داستان لذت ببرید.دوستان لطفا منتظر پارت های جدید باشید.با تشکر از صبوری شما.
سلام من باب اسفنجی هستم الان در پاریسم شاید برای شما سوال شده باشه من چطور اینجا اومدم پس با من همراه باشید همه چیز از اینجا شروع شد که: اقای خرچنگ گفت:کارکنان عزیز لطفا تو دفتر من تشریف بیاوردید. من و بختاپوس رفتیم دفتر اقای خرچنگ گفت:سود رستوران مون خیلی کم شده!
باید کاری کنیم که سود رستوران مون زیاد بشه.بختاپوس:خوب بهتر نیست منو اخراج کنین😞 اقای خرچنگ:نه برای سود هنوز به تو و باب احتیاج دارم.بختاپوس:😐😒 باب اسفنجی گفت:قربان، من میرم انبار ببینم چون وقتی داشتم همبرگرد سرخ میکردم فقط یک کارتون نون همبرگرد باقی مونده بود!
اقای خرچنگ:یا خاک عالم واااای دیگه نمیتونیم نون تولید کنیم چون کارخونه مون خراب شده! باب اسفنجی:جان من😱 اقای خرچنگ:جان تو باب بدبخت شدیم رفت😫😫 باب اسفنجی:خوب بهتره یک شهر سفر کنیم که نون توش فراوووون باشه! اقای خرچنگ:بله پسر جان ایده خوبیه ولی کجا؟؟ باب:من یک جایی میشناسم به نام شهر پاریس نون خیلی زیاده اونجا!
اقای خرچنگ: خیلی عالیه باب پس تو و بختاپوس برید پاریس و نون تهیه کنید و پولدارم کنید...چیزه یعنی نیاز رستوران مون برطرف کنیم😃😃 باب اسفنجی:ارهههههه اختاپوس:اقای خرچنگ من نمیتونم برم چون مادر بزرگم گفت خیلی کار فوری باهام داره اونم چندییین رووووووز! اقای خرچنگ:خیل خوب تو برو پیش مادربزرگت
باب اسفنجی تو همین امشب راه بیوفت به پاریس باب:چشم قربان فردا.... میرم سفر میرم سفر....اخیش اینم از چمدون اخری...واااای گری تورو چیکار کنم😣😣اها تورو پیش پاتریک امانت میزارم😃😃
خوب گری.....من چند روز باید برم سفر به پاریس تو پیش عمو پاتریک بمون باشه گری:میییوووو تق تق تق تق تق..بله منزل پاتریک ستاره بفرمایید پاتریک بابا بیا ببین کی اوردم😉پاتریک:اوووم برادرم؟ باب:نه تو که اصلا برادر نداری😑
برادرم گری دیگه باب:آفرین دقیقا خودش پاتریک:خوب چرا میدیش به من؟؟ باب:چون میخوام برم سفر کاری میشه گفت پاتریک:خوب باشه بسلامت دلم خیلی برات تنگ میشه باب اسفنجی باب:منم پاتریک😩😧😳 خدافظ خدافظ گری....مییووووو پاتریک:خدافظ باب اسفنجی. فردا....
میرم سفر میرم سفر یوهو... و رسیدم به....پاریس اونجا همه درباره مغازه دوپن چنگ صحبت میکردند. از روی نقشه مغازه شیرینی فروشی دوپن چنگ پیدا کردم...
رفتم داخل یک دختر بهم گفت:سلام اسفنج زرد ببخشید شمارو تا به حال تو پاریس ندیدم میشه خودتون معرفی کنید😊 من گفتم: من باب اسفنجی هستم از بیکینی باتم و 16 سالمه دختر گفت:من مرینت هستم 15 سالمه😊☺ باب:من توی بیکینی باتم سراشپز یک رستوران هستم ولی...
نون تموم کردیم شما میتونید نون همبرگرد تهیه کنید؟؟ مرینت:نمیدونم ولی من همین نزدیکی یک نانوایی مخصوص همبرگرد میشناسم اونجا برو سر بزن☺ من: خیلی ممنون مرینت خداحافظ و رفتم اونجا...
اونجا یک نفر دیدم و ازش سوالات قبل پرسیدم...و پس از معرفی سوالم پرسیدم و پاسخ بله گرفتم.و درخواست کردم تا 25 کارتون همبرگرد تا 8 شب دیگه آماده کنه. ان فرد قبول کرد و منم خدافظی کردم و دنبال هتل گشتم برای استراحت که یک هتل پیدا کردم. و....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
باید ماکارون بپزن که سود کنن
واقعا خلاقانه بود ولی ترو خدا باب اسفنجی رو با کسی شیپ نکن😂😂
اوه نه عزیزم نگران نباش😂
والا الان در میاد مریباب
قسمت بعدی باید منتظر بمونیم تا منتشر بشه