
هلووو :) چطورین ؟ خب دیگه بریم برا ادامه 🙂
"ا/ت" اگه این همون باشه چی . یعنی سر قبول شدن تو اودیشن داره از من انتقام میگیره ؟ خنده داره 😂 عکس روز اودیشن خیلی با دختری که اومده بود تو خونه ما شباهت داشت ولی چون تو عکس روز اودیشن تار افتاده خوب معلوم نیست . هی جئونگ: فکر کنم بتونیم از بایگانی عکسی از دختره پیدا کنیم . همه حاضر شدیم و رفتیم کمپانی. وقتی به قسمت بایگانی رسیدیم مسئول اونجا گفت که باید نامه ای از رئیس داشته باشیم . اما رئیس به یه سفر کاری رفته و معلوم نیست کی بر میگرده .🤦♀️
حالا چکار کنم ؟ اگه تو این مدت ناپدید بشه چی؟ ناامید رفتیم تو اتاق مون . کاملیا: حالا که یه سرنخ پیدا کردیم رئیس نیست . ا/ت: بهتره به چویونگ شی بگیم. مین هی: آره . کاملیا چون تو اون قضیه رو به ما گفتی تو زنگ بزن . کاملیا زنگ زد به چویونگ شی و ماجرا رو براش تعریف کرد. چویونگ هم گفت الان میاد پیش ما... چویونگ: سلام بچه ها . همه که سلام کردیم چویونگ گفت: اون عکسی که پیدا کردین رو ببینم . کاملیا عکس ها رو به چویونگ نشون داد . اون هم تعجب کرده بود . چویونگ: بهتره تا وقتی مدیر نیومده به کسی چیزی نگید . آهان راستی ا/ت تو چرا گوشیت رو جواب نمی دی ؟ ا/ت: خاموشش کردم . چطور؟ چویونگ: جانگ کوک و مدیر بهت زنگ زدن و باهات کار داشتن . "ا/ت" تو دلم گفتم همون بهتر که خاموش بوده 😒 چویونگ: بهشون زنگ بزن . ا/ت: حالا رفتم خونه بهشون زنگ میزنم. چویونگ: رئیس کار مهمی داشت تاکید کرد که همین الان بهش زنگ بزنی . می خواد در مورد اون نامه باهات صحبت کنه .
ا/ت: باشه. گوشی رو از تو کیفم درآوردم و به رئیس زنگ زدم . ا/ت: الو سلام . رئیس: سلام ا/ت حالت خوبه؟ ا/ت: تو دلم گفتم اگه شما ها بزارید بعله . ممنون شما خوبید. رئیس: متشکر. می خواستم در مورد اون نامه باهات صحبت کنم الان که اون نامه پخش شده . همه فن های شما و بی تی اس از این موضوع با خبر هستن . پس تو و کوک باید تظاهر کنید که با هم قرار می زارید . اُ من باید برم سر جلسه بقیه رو به جانگ کوک گفتم بهت میگه . خداحافظ . ا/ت: خدانگهدار 😒
"ا/ت" چه برای خودش میبره و می دوزه 😠انگار نه انگار که من آیدل این کمپانی ام حرف هاشو به جانگ کوک میگه . هه واقعا کارشون مضحک و رغت انگیزه .😏 تلفنم زنگ خورد. کوکی بود . آخ که چقدر دوست داشتم شماره اش رو بلاک کنم ولی حیف که نمی تونم . تماس رو وصل کردم . جانگ کوک : الو ا/ت سلام . ا/ت: سلام . کوکی: خوبی ؟ ا/ت: ممنون کاری داشتید ؟😒 کوک: اُ چه رسمی! ا/ت حتما باید ببینمت . کجایی؟ ا/ت: برای چی . خب همین الان بگو . کوکی: پشت تلفن نمیشه. ا/ت: بیا کمپانی اتاق مهمان . کوک: دارم میام . مین هی : کی بود ؟ ا/ت: جناب آقای جئون جانگ کوک . هی جئونگ : واقعا من فکر کردم رئیس بود که اینجوری باهاش حرف زدی . رسمی و البته خیلی خشک . ا/ت: مگه باید چجوری باهاش رفتار کنم .😒 این سوک: داره میاد اینجا؟ ا/ت : آره این سوک: پس همین جوری باهاش رفتار کنیا . انگار نه انگار که با هم دوستید . تا بفهمه کارش بد و اشتباه بود . باشه؟ ا/ت : با شنیدن حرف های این سوک خندم گرفت . از اینکه این سوک اینجوری از من حمایت میکنه خوشحالم .😁 ا/ت: باشه . چویونگ: چه عجب بالاخره لبخند شما رو دیدیم
کاملیا: بچه ها دارم خوراکی سفارش میدم شماها چی می خورید؟ هر کی یه چیزی گفت اما من گفتم چیزی نمی خورم . بعد از ۱۰ دقیقه سفارش ها رسید . هرکس سفارش خودش رو برداشت . کاملیا با یه ظرف اومد سمت من . کاملیا: می دونستم از بستنی نمیگذری بگیر بخور🍦 . ا/ت: ممنون . بستنی رو از دستش گرفتم و شروع کردم به خوردن . یه پیام برام اومد . از کوکی بود: من رسیدم الان میام اتاق مهمان. یکم از بستنی ام مونده بود . اونو خوردم و بلند شدم . ا/ت: من دارم میرم جانگ کوک اومده
خب این پارت هم تموم شد 🙂🙃 نظرتون چیه؟ اگه خوشتون اومد لایک کنید ❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت عالی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
مرسی گلم 💛
چشم
خیلی خیلی عالی بود😍
منم دارم یه داستان از بی تی اس مینویسم،خوشحال میشم بهش سر بزنی🙏
ممنونم ❤
بله بله دارم دنبال میکنم 🙃🙂