
هیودی چطورین +_+

مارسیس : حالا اگه زحمت نمیشه دست از نابود کردن اینجا بردار جناب اقای اسکل ! کیل : با کی بودی ؟! مارسیس : معلومه که با تو بودم ! بیل : باز شروع کردن =_= کیل : تو یکی دیگه چی میگی ببند ! بیل : خودت ببند ! مارسیس : خودتون خفه خون بگیرین ! فورد : میگم_ اونا : ببند ! ( و به دعوا ادامه دادن +_+ ) _دعوا نکنین ! فورد : کی بود ؟! ( و با تفنگ به سمت صدا نشونه میره و متوجه یه سایفر ابی میشه ) اونا : ببینم تو الان به سمت ویل تفنگتو گرفتی ؟ فورد : خب راستش_ _ بندازش ! فورد : باشه بابا ! ویل : بیل ! کیل ! مارس ! اونا : ویل ! ( و یه کشیده به همشون تقدیم میکنه +_+ ) ویل : بیل : دفه ی اخرته که بی خبر غیبت میزنه ! کیل : دفه ی اخرته منو ول میکنی ! مارس دفه اخرته که گم میشی !

مارسیس : حالا همچین گم هم نشدم فقط_ ویل : چی ؟ مارسیس : هیچی ! ویل : حالا بیاین بغلم ! ( کانون گرم خوانواد +_+ ) فورد : میگم حالا_ یهو صدای انفجار دیگه ای میاد فورد : این دفه چیه ؟ کیل : کی یه گندی زده ؟ بیل : لابد خودت ! کیل : چی !؟ مارسیس : تربچی ! کرانچی ! پیچپیچی ! داوینچی ! ده ببند فقط ! _همه بی حرکت ! انجمن ابعاد اینجاست ! مارسیس* : حالا ابعاد چند در چند ؟! بیل و ویل و کیل* : اینو خوب اومدی 😂 _اونا هاشن ! بگیریدشون ! کیل : میگم احیانا اینا به سمت ما نمیاین ؟ مارسیس : باید در ریم ! ماکی : کسی حرف از فرار زد ؟ مارسیس : اوه ماکی به کل فراموشت کردم ! یه دونه از اون سریع و سه ها بده ! ماکی : به روی چشم !
اونا سوار یه ماشین شدن و اون ماشین با سرعت نور حرکت کرد والبته که افراد انجمن هم دنبالشون کردن ولی در نهایت اونا هم گمشون کردن ! بعد از چند دقیقه اون ماشین جلوی کلبه وایساد و همه از توش پریدن بیرون مارسیس : چرا اینو فراموش کرده بودم !؟ چرا !؟ بیل : نگران نباش خودم از این به بعد حواسم بهت هست ! ویل : همچین هم بد نبود ! کیل و بیل و مارسیس : ها ؟! بد نبود ؟ فورد : اگه نظر من رو بخوای میگم که این اخرین دفه ایه که من سوار این میشم ! ولی بازم تکنولوژیش حرف نداره ! محشره ! چطوری اینطوری بود ؟! ماکی : متاسفانه بنده باید برم ! فورد : نه وایسا ! ( ولی خب دیگه اون درجا رفت +_+ )

بعد از اون کم کم بارون شروع به باریدن کرد و تا چشم بهم زدن شب شده بود مارسیس : میگم احیانا نمیخوایم بریم داخل ؟ بیل : من که رفتم ! ویل : منم با اجازه اومدم ! مارسیس : تو چی کیل کیل : من ؟ بیام داخل یه خونه ی اینطوری ؟ عمرا ! مارسیس : پس زیر بارون خوش بگذره ! کیل : حالا تو هم لازم نیس جدی بگیری ! مارسیس : ولی خودت نبودی که میگفتی من همیشه جدیم ؟ کیل : میبندی یا بیام ببندم ؟ مارسیس : منکه خستمه پس خودت بیا ببند ! کیل : ( حرصش درومد +_+ ) و بالاخره با هم وارد خونه شدن و دیدن همه خوابن فورد : اولین باره ! مارسیس : صحیح بهتره الان بریم بخوابیم ! ( و قبل اینکه فورد چیزی بگه رفتن بخوابن ) فورد : خدا به خیر کنه !

( صبح روز بعد ) : تقریبا صبح شده بود که از اشپزخونه صدا میومد پس خب همون باعث شد هرکی بیدار بود نبود به سمت اشپزخونه بره تا یه سرکی به اونجا بکشن و وقتی رفتن متوجه مارسیس با یه قریبه توی اشپز خونه شدن که موهای زردی داشت فورد : تو کی هستی !؟ غریبه : به به نظر میاد تونستی شیش انگشتی رو هم بیدار کنی ماشالا مارسیس : ببند دهنو بیل ! فورد و بقیه : بیل ؟ تو بیلی ؟ بیل : نه په ویلم یا شاید فکر کردی کیلم ؟ معلومه که بیلم ! استنلی : این الان شعر گفت ؟ بعد از پشت سرش دو تا پسر دیگه وارد اشپزخونه شدند یکی با موهای ابی و یکی با موهای قرمز مو ابی : اه بیل یکم مودب تر باش ! مو قرمز : هه مودب بابا بیلو چه به اداب نزاکت ! بیل : نه که تو خیلی حالیت میشه !
مارسیس : با شومام ! جفتتون ببندین ! _باشه... استنلی : خیله خوب یکی توضیح بده چرا اینا تکثیر شدن ؟! مارسیس : چیزی نیس خودمون حواسمون به خودمون هس و خرابی به بار نمیاریم ! استنلی : خیله خب حله پس دیگه سوالی نمیمونه من رفتن پای تلوزیون ! میبل : هم خونه های جدید ! دیپر : تهدید های جدی ! فورد : اعصاب خورد کن های بیشتر ! مارسیس : بیخیال ! ببین من دارم به مناسبت کانون گرم خوانواده صوبونه درس میکنم ! بیل و کیل : تو..داری..صوبحونه..درست..میکنی..؟! تو داری صبونه درس میکنی ؟! ویل : خیلی هم عالی ! بیل و کیل : برای تو عالیه نه ما ! بیل رو به کیل : به نقطه ی مثبتش نگا کن مقاومتت در برابر سم زیاد میشه ! کیل : میخوام که اون بره به درک ! کی همچین چیزی خواست !
مارسیس : عذا امادس پسرا ! بیل : از اینکه برادرم بود ممنونم و خدافظ ! کیل : با اینکه ازت بدم میاد ولی برادر بدی نبودی خدافظ ! ، ویل روی صندلی نشته بود و در حالی که یکی از نون های مارسیس رو میخورد گفت : خیلی هم خوبن ! +_+ بیل : اماده ای ؟ کیل : اره... اونا داشتن یکم از غذا رو تو دهنشون میزاشتن که... دیپر : یه مشکلی داریم ! مارسیس روشو برگردوند و گفت : چی شده ؟ و همون لحظه بیل و کیل غذاشون رو از پنجره پرت کردن بیرون 😂 دیپر : یه هیولا بیرونه ! فورد : کو کجا ؟! دیپر : بیرون ! همه به سمت بیرون حرکت کردند که با یه هیولای مرده مواجه شدن +_+ دیپر : ولی تا همین چند لحظه پیش که زنده بود ! مارسیس : چرا یه تروداکس اینجا بود ؟ یهو از بقل مارسیس سایه ای رد میشه و کنار تروداکس میره فورد : اون دیگه چیه ؟! مارسیس : اروم باشه ! اون آوریله ! فورد* : اخه اسم قحط بوده ؟ ( اره بود به تو چه 😂 )
بعد اون سایه از کنار دهن اون تروداکس یه تیکه غذا پیدا کرد مارسیس : همم عجیبه این خیلی شبیه صوبحونه ایه که من درست کردم ! کیل و بیل : اوه اون حتما خطای دیده مارس ! اصن یه تروداکس اینجا چیکار میکنه ؟ مارسیس : نمیدونم ولی... هی بیل توام به همون چیزی که من فکر میکنم فکر میکنی دیگه نه ؟ بیل : بیخیال اون فقط یه افسانس ! درسته...؟ مارسیس : باید مطمئن بشیم که هس ! خب اول از همه ، ویل ! تو و کیل توی بازار سیاه چیکار میکردین ؟ ویل : نکته ی خوبیه ! مارسیس : منظورت چیه ؟ کیل : قبل اینکه ما اونجا باشیم تو یه صحرا بودیم بیل : اصن اونجا چیکار میکردین !؟

این داستان ادامه دارد...
و بله جدیدا یه اسلاید همیشه اضافه میاد 😂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ویـــــــــــــــــــــــــــــپر!!!!
بله ؟ +_+
درد و ادامه دارد😑💔
مرگ و ادامه دارد😑💔
کوفت و ادامه دارد😑💔
شبیه آهنگای رپ شد😂😂درد و ادامه مرگ و اداهمه کوفت و ادامه حالا بیا😂😂😂😂😂😂
خیلی ممنون از تعریف های زیبا 😂
میبل من رو کشته😐💎
خوشالم که به ارزوت رسیدی عزیزم 😂
به یکی دیگه شم به زودی میرسم😀😀اینکه هارور تورو بخوره😈😈😈😈😂😂اصن تو منو به همه آرزوهام رسوندی یکیش این یود همیشه دلم میخواست بگم:فکز کردی با میا طرفی؟تو یکی از پارتای حقیقت پنهان موفق شدم😂😂👌
بله بله بهت تبریک میگم 😂👌
هق هق*اشک شوق*واس اولین بار تست یکی از رفیقامو خودم برزسی کزدم🤧🤧😂😂😂همبشه عقده داشتم این اتفاق بیوفته😂😂😂
خوشالم که به ارزوت رسیدی عزیزم 😂