Black love in miraculous 17

مری:چیییی😨😨نه نه نهههههه ادرینننننن😭😭😭😭هم من هم امیلی خانوم مثه ابر بهار گریه میکردیم حتی گابریل هم همین جور ولی کمتر نه خدای من نههه نمیخوام ادرینو از دست بدم همین جوری داشتم گریه میکردم و از جلسه دادگاه اومدم بیرون نشسته بودم رو صندلی و گریه میکردم گابریل امیلی رو اروم میکرد منم که طبق معمول تنها بودم تنها کسی داشتم ادرین بود که اونم ازم گرفتن😭😭......کاترین:حکم اون پسره اعدام شد رفتم پیش کای کای:چی شد؟ کاترین:همچی طبق نقشه پیش رفت حکمش اعدامه.............ادرین:تموم شد...زندگی که ارزو شو داشتم تا میخواستم بهش برسم تموم شد....به خودم قول دادم به همه ارزو هام برسم ولی شدم یه ادمی که ارزو به دل داره از این دنیا میره..😢😭

مری: تو ماشین بودیم داشتیم میرفتیم خونه ادرین اینا شیشه ماشینو کشیدم پایین باد به صورتم میخورد و اشکامو با خودش میبرد ولی اشکای من تمومی نداشتن😭رسیدیم خونه از تو ماشین پیاده شدم رفتیم تو خونه من حوصله هیچی نداشتم رفتم تو اتاق ادرین رو تختش دراز کشیدم سرمو کردم تو بالشتش بوی عطر همیشگیش رو میداد دلم خیلی پر بود جیغ میزدم و اسم ادرینو صدا زدم و همین جور گریه میکردم........امیلی:مرینت خیلی حالش بود صدای گریه هاش،جیغاش و ناله هاش میومد گوشیش پیشم بود برش داشتم تا بفهمم دوست صمیمیش کیه میخواستم زنگ بزنم بیاد یکم مرینتو اروم کنه انگار بگی دوست صمیمیش مگی بود زنگ زدم بهش یکم تعجب کرد گوشی مرینت دست منه گفتم بیا اینجا بهت میگم....(مگی اومد)امیلی:مگی اومد مگی:سلام خانوم اگراست چی شده؟ امیلی تو ذهنش:نمیدونستم میتونم قضیه هویتشون رو بگم یا نه برای همین گفتم برو تو اتاق ادرین مرینت اونجاس خودش بهت میگه

مگی:رفتم تو اتاق ادرین مرینتو دیدم که داره گریه میکنه گفتم مرینت چی شده؟ مری:صدا مگی اومد سریع رفتم سمتش بغلش کردم گفتم مگیییی ادرین ادرین😭😭😭مگی:ادرین چی؟مرینت:دیشب تو خیابون بودیم یه مرده به من نزدیک شد میخواست منو اذیت کنه ادرین به خاطر من باهاش درگیر شد و اون مرده مُرد حالا ادرین افتاده زندان حکمشم اعدامه😭😭 مگی:چی مگه تو با ادرین ر.ا.ب.ط.ه داری؟مرینت:اره اون باارزش ترین چیزیه که من دارم😭😭مگی:باشه باشه اروم باش مرینت

یه فلش بک بزنیم به کای:رفتم خونه رفتم تو اتاق جیم جیم:چی شد؟ کای:همچی همون جور که میخواستی پیش رفت حکم پسره اعدامه جیم:عالیه عالیهه خیلی خوبه خب خب خب از اینجا به بعد نقشه پدر جان باید وارد کار بشه از تو اتاقم اومدم بیرون رفتم تو اتاق پدرم(خب خب شخصیت جدید اضافه شد پدر جیم و کارولین که اسمش لویس ویگسون که همون جور که قبلا خوندید پدر جیم یعنی لویس ادم کله گنده ای هست خب این اقا جیم ما😂یه مادرم داره به اسم لوسیا ویگسون عکس همین اسلاید هم مادر جیم و کارولین،لوسیا هست خب بریم سراغ بقیه داستان)

جیم:در زدم و گفتم بابا؟ بابا:بیا تو جیم:رفتم داخل و نشستم رو صندلی گفتم من یه دخترو دوست دارم که یکی دیگرو دوست داشت و من میخوام اونو با نقشه اینجور چیزا بدست بیارم موفق هم شدم الانم اخرای نقشه هستم و به کمکت نیاز دارم بابا:بله دیگه پسر خودمی سر تا پا به خودم رفتی یه ویگسونی هر چی که بخواد بدست میاره جیم:مرسی بابا بابا:چیکار باید بکنم؟ جیم:.........(بعدا میفهمید چی میگه)

بابا:خب اسم دختری که اینجوری دل پسر منو برده کی هست جیم:اسمش مرینته اینم عکسش بابا:وای چه خوشگله خب ن.امز.دش کیه جیم:ادرین اگراست بابا:پسر گابریل اگراست؟ جیم:میشناسیش؟؟؟ بابا:اره با باباش همکلاسی بودیم خب من الان یه کاری میکنم که هیچ شکی تو نقشت نباشه گابریل الان حالش بده و به کمک یه دوست خیلی نیاز داره

پایان فلش بک

(شب شده)مری:دیگه شب شده بود مگی هم میخواست بره مگی:مرینت بهم قول بده که اروم باشی مری:نمیدونم مگی دست خودم نیس 😢 مگی :من دیگه میرم خانوادم نگران میشن خدافظ مری:تا دم در همراهیت میکنم ......( مگی رفت) مری:رفتم به امیلی خانوم گفتم منم دیگه میرم خونه امیلی: باشه عزیزم گابریل تورو میرسونه منم تا دم در همراهیت میکنم مری:ممنونم

مرینت:رفتم تو حیاط به سمت در رفتم هوا هم ابری بود مثل اینکه اسمون هم از رفتن ادرین ناراحت بود در که باز کردم یه مرده جلو روم بود(عکس همین اسلاید پدر جیم لویس هست)انگار بگی گابریل اونو میشناخت گابریل:لویس؟؟؟ لویس:سلام گابریل گابریل:سلام تو کی از امریکا برگشتی(مرینت و امیلی و گابریل و لویس تو حیاطن) لویس:یه دو هفته ای میشه شنیدم اتفاقای بدی برای پسرت افتاده(راستی ادرین خبر نداره که پدرش یه همچین دوستی داره) گابریل :اره لویس:خب من میتونم اونو از اعدام نجات بدم مرینت و امیلی:چی؟؟؟!!!.....

بازم گذاشتموتون تو خماری😂پارت بعدیو اگه نظر بدید زود میزارم لایکن بکنید ناظر عزیز لطفا منتشرش کن ممنون🌷🌷🌷