
های گایز بچه ها اگه داستانم بالای 15 تا لایک خورده باشه پارت بعدی رو می زارم
از زبان گابریل : این روزا خیلی ناراحت بودم چون به تازگی ناتالی رو هم مثل امیلی از دست داده بودم. آدرین هم دیگه به حرفم گوش نمی کرد و هر روز با دوستاش می رفت بیرون. دیگه مجبور بودم از راه آخر استفاده کنم.....
از زبان مرینت: این روزا خیلی خوشحال بودم چون آدرین رو بیشتر از قبل می دیدم و اون هم به من بیشتر ت.و.ج.ه می کرد و ع.ل.ا.ق.ش هم به من بیشتر شده بود😁😁😁
از زبان گابریل : باید می رفتم به نیویورک دنبال دخترم، آدرینا. اون توی بهترین مدرسه ی نیویورک درس می خونه ولی روی ویلچر میشینه. هر وقت به آدرینا فکر می کنم یاد اون شب بد میوفتم. شبی که...
شبی که آدرین 4 سالش بود و داشتیم با امیلی و آدرینا به سوییس سفر می کردیم. وسط راه بودیم که قطار از ریل خارج شد. بیشتر مسافر ها سالم بودند فقط چند نفر زخمی شده بودند. ماه هم خوب بودیم اما آدرینا.....
آدرینا زخمی شده بود چون قبل از اینکه قطار از ریل خارج بشه آدرینا یه کاری داشت و رفت تا انجامش بده و بعدش هم قطار از ریل خارج شد و آدرینا آسیب های شدیدی دیده بود. آدرینا بعد از اون تصادف شدید آسیب های روحی زیادی هم دیده بود و چند هفته توی بیمارستان بود. وقتی از بیمارستان مرخص شد اون افسرده شده بود بخاطر اینکه دیگه نمی تونس راه بره و فلج شده بود.
برای اینکه آدرین هم مثل آدرینا ا.ف.س.ر.د.ه نشه اونو برای همیشه فرستادیم به نیویورک و حالا 10 سال از اون سانحه گذشته. و آدرین هم 14 سالشه و آدرینا هم 16 سالشه. من برای این به نیویورک سفر کردم چون می خواستم آدرین از خونه بیرون نره و جاش توی خونه امن باشه بخاطر همین دنبال آدرینا رفنم تا اونو به خونه برگردونم.
از زبان آدرینا (خودم ) : رانده شخصیم داشت منو به خونه می برد تازه مدرسم تموم شده بود به خونه که رسیدم رفتم توی اتاقم دیدم یک نفر توی اتاقم نشسته و داره از پنجره به بیرون نگاه می کنه گفتم: اهوم ببخشید شما بدون اجازه توی اتاق من چیکار می کنید؟! گابریل: برگشتم و به آدرینا گفتم: سلام آدرینا اومدم دنبالت تا با هم به پاریس برگردیم. آدرینا: گفتم شما کی هستید و توی اتاق من چیکار می کنید؟؟! گابریل : آدرینا من پدرت هستم گابریل اگرست.....
آدرینا : من هیچ پدری ندارم اگر هم داشته باشم 10 ساله که مرده. حالا لطفا از اتاق من برید بیرون!!!! همین الان!! گابریل : آدرینا تو همیشه دلت می خواست یه معجزه گر داشته باشی ولی یه شرط داره تو باید با من بیای به پاریس. آدرینا: باشه ولی قول دادی😡😡
و پایان قسمت اول😊😊😊😊 بچه ها لطفا منو نا امید نکنید تست هامو لایک کنید و منو دنبال کنید❤❤ لطفا الان بزنید روی اون قلبه که سفیده و قرمزش کنید😙😙
بای بای.....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)