سلام من این داستان رو نوشتم از میراکلس (ماجراجویی در پاریس)ادامه فصل سوم و قسمت های ویژه ولی فقط بعضی از چیز هایی که در فصل چهارم اتفاق میافتد در این داستان وجود دارد راستی کامنت لایک فراموش نشه و کانالمم دنبال کنید بزن بریم
دو هفته بعد ... یه صحنه ای از یه جای متروکه ای دیدم و یهو چشمم رو باز کردم خیلی احساس عجیبی داشتم هیچی یادم نمی اومد آخرین چیزی که به خاطر داشتم اون زمانی بود که کفشدوزک صاحب معجزهگر ها شد دیگه چیزی خاطرم نمی اومد اصلاً اون تصویر چی بود یهو گفتم پلک بیدار شو چیزی نگفت یهو به خودم اومدم و دورورم رو دیدم هیچ کس نبود بلند شدم و اتاقم رو دیدم نبود رفتم ببینم داخل خونه نیست گشتم نبود تازه پدرم و ناتالی هم نبودند
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)