
لطفا نظرات فراموش نشه???
از دید آدرین داشتیم می رفتیم تو بیمارستان که یهو??? مرینت طبق معمول این پاش به اون پاش گیر کرد و با کله افتاد زمین?♂️?♂️?♂️من ترسیدم و سریع بلندش کردم و بهش گفتم مراقب باش تو الان بارداری ممکنه به خودت و بچه صدمه بزنی. اون گفت باشه ??? سریع رفتیم پیش تیم که دیدیم خوابه?♂️?♂️?♂️ بعد از دید مرینت: دیدیم تیم خوابیده بعد رفتیم پیشش و بیدارش کردیم و گفت من کجام،این جا کجاست ،تو کی هستی . بعد بهش گفتم م س ت کردی؟ بعد به خودش اومد و گفت شرورو چی کار کردید؟ گفتم هیچی فقط شکستش دادیم. بعد به تیم گفتم که از آرور چه خبر؟اون گفت خودت دیدی که خواب بودم از کجا بدونم؟
یکم نشستیم آدرین خیلی خسته بود و سرش رو گذاشت رو شونه من و خوابید. یکم گذشت یهو صدای گریه بچه اوند من و تیم مریدیم رو هوا. بعد آدرین بیدار شد و گفت کی زنگ گوشیمو عوض کرده؟ فهمیدم انگار هنوز تو عالم خوابه. گفتم آدرین پاشو بچه تیم به دنیا اومد اون موقع از خواب پرید.دکترا اومدن بیرون و تیم پرسید چی شد؟ بعد دکتر گفت که باید صبر کنیم تا بچه و آرور رو تمیز کنن (چون خونی شدن) بعد اجازه دارید برید داخل ولی آقتی تیم همسرتون هنوز بیهوشه و تا به هوش نیاد نمی تونید برید داخل. بع من پرسیدم کی به هوش میان؟ بعد اون گفت احتمالا تا نیم ساعت دیگه به هوش میان
بعد دکتر رفت و ما هم رفتیم نشستیم .بیشتر از نیم ساعت نشستیم دیگه داشتیم نگران می شدیم که یهو یکی از پرستار ها اومد و گفت آرور به هوش اومده ولی فقط یک نفر می تونن برن داخل . اون یه نفر تیم بود رفت داخل .بعد نیم ساعت برگشت و گفت حال بچه و آرور خوبه ولی تا چند روز دیگه می تونیم ببینیمشون. بعد تیم به من و آدرین گفت که بریم خونه ما اول قبول نکردیم ولی اون گفت شاید تا چند روز دیگه بهتون نیاز پیدا کنیم. بعد ما قبول کردیم و رفتیم خونه.
بعد رفتیم خونه و وقتی وارد شدیم انگار که جنگ شده بود???واقعا اتاق خیلی به هم ریخته بود. بعد گفتم آدرین گفت بله گفتم عشقم گفت جانم گفتم شاهزاده رویاهام گفت جانم بعد گفتم اتاقو تمیز کن. اون قیافه اش اینجوری شد??? بعد گفت پیشنهاد جالب تری نداشتی؟ من گفتم این که پیشنهاد نیست کاریه که باید انجام بدی.اون گفت چرا خودت نمی کنی؟من گفتم من با این بچه تو شکمم چطوری کار کنم؟ اون گفت می تونی خوبم می تونی. بعد گفتم می دونی که من دست پا چلفتیم . اگه بچه و خودم چیزیمون شد مسعولیتش با تو اون گفت باشه بعد من خودمو به چلفتی بودن زدم و خودم رو پرت کردم رو زمین و آدرین گفت غلط کردم خودم مرتب می کنم و بعد منو بلند کرد و گذاشت رو تخت و گفت چیزیت نشد من داشت خنده ام می گرفت ولی به روی خودم نیاوردم . قیافه آدرین اینجوری بود???واقعا باور کرده بود
در هر صورت آدرین مجبور شد و اتاق رو تمیز کرد . بعد بهش گفتم آدرین خیلی گشنمه. از دید آدرین: مرینت گفت آدرین خیلی گشنمه. من گفتم پیتزا سفارش بدم؟ مرینت گفت آره آره من عاشق پیتزام???بعد رفتم پتزا سفارش دادم برای خودم پپدونی و برای مرینت قارچ و مرغ با دو تا نوشابه. بعد از نیم ساعت پیتزا رو آوردن???سریع رفتم میز رو چیدم و مرینت رو صدا کردم مرینت اومد و گفت دستت درد نکنه آ رین وای پیتزای مرغ و قارچ پیزای مورد علاقه منه واقعا دستت درد نکنه???منم گفتم قابلی نداشت مای لیدی???
بعد نشستیم و با هم پیتزا خوردیم ظهر بود از دید مرینت: آدرین تو بیمارستان خوابیده بود ولی من خسته بودم به خاطر هنین به آدرین گفتم عزیزم من میرم یکم بخوابم و گونه اش رو بوسیدمو رفتم تو اتاق.بعد دیدم آدرین هم اومد گفتم تو هم خوابت میاد؟ تو که تو بیمارستان خیلی خوابیدی. گفت نه فقط می خوام بشینم و نگات کنم. بعد گفت من واقعا دیوونه اتم. منم گفتم من بیشتر دیوونه اتم???و بعد همو بوسیدیم.
واقعا خیلی خسته بودم و گرفتم خوابیدم . وقتی بلند شدم دیدم آدرین خوابه. گفتم خوبه این می خواست منو ببینه. رفتم چایی دم کنم که یهو یکی در زد. رفتم در رو باز کردم که دیدم کسی نیست و زیر پانو نگاه کردم و دیدم که یه دست گل زیر پامه. روش هم نوشته عاشقتم حتی اگه خودت ندونی و بالاخره قدر عشق منو می فهمی و تو هم عاشقم میشی. من نمی دونم از طرف کی بود ولی ترسیدم سریع نامه ای که روی اون گل ها بود رو انداختم تو سطل آشغال و رفتم چای دم کردم
بعد از اینکه چای دم کردم دیدم چایی که خشک و خالی مزه نمی ده به خاطر همین رفام آدرین رو صدا کردم که بره شیرینی بخره ولی اون خواب خواب بود بعد دیگه مجبور شدم خودم برم . رفتم لباسامو عوض کردم و پول برداشتم و رفتم . از شانس خوب یه شیرینی فروشی خوب اون طرف خیابون بودش.
داشتم می رفتم و به اون دسته گل فکر می کردم که اصلا حواسم به خیابون نبود. یهو از شانس خوبم ماشین از بغلم رد شد و من حواسم سر جاش اومد .دیگه ذهنمو آزاد کردم و رفتم و شیرینی خریدم و رفتم خونه و تا رسیدم خونه دیدم آدرین بیدار شده و سریع بقلن کرد و گفت عشقم کجا رفته بودی داشتم نگران می شدم. بعد من گفتم رفتم تا سر کوچه شیرینی بخرم آ رین گفت چرا منو بیدار نکردی من گفتم آخه خیلی ناز خوابیده بودی. بعد گفتم حالا بگذریم بیا بریم چایی با شیرینی بخوریم تا حالمون جا بیاد ??? آدرین گفت باشه ولی از این به بعد یا با هم میریم بیرون یا نرو تو بارداری و ممکنه هر لحظه حالت بد شه. من گفتم قول میدم . و رفتم دو تا چایی ریختم و با هم تشستیم و چایی با شیرینی خوردیم???
ممنون که تا اینجا با من همراه بودید و لطفا انتقاد ها و نظرات اصلا فراموش نشه.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ممنون بابت نظراتتون واقعا نظراتتون منو سرحال آورد خیلی ممنونم???
عالیی
عاشق داستاناتم..... عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی هستن
عالی زود تر ادامه بدین
عالی ولی استیو یکم تلاش کنه واسه رسیدن به مرینت یکار کنه مرینتم عاشقش بشه
عالی زود تر بزار پیلیز
خوب بود تا 37 ادامه بده
عالی بود لطفا بعدی رو زود زود زود بزار
عاااالی بود محشر بود فوق العاده زیبا محشر منتظر قسمت بعدی
ممنون???