
این ي فلش پارته :) ناظر برو تایید رو بزن بخدا چیزی نداره😀😂

(خودم قراره ب حالت نوشتاری و رسمي بنویسم😂) بعد جنگ بزرگ دوم ، وضعیت کونوها نابسامان بود. هاشیراما سنجو از بالای مجسمه هاي سنگی ب دهکده اش نگاه می کرد... چرا قبیله ي اوچیها و سنجو نمی توانستند در صلح در دهکده زندگي کنند.. مشکل چه بود. همسرش ^میتو اوزوماکی^ با نگرانی پرسید:(هنوزم تسلیم نشدی، نه.. هنوزم می خوای با اوچیها صلح برقرار کنی... می خوای کل دنیای شینوبی توي صلح باشن...) هاشیراما نگاه غمگینی انداخت:(میتو.... خیلی دلم می خواست همه چی طور دیگع ای پیش بره... اما دیگع دیر شده... مجبور شدم مادارا ر بکشم.. زمان زيادي هم برام نمونده) میتو به سختی جلوی خودش را نگه داشت تا گریه نکند. هاشیراما نگاهي به میتو انداخت:(میتو بعد مرگ من، برادرم قراره هوکاگه بشه.. نمی دونم ولي مواظب قبیله ی اوزوماکی باش... طبق پیش بینی ، ي بچه قراره تو ی قبیله ي قدرتمند متولد بشه) میتو از قدرت اوزوماکی ها خبر داشت و می دانست دیر یا زود ممکن است مورد حمله قرار بگیرند :(اما چرا فك می کنی اون بچه قراره تو قبیله ي من متولد بشه ؟)
هاشیراما بی احساس به دهکده نگاه کرد:(اوزوماکی ها قدرت مندن.. با قدرت امینگان نفوذ ب دهکده ی گرداب غیر ممکنه... از طرفیم اونايي ك از پیشگویی خبر دارن نمی ذارن اون بچع متولد بشه... ولي اعتقاد دارم اون بچه از قبیله ي توئه.. اوزوماکی هایی ك می تونن تمام ککه گنکای هاشونو فعال کنن، ترسناک ان.. همینطور قدرتمند) و هاشیراما به دلیل کهولت سن ضعیف و بیمار شده بود ، بر اثر بیماری مرد. بعد از مرگ هاشیراما میتو به دنبال جینچوریکی بعدي بود. قبل ها کل دهکده ها به گرداب حمله می کردند. چون اوزوماکی ها از بین خودشان جینچوریکی ها را انتخاب می کردند و تمام بیجو ها متعلق به اوزوماکی ها بود.
بعد از ورود میتو به دهکده ي سابق اش، همه ي مردم نگاه های سردی به اون می انداختند و او را خیانتکار به دهکده اش می نامیدند. البته میتو ك با قوانین دهکده اش آشنا بود می دانست و دلخور نبود... هر چند دلش از حرفهای انها گرفته بود. بعد از گشت و گذار در دهکده به یتیم خانه رسید. او می توانست قدرت زیادی را احساس کند..... همان قدرتی ك خودش توانسته بود فعال کند...
وقتي وارد یتیم خانه شد ، بدنش بدون دخالت به يکي از اتاق ها رفت. آرام در زد و دختری با موهای بلند قرمز ( حدود ۱۰ ساله) در را باز کرد. میتو لبخندی زد :(سلام دخترم) میتو می توانست پتانسیل او را حس کند.. می توانست بگوید این دختر می تواند جینچوریکی بعدي باشد... او می توانست ککه گنکای را فعال کند.... دخترک خیلی "خاص" بود. وقتي وارد اتاق شد دخترک با مهربانی او را روی تختش نشاند :(تا حالا شما رو این اطراف ندیده بودم...) میتو لبخندی زد
:(اسمت چیه دخترم) دخترك موهایش را به عقب هل داد :(کوشینا) میتو موهای دخترک را نوازش کرد :(کوشیناچان، من میتو جینچوریکی کیوبی ام... ولی میدونم زمان زيادي برام نمونده..) کوشینا با شنیدن اسم او یاد حرفهای زشت بقیه افتاد [او به دهکده خیانت کرد] این اولین چیزی بود ك یادش امد.. بعد ترسید و چند قدم به عقب رفت.... میتو می خواست ك او جینچوریکی بعدي باشد...! سری گفت:(ن-نه من نمی خوام جینچوریکی باشم.. نمی خوام از اینجا برم)
میتو نوازشش کرد :(دخترم ، چرا ترسیدی...) کوشینا با ناراحتی گفت:(گومن... اما جینچوریکی بودن ینی اینك قبول کنی زندگیتو خراب کني.....) میتو لبخند تلخی زد :(درست نیست... ما به کونوها می ریم کوشیناچان ... جینچوریکی بودن ینی نگه داشتن ي بار سنگین... ولی تو مجبور نیستی تنها نگه ش داري... مطمئنم تو ي زمانی عاشق می شی و همونطور ك من زندگي کردم... تو انتخاب شدی کوشینا... بذار استعداد هات شکوفا بشن)

اونها گرداب رو ترک کردن.. کوشینا چند روز بعد جینچوریکی شد... اما این قضیه محرمانه تلقی شد و هیچکس جز سنین ها و هوکاگه و مشاور ها چيزي دراین مورد نمی دونستن...... اما بعد چه اتفاقی برای گرداب افتاد ؟
کوشینا به آکادمی کونوها پیوست... اما بااو مانند یک غریبه رفتار میشد.. او فقد می خواست ك به گرداب برگردد.. دلش براي یتیم خانه تنگ شده بود. وقتي زنگ تفریح خورد او تنهایی نشست و به حال خودش افسوس می خورد. ناگهان دختری با موهای سیاه به او پیوست:(کوشینا چان می خوای باهم غذا بخوریم) کوشینا به او نگاهی انداخت.. درست بود. میکوتو اوچیها. در گرداب همیشه اوچیها ها رقیب انها تلقی میشد. اما کوشینا دیگر بخشی از دهکده ی گرداب نبود.. پس پذیرفت اشکالی ندارد ك یک دوست داشته باشد.، حتي اگر او یک اوچیها باشد
این پارت ي فلش پارت بود 😀👋 می خوام فعلا ي معما بمونه ك چه اتفاقی برا اوزوماکی ها افتاد... ولی با چیزایی ك گفتم

فك کنم خودتون می تونین حدس بزنین.. ولي نه دقیقا اونجوری 😂😈 کلا باز هم فلش پارت قراره بنویسم🙂 بزن بعدي مهمهههه

🌈معرفی انیمه 🌈 ولی من سر این اصن نترسیدم 😐 حتي نگه می داشتم شبا ببینم شاید ترسیدم 😐 باحاله ببینین😀👌 م خوام برم جوجوتسو کایسن ر هم ببینم 😄
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اره نوشتم 🙂
دیروز نوشتم منتشر نشده هنوز 😐
پارت بعد و نوشتی ایلار؟؟؟؟؟ 😐
انگار اشتباهی شده
من گفتم فلش پارت ها کلن نسل قبل ناروتو هس . ی جنریشن قبل اون 😐😂
ایلاررررررررر حساب نیس باید کل این پارت و فلش بک میکردی پارت بعد میرف زمان حال اخه تو که میدونی ما مختو میخوریم باز هر غلطی میخوای میکنی ببین ایلار داستان بی نقص نوشتن دردسر هم داره پس عین یه بچه خوب باشین همین الان پارت بعدیو بنویس تا چند روزه دیگه منتشر بشه فهمستی؟؟ 😐😐😐😐
کلش فلش پارت بود خو 😐💔
امروزم می نویسم 😕🙌🙌🤝
خوب بود
منجوجوتسو رو دیروز دیدم
شاید رفتم مانگاشم ببینم