
حرفی ندارم
از زبان مرینت:رفتم پشت میزم نشستم و به اتاق آدرین نگاه میکردم اَه کاش میشد حرفاشو با اون اکیپ شنید مرینت:آلیا آلیا:هوم مرینت:میخوای قضیه رو بدونی؟آلیا:قضیه چی؟مرینت:قضیه ی موتور و.......آلیا:بعدا لپتاپو توی چشماش بستم و گفتم:انقد سرت تو لپتاپ نباشه عینکی میشی😂😂آلیا:هرهرهر اومد لپتاپشو باز کنه که دستشو گرفتم و بردمش توی آشپز خونه مرینت:هرچی میتونی خوردنی بردار آلیا:دقیقا چرا؟مرینت:موقع تعریفم میفهمی چرا کلی خوراکی برداشتیم و رفتیم توی بالکن روی میز نشستیم خوراکیا جلوی آلیا بود و منتظر تعریف من بود میریم بعد تعریف مری:آلیا:جدی؟؟؟😲😲😲مرینت:دقیقااااا آلیا:وایسا درست متوجه شدم تو با آدرین ازدواج کردی بخاطر کار کردن توی شرکت و بعدش عاشقش شدی و وقتی رفتین کاراگاه بازی در بیارین اسلحه روی سرتون گرفته شد و اون موقع هردوتون اعتراف کردین و بعدش امیلی،مادر آدرین اومد و نجاتتون داد؟؟؟😳😳😳مرینت:بله😊😄حالا که بهش فکر میکنم به نظر خودمم عجیب میاد
آدرین:اون اکیپ که اومده بودن گفتن که میخوان با ما قرار داد خیلی خوبی ببندن و از شرکت ما چند نفریو برای فیلم برداری انتخاب کنن تا ماسکایی روی صورتشون بزنن و ازشون فیلم برداری بشه آدرین:دقیقا چی رو فیلم برداری میکنید؟یکی از اون اکیپ:خب ببینید این فیلم مثل همه دو شخصیت اصلی داره لیدی باگ و کت نوار و اونا ماسک هایی و لباس هایی شکل گربه و کفشدوزک دارن و ما پیشنهاد داریم که برای جذاب تر شدن فیلم نه شما و نه بینندگان ندونن پشت ماسک شما کیه آدرین: خب؟اون مرده:ما برای نقاب کت نوار شما رو در نظر داریم آدرین:چیییی؟نه بابا من که بازیگر نیستم نمیشه مرده:اتفاقا به نظر ما خیلی خوب میشه قول میدم پشیمون نمیشین آدرین:نمیشه من رییس یه شرکتم خانواده دارم مدلم به اندازه ی کافی سرم شلوغ هست بابت پیشنهاد محترمانه تون ممنونم ولی نه!مرده:خیلی خب ولی فقط خواستم بدونید پارتنرتون قرار بود مرینت خانوم باشه ولی حالا که نمیخواین یکی دیگه رو پیدا میکنیم تا پارتنرشون بشه و حتما وقتی اینکارو بکنیم قراره تمام صحنه ها از جمله صحنه ی بوسه رو باهم بازی کنن آدرین:ببخشید؟؟؟؟مرده:فک کنم خیلی واضح توضیح دادم آدرین:خیلی خب قبوله
مرینت:رفتم توی اتاق آدرین و اون اکیپ همه چیزو توضیح دادن و گفتن برای ماسک لیدی باگ منو میخوان مرینت:قبوله ولی قرار نبود کسی ندونه کی پشت ماسکامونه؟؟؟آقاهه:نه آقای آگرست رییسن به نظرم اگه فقط هویت شما رو بدونن مشکلی پیش نمیاد مرینت:آدرین از نظر تو مشکلی نداره؟آدرین:نه چه مشکلی؟مرینت:خب اینکه من با یه نفر آدرین:نه از نظر من مشکلی نداره اون اکیپ قرار دادو دادن و آدرین امضا کرد و اونا رفتن تا با بقیه حرف بزنن مرینت:راستی من دانشگاه رفتم اما مدرکمو نگرفتم میشه دانشگاه ثبت نام کنم؟اینجوری هم من مدرکمو میگیرم هم یه چیزی داریم که از دست تحدیدای لایلا باهاش فرار کنیم آدرین:خیلی خب بریم مرینت:الان؟آدرین:آره دیگه یهو گوشیم زنگ خورد وای نه لوکا!من اونو به کل فراموش کرده بودم هنوز به آدرینم نگفتم

رفتم بیرون وجواب دادم لوکا:الو عشقم مرینت:بله؟لوکا:میشه بیای؟مرینت:نه من خیلی کار دارم لوکا:خیلی خب امشب یه مهمونی هست باید باهام بیای مرینت:حتما؟؟؟لوکا:حتما مرینت:من خیلی کار دارم آخه لوکا:باید بیای عزیزم مرینت:خیلی خب سعیمو میکنم آدرین اومد و رفتیم دانشگاه و ثبت نام کردیم بعد از ثبت نام دوباره برگشتیم شرکت مرینت:میگم ما چرا اومدیم اینجا؟آدرین:نمیدونم که گوشیش زنگ خورد آدرین:الو......سلام......نه یادم نرفته.......کی؟.....آها امروز؟.......خیلی خب......باشه میبینمتون گوشیو قطع کرد و به من نگاه کرد مرینت:بازم جلسه ی عکاسی آدرین:😊مرینت:بازم من باید بیام آدرین:دقیقا حالا مث یه خانوم کوچولوی خوب بیا بریم رفتیم اونجا عکاس:ما امروز برای شما لباسای لیدی باگ و کت نوار و آماده کردیم چون خیلی سر وصدا کرده تا چند روز دیگه قراره قسمت اولش بیرون بیاد لباسای لیدی باگ و کت نوار پوشیدم اوناهم گفتن:به نظرم یه چیزی لازم دارین آره بستنی

بستنی هامون توی دستامون بود و دستای همو گرفته بودیم عکاس چند تا عکس گرفت و بهشون نگاه کرد و گفت:نه!اینا خوب نشدن اممم....دنبال فکر بود که آدرین گونه مو بوسید عکاسم سریع عکس گرفت[عکس اسلاید قبل]رفتیم و یه نوع دیگه لباس پوشیدیم اینبار شکل کفشدوزک و گربه نبودن اما تمشون تقریبا اون بود عکاس بازم توی فکر بود که یهو آدرین از پشت منو بغل کرد من چشامو چرخوندم تابهش نگاه کنم[عکس اسلاید] که عکاس دوباره عکس گرفت عکاس اینا عالین آدرین:این از فکرای آدرینیه😌رفتیم یه جای دیگه و روی پله ها نشسته بودیم به آدرین نگاه کردم و گفتم:بازم فکرای آدرینی؟؟آدرین دقیقا و منو کشید توی بغلش[عکس اسلاید بعده] و عکاسم دوباره عکس گرفت😵 بعد از کلی عکس گرفتن بالاخره عکاس راضی شد ولمون کنه و ماهم رفتیم خونه.....

[عکس اسلاید همون عکسیه که گفتم]رفتیم توی اتاق که یه پیام برای گوشیم اومد منتظرم عشقم😘با خوندنش دوباره حالم خراب شد من از این بازی خسته شدم حتی به آدرینم نگفتم یه لباس قرمز پوشیدم آدرین:خانوم کوچولو قراره جایی بره؟مرینت:آره با یکی از دوستام میرم مهمونی آدرین:خیلی خب و رفت بیرون منم بعد از درست کردن موهام از اتاق رفتم بیرون در خونه رو بازم کردم که چی دیدم!!!!لوکا و آدرین و دماغ لوکا خون اومده بود!!آدرین:این یارو داره چی میگه؟؟؟؟لوکا:میدونستم،تو خونه ی رییست چیکار میکنی؟؟؟[هم اکنون قسمت بعدی این داستان را در پروفایلhediehدنبال کنید😁😁😁😁]
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من برم ناهار بخورم پارت بعدیو بعدش میذارم
این همه کامنت هست بعدی هم بزار لطفا😐🥺
یه سوال
چرا لایلا نی؟
چرا گابریل نقش کمرنگی داره؟
فیلیکس نقش خوبس؟ یا بد بود خوب شده
پدر فیلیکس مرده یا زندس
اولا لایلا میاد
دوما گابریل اونقدرا مهم نی ولی آخر داستان خیلی کم وارد میشه
فیلیکسم بیچاره داخل میراکلسم نقش خوبه فقط بخاطر اینکه آدرین نرفته بود خاکسپاری پدرش میخواست تلافی کنه ک بعدش خوب شد
پدر فیلیکس الان کجای داستانه؟😑
عالییییییی پارت بعدو بزار دیده 🥺
بی صبرانه منتظر پارت بعد هستم
عالیییییییییییییییییی بود😍😍😍😍😍😍😍
عالیییییی❤❤❤
عالی بود
کامنت موخام😔
اگه کامنت ندید بعدیو نمیذارم😔
بخاطر ما که کامنت دادیم بزار خب😐🥺
عالی بود 😍🍒
لطفا زود تر قسمت بعدی رو بزار🥺
من بی صبرانه منتظر پارت بعد هستممممممممممممم