سلام شما لطفاً از اول داستان ها رو بخونید راستی این قسمت یکی از زیباترین قسمت صاحبان معجزهگر هاست لایک کامنت بازنشر دنبال کردن فراموش نشه
ساعت سه صبح از زبان کفشدوزک)من رفتم پیش گربه سفید وبهش گفتم فردا باید بریم پاریس تا ببینیم که اونا رفتن یا نه گفت باشه ولی من واقعا خسته شدم گفتم تو بخواب گفت کجا گفت تو برو تو چادر گفت کفشدوزک پس خودت چی تو هم بیا بخواب می خواستم بگم نه ولی واقعا خسته بودم گفتم باشه بعد رفتیم تو چادر یهو دراز کشیدم یهو که برگشتم لبم به لب گربه سفید خورد
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
ادامه