15 اسلاید امتیازی توسط: ستایش انتشار: 4 سال پیش 467 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام اومدم با پارت ۷ که از نطرم خیلی مهمه . خیلی ممنون از نظراتتون و با تک تکشون انرژی گرفتم امروزم میخوام با خنده ی شیطانی تمومش کنم اونم تو جایه حساس??????
خب اماده اید؟؟؟؟؟
مرینت... ادرین کم کم چشماشو باز کرد ولی حالش خیلی بدتر از اون چیزی بود که تصور میکردم ، اصلا تو حال خودش نبود ، جوری که تا منو دید زد زیر گریه رفتم نشستم رو تخت ، بالای سرش . هی ازش میپرسیدم چی شده ولی حرفی نمیزد ، انقدر گفتم تا بالاخره فقط گفت اون یکی دیگه رو دوست داشت . بعد یه هو غش کرد...
هی با دستم تو صورتش میزدم و صداش میکردم ، تکون نمیخورد ، سریع بلند شدم و یه ذره اب اوردم و هی روی صورتش میریختم ولی هنوز بیهوش بود. دیگه دست و پامو گم کردم سریع از اتاق بیرون رفتم و جوری داد زدم که ناتالی سریع اومد تو اتاق همینطور بادیگاردش . ناتالی هم تلاش هاشو کرد ...
ولی انگار ادرین بیدار بشو نبود ، ناتالی به بادیگاردش گفت که سریع ادرینو بغل کنه و با ماشین بریم بیمارستان . خلاصه با سرعت هر چه تمام تر سوار ماشین شدیم . بازم تو راه تلاشامون رو میکردیم ولی کو نتیجه ؟؟؟؟ تو ماشین همه جور احساسی داشتم : استرس ، نگرانی، ناراحتی، عصبانیت ...
ولی دیگه تا بیمارستان به چیزی به جز ادرین فکر نمیکردم ، اولویت اون بود. یه هو تو سرم یه چیز عجیب اومد ، اگه ادرین دیگه بیدار نشه چی ؟؟؟ بدون اون چی کار کنم!!!؟؟؟ وقتی اینا از توی سرم رد میشد ، ناخودآگاه گریم گرفت ولی خودمو جمع کردم . وقتی به بیمارستان رسیدیم آدرین رو سریع بستری کردیم ، نمیدونم چرا تبم کرده بود ولی هر چی بود پرستار گفت فشار روانیه. دلم میخواست اونی مه ادرینو اذیت کرده بود رو بکشم ، با چه جرئتی با دوست من این کارو کرده بود؟؟؟ یه ایده زد به سرم ولی یه هو یاد یه چیزی افتادم و از عصبانیت قرمز شدم...
چرا گابریل اینطوری میکرد؟؟؟؟؟ انگار نه انگار پسرش غش کرده بود حتی از اتاق هم بیرون نیومد??? این دیگه چه پدریه ؟؟؟؟ تازه الان فهمیدم که زمانی که تو اتاق ادرین رفتم اون نخوابیده بود ، غش کرده بود. یعنی واقعا این چه خونه ایی که افراد توش حتی نمیدونن ادرین مرده یا زندس ???
باید با گابریل حرف میزدم و گرنه با این اوضاع ، این بچه تا ۱ ماه دیگه نابود میشد . سراغ ناتالی رفتم و بهش گفتم که گوشیمو جا گذاشتم ، بادیگاردش منو رسوند دم خونشون ، زنگ رو زدم طبق انتظارم درو باز نکرد ولی اینقدر زنگو زدم تا بالاخره جواب داد. رفتم تو اونم با حالتی عصبانی ، رفتم تو ولی کسی رو پیدا نکردم ، رفتم دم اتاق گابریل ، در زدم و اونم گفت بفرمایید ....
رفتم تو و دیدم خونسرد تر از همیشه اس، این بدتر عصبیم کرد ، اخه چرا این بشر همیشه، همین قدر خونسرد بود . جلو رفتم _آقای اگراست میتونم چند دیقه ای وقتتون رو بگیرم ؟؟؟ _ بله _ میخواستم در مورد ادرین باهاتون صحبت کنم _ گوشم با شماست _ ادرین این ۲ روزه حالش خیلی بده ، جواب گوشیش رو نمده و نمیدونم که میدونستید یا نه ولی ادرین الان غش کرده و وقتی من رفتم تو اتاقش فکر کردم خوابه ولی غش کرده بود _ خانم دوپن چنگ شما با چه اجازه ایی وارد اتاق پسرم شدید؟؟؟
_با اجازه ی خودم ??? . دیدم که گابریل عصبی شد ولی من دیگه همین جا قصد تموم کردنش رو نداشتم پس ادامه دادم : من این اجازه رو زمانی به خودم دادم که بعد کلی میس کال و در زدن جوابی از پسرتون نشنیدم، زمانی که میبینم پدرش اصلا متوجه حالش نیست ، زمانی که کسی رو دوروبرش ندیدم ... صدام بلند تر از همیشه بود ولی تفاوتی تو صورت گابریل نمیدیدم ، انگار از قصد میخواست عصبیم کنه . هی داد میزدم ولی اون بی تفاوت نگاهم میکرد ، اخر عصبانی شدم و با کوبیدن در از اتاق خارج شدم....
دلم به حال ادرین میسوخت ، اون داشت تو اتیشی که اون دختره براش پهن کرده بود میسوخت و گابریل فقط تو اتیش ، بنزین میریخت ??? با حالت عصبی و ناراحت رو پله های در ورودی نشستم . تیکی هم از ناراحتیه من غصه اش گرفت ??? یه هو تلفنم زنگ خورد...
لوکا بود . تلفن رو برداشتم ولی چون عصبی بودم با کوچیکترین حرفش عصبی تر شدم و گوشی رو روش قطع کردم . الان به اندازه کافی ذهنم در گیر ادرین بود دیگه جایی برا لوکا نبود . تو حالت ناراحتم بودم که یه هو دیدم آکومایی داره میاد سمتم . سریع حسم رو تغییر دادم و به تیکی گفتم که نمیتونم بذارم همینطور اکوما وسط شهر بچرخه . تبدیل شدم و گیرش انداختم بعد به حالت عادیم برگشتم و از حیاط بیرون زدم ، میخواستم برم بيمارستان ، دلم طاقت نمی اورد که اونجا نباشم ...
وسط خیابون داشتم راه میرفتم که دوباره گوشیم زنگ خورد ، بازم لوکا بود??? چرا نمیفهمید که حوصلش رو ندارم؟ بالاخره گوشی رو بر داشتم با یه دعوای حسابی ، قطع کردم . نمیدونم چرا جدیدا اینقدر روم حساس شده بود?♀️?♀️?♀️ بعدا یه فکری به حالش میکردم ولی الان وقتش نبود ...
اخر یه فکری به سرم زد که میتونست همه چیزو درست کنه ...
باید ادرینو به عشقش میرسوندم ....
خب دیگه تموم شد??? امیدوارم که خوشتون اومده باشه ، نظر بدید لطفا???
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (11)