prince of dreams ᵖᵃʳᵗ ᵗʷᵒ

- امروز هم اومدی گوشه ی دستمال و دور انگشتم حلقه کردم و اون و با فشار کمی از توی دستاش بیرون کشیدم +اینجا بهم آرامش میده - بخاطر اون درخته + شاید .... ممنونم بابت کمک گوشه ی لبای بهم فشرده شدش بالا رفت و بهم لبخند زد ناخودآگاه دستم و دراز کردم و انگشتم و توی گودی چال گونه های سرخی بردم

زمان همونجا متوقف شد و پوست لطفیش دستم و مثل اهن ربا به خودش جذب کرده بود و من نیروی کافی برای پس کشیدن دستم و نداشتم با تیر کشیدن ماهیچه های دستم از توی تصورات بیرون خودم و چند قدمی ازش فاصله ‌گرفتم +معذرت میخوام لبخند روی صورتش محو شد که پشتم و بهش کردم و لباسم و تو مشتم جمع کرده و خودم و با قدمای سریعی کنار درخت رسوندم وسایلم و توی سبد چیدم و از روی سنگ فرش کنار دریاچه که با بوته های گل رز سرخ پوشیده شده بود رد شدم

کنار پل چوبی که دوچرخه اش رو اونجا تکیه داده بود ایستادم و ظرف شیرینی هایی که چند روز پیش با کمک آشپز درست کرده بودم و کنارش گذاشتم و بدون اینکه نگاهی بهش بندازم راهم و ادامه دادم کل مسیر دریاچه تا قلعه رو بهم لبخند اغوا کنندش فکر می کردم +خیلی گرمه .....چترم کوش؟! با به یاد اوردن اینکه چترم و جا گذاشتم اه کلافه ای کشیدم و وارد اتاقم شدم - خانوم برگشتید؟ مادرتون کارتون داشتن اما بهشون گفتم که مطالعه میکنید

+ خیلی خب باشه الان کمکم کن لباسم و عوض کنم جلوی اینه قدی ایستادم و توی اون خودم بر انداز کردم + کسی هست که زیباتر از اون بخنده؟ - منظورتون چیه خانوم؟ +هیچی بندای پیچ در پیچ لباسم و به ارومی باز میکرد و لباس و به سختی از تنم در اورد خودم و روی تخت پرت کردم و به سقف خیره شدم +وسایل نقاشی من و بیار

قلم سیاه و با مهارت روی برگه حرکت میدادم اما هر سری یه چیزی کم بود توی اون نقاشی انگشتای کشیده و مردونش که صفحات کتاب و نوازش میکرد چشمای براقش که زوم میشد روی کلمات و جسمی که فرو می رفت توی خلسه همچی تکمیل بود اما این نقاشی حسم و نشون نمیداد لباسایی که تنش بود هیچ نشونی از اشرافیت نداشت اما طرز نگاهش و متین بودنش اون و خیلی منحصربفرد میکرد نقاشی نا تمومم و روی میز گذاشتم و‌ به رختخواب رفتم بستن چشمام مصادف شد با شکل گرفتن تصویرش پشت پلکام

ببخشید که کوتاه بود اما برای اینکه زود به زود منتشر بشه 🌚 لاو یووو خعلی زیاد لایک، کامنت و فالو یادتون نره