prince of dreams ᵖᵃʳᵗ ᵗᵉⁿ

+ببخشید کجا میتونم شاهزاده نام و‌ببینم ؟ -ایشون توی اتاق های شرقی کاخ اقامت دارن شاخه گلی پشت گوشم و گذاشتم و سمت اتاق معشوقم رفتم هیجان و شوقی که توی قلبم بود وصف نشدنی بود کتاب عاشقانه ای که از کتابخونه بر داشته بودم و محکم توی دستام فشار دادم و جلوی در ایستادم قبل اینکه در بزنم صدای گریه نوزادی توجهم و به خودش جلب کرد .... به در نزدیک شدم و گوشام و تیز کردم

- شاهزاده تبریک میگم .... بانو برای شما یه فرزند سالم به دنیا اوردن یه دختر خوشگل دستم روی دستگیره در خشک شد ....منتظر بودم تا شخصی که شاهزاده خطاب شده بود حرف بزنه که صدای اشناش تو گوشم پیچید - حال همسرم چطوره

- حالشون خوبه و استراحت میکنن باید بچه رو برای مراسم اسم گذاری اماده کنیم سرورم کسی در و از داخل باز کرد و هیکل نامجون توی چارچوب در نمایان شد +ت...تو - عطر بدنت و حس کرده بودم می جو

صدای پر از بغض آتیش خشمم و بیشتر روشن کرد و با ناباوری کتاب و اونجا ول کردم و به سمت در خروجی دویدم باید می رفتم پیش درخت ارزوهام .... من اونجا بارها خواهش کرده بودم که به معشوقم برسم اما این چیزی نبود که انتظارش و داشتم قطره های شور اشک روی صورتم سر میخوردن حس میکردم هر لحظه ممکنه قلبم منفجر بشه من چرا انقد احمقانه برخورد کردم؟

غرق خیالاتم بودم و بدون دونستن مسیر داشتم می دویدم که توی اغوش گرم کسی فرو رفتم دستم و روی سرم گذاشتم از پشت صفحه ی تار چشمام به چهره فرد رو به رو خیره شدم -مشتاق دیدارتون بودم دوشیزه

ببخشید که کوتاه بود اما برای اینکه زود به زود منتشر بشه 🌚 لاو یووو خعلی زیاد لایک، کامنت و فالو یادتون نره