داستان ما 3

میشی :عین همیشه همه چیز ساده که رفتم تو گوشی و فهمیدم که بی تی اس رفته کمپانی بعدش اهنگاشونو گوش دادم و رقصیدم ولی حوصلم سر رفته بود رفتم پارک همیشگی پارک میشی آخه کسی نمیاد جز من گفتم اسمشو بزارم اسم خودم

آهنگ های بیتی اس گذاشتم و باهاش خوندم وقتی آهنگ قطع شد یه گربه پرید رو صورتم وایییییییی ولم کن گربه ی بوق بوق که یهو با کله رفتم تو شکم یه نفر اون آقا کمکم کرد -خب تا الان تو دلش بوده -

میشی :سلام مرسی که انوری گربه رو ازم جدا کردین هاااا شما عضو بی تی اس شوگا هستین وای خیلی متاسفم شوگا:نه مشکلی نیس اومدم یکم هوا بخورم حالا اسمت چیه میشی :خب من میشی یو هی هستم همه میگن میشی -بقیش م خودتون میدونید پس میرم سر بعد اینکه میشی میره خونه -

میشی :وای وای وای وایییییییی جونمی جون شوگا شوگا رو از نزدیک دیدم یوهوووو تا حالا هیچ کدوم از نزدیک ندیده بودم چون که اقای پدر و برادر گرامی بعد فوت مادر نمیزادن جز پارک همیشگی جا یی برم

راوی :شب شد و میشی خوابش نمیبره تو اتاقش میچرخه میره تو حال که یهو داداشش رو میبینه میشی:داشی جونم چرا اینجایی مگه نباید تو رخت خواب باشی لحینو -اسم داشی میشی -:آیا آب خوردن جرمه میشی :نه بخور لحینو:تو چرا نخوابیدی میشی خب شوگا رو توی پارک دیدم نمیدونم از اون موقع خوابم نمیبره لحینو اها خانوم عا.ش.ق میشی :عههه...... خب ...... اره -خب منحرف شوید و ادامه را حدس بزنید تا فردا -

فردا :لحینو:آهای خانومی چه وقت پا شدن ساعت 12 ظهر میشی :زد حال نزن دیه هام ببخشید سوجین :-اسم بابای میشی -تو نمیخای بری کار پیدا کنی دختر 20 سالته من 13 سالم بود سه جا کار داشتم میشی خب بابا اون موقع که الان نیس تازشم من دخترم -مگه ما دخترا چه مونه هان؟میشی:معذرت - راوی:بابای میشی بهش چشم قره میره میشی :باشه فردا دنبال کار میگردم سوجین :آفرین دخترم راوی :میشی تعجب میکنه