پارت 6 امید وارم لذت ببرید
ادامه پارت 5.....از زبان شیرویی : آره همون مَرد بود، یواشکی چاقویی که تو مچ پام برای روز مبادا قایم کرده بودم رو بیرون آوردم در رو باز از کردم، خواستم به مرد حمله کنم ولی اون آماده بود و راحت جا خالی داد، گفت : اوه انتظار اینو نداشتم، تو همون عجوزه هه هستی!؟.. هه واورم نمیشه از اون ضربه جون سالم به در بردی. چشمام رو خون گرفته بود میخواستم بهش حمله کنم اما بادیگارد هاش سریع دورشو گرفتن، تو فکر این بودم چطور بهش حمله کنم که ناگهان بچه ها اومدن، موقعی مرد رو دیدن همه ترسیدن و از ترس جیغ میکشیدن، داد زدم فرار کنید برید. اما خیلی دیر بود، بادیگارد ها اصلحه ها رو روی بچه ها نشونه گرفته بودن، نمیدونستم چی کار کنم، زمان کمی داشتم نمیتونستم بزارم عزیزانم بمیرن پس از فرصت استفاده کردم و مرد رو گروگان گرفتم و گفتم : حالا اگه جرعتشو دارید به بچه ها شلیک کنید و بعد اربابتون میمیره، مرد گفت : احمق ها به حرفش گوش کنید فکر میکنید واقعا منو میکشه، خندیدم و چاقو رو مهکم توی گلوش فشار دادم طوری که زخم شد و شروع به خون ریزی کرد، بعد گفتم خب نظرتون تغییری کرد؟
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
ممنون. از همگی باز هم خیلی بهم انرژی دادیدو خیلی خوش حالم کردید ⭐ممنون، ?
پارت بعدی در حال برسی هست فکر کنم فردا منتشر بشه. و باز هم ممنون از نظرات انرژی دهنده شما
واقعا مهارتت عالیه?
جوری داستان رو نوشتی که خیلی به واقعیت نزدیکه و کسی که داره داستان رو میخونه واقعا میتونه خودشو توی داستان تصور کنه و اینجوری خیلی داستان جذاب تر میشه?????
داستانت عالیه و همچنین ایدت...مخلوطی از احساسات مختلف و صحنه های اکشن???
واقعا عالیه خیلی به نظرم عالی مینویسی نه کم و نه زیاد و این باعث میشه خواننده از داستان خسته نشه.
خیلییییییبی خوشم اومد به شدت منتظر پارت بعدی هستم.????زودی بذاریاااا
تو عالی هستی و مهارتش رو داری. موفق باشی ???
خیلی خوب غم انگیز بود?