پارت ۸🌻🌻🌻🍃🍃
تو کنسرت ، هیه خیلی اروم جیمینو صدا زد و گفت : حتما باید الان میگفتی ؟ بذار وقتی نزدیک زایمانم بود حالا . خیلی زود گفتی ! اگه خدایی نکرده بچمون به دنیا نیا.. جیمین عصبانی شد و حرفشو قطع کرد و بعد گفت = ای بابا کافیه . این حرفا چیه ؟ الان باید خوش باشیم . دیگه نشنوم .😠😟
کنسرت تا ۱۲ شب طول کشید . تو راه بر گشت جیمین خواب الود شده بود . نزدیک بود تصادف کنن ! که هیه اومد و پظت فرمون نشست . ایندفعه بر عکس همه روزای قبل هیه جیمینو بغل کرد و برد خونه .😲😍
جیمینو گذاشت رو تخت و بعد خودشم همونجوری با اون همه لباس مجلسی خوابش برد .
فردا ، صبح کریسمس بود . هیچ کدومشون هیچ برنامه ای نریخته بودن . و بازم نوبت جیمین بود که برنامه بریزه . ساعت ۱۱ جیمین پاشد و ...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
عالی بود😍
عاشق این داستانم💕
قربونتتتتت 💗💗💗💗
یه سوال دارم آجی
چرا داستانت انقدر
خوبههههههههه؟💕
آجی منه دیگه🥰😌
قربون هردوتاتون 💟😘😘😘😘
خدانکنه
😘😘😘😘
وای خدا باز عکس یادم رفتتتتت 😯😯😯😥😥
راستی میخواستم یه نکته بگم که داستان ها مخصصصصصوصا این داستان رو بهتر درک کنید 😍
۱_ خودتون رو جای شخصیت اصلی بذارید ،
۲_ داستان رو کاملاااا در ذهنتون جسم کنید که من خودم از روش دو استفاده میکنم و واقعا میرم تو داستان 🌺
اوه باشه ولی من نمیتونم خودم رو جای هیه بزارم چون بیشتر از هیه جیمین رو دوست دارم
عشقم جیمین هم شخصیت اول مرد هست دیگه . اگه حتی خودتو جای یکیشونم بذاری ، خیلی بهتره 💟💟💟
باشه گلم😘
💟💟💟💟اجی ازم ناراحتی ؟
اگه ناراحت باشی داغون میشما 😢💟💟💟
نه عاجو آخه چرا ناراحت باشم🤔🥰🥰😘😘😘😘😘