
سلام اینم پارت 3

صبح... باصدای زنگ بلند شدم ساعت 8بود و امروز یکشنبه ست امروز روز که من شیرینی درست میکنم رفتم لباسم عوض کردم مو هامو شونه کردم بافتم مشون از خونه زدم بیرون پیاده تا مغازه رفتم وسایل های که برایه درست و تعزین کردن کیک لازم بود گرفتم و بستی داشتم بر میکشم لامصب چقدر سنگطن بودن که کوک دیدم امد کمک... ا/ت:(کوک😲🙂.) .. کوک:(سلام. چرا انقدر خرید کردی دختر) ... ا/ت :(چون امروز یکشنبه ومن یکشنبه ها شیرینی درست میکنم.) .. کوک:(پس ما به موقع امدیم خونت) 😄😃😉... خیلی مثل سوها رفتار میکرد(برادر واقع ا/ت که مرده) دلم میخواست بقلش کنم و کردم انگار از کارم شوکه شده بود... کوک:(ا/.. ت ای.. ن چه.. کاریه میکنی😲) ... ا/ت:(مثل سوهو رفتارت مثل اونه) .. کوک:(سوهو کیه😕😔) ... ازش جدا شدم ا/ت:(ولش کن😔.) .. کوک:(دوست پسر سابقته😔) .. ا/ت:(هان من هیچ وقت عاشق کسی نشدم بعدن بهت میگم سوهو کیه پس فعلا منحرف نشو تا اون موقع 😡😉) ... کوک:(...).. با کمک کوک وسایل ها بردم داخل که اعضا دیدم.. ا/ت:(سلام😄)... نامجون :(سلام کجا بودی دختر نگران شدیم😕😄)... ا/ت:(رفته بود..)..کوک نزاشت حرفمو بزنم.. کوک:(امروز یکشنبه و ا/ت یکشنبه ها شیرینی درست میکنم.😉).. جمیین:(جدی پس به موقع امدیم... راستی ا/ت خونت خیلی گرون قیمت برام سوال خوانوادت پول دارند؟؟؟ 😲😉).. [خونه ی ا/ت👆😍] ا/ت:(به وقتش همه چیز براتون میگم الان باید از بابت یک چیزی مطمئن بشم بعدش به هر سوالی که دارین جواب میدم😉)... جی هوپ :(باشه😕)... رفتم تویه آشپزخانه شروع کردم به درست کردن کیک که کوک امد کمکم کرد خوشحال بودم از اینکه کنارم انگار که سوهو کنارم لبخندی زدم همین جوری آهنگ دوست دارم زندگی با صدای بلند ولی آرمش بخش میخوندم متوجه بقیه که نگام میکنن نبودم..

وقتی خوندن و کارم تمام شد صدایه دست امد با تعجب به دور برم نگاه کردم اعضا دیدم و قیافه کیوت کوک... جیمین :(ما.. الا.. ن.. کدوم.. روت. باورکنیم😲😍).. ا/ت:(بله 😕).. شوگا:(کیوت بودنت یا جذاب خفن بودنت کدوم باور کنیم؟؟ 😃)... ا/ت:(چه میدنم)... کوک:(من کیوت بودنت بیشتر دوست دارم 💙)... نگاش کردم واقع دلم میخواست بخورمش اخه اون لحظه خیلی کیوت بود پایین نگاه میکرد لپاشو باد کرد بود(عکس بالا👆😍) ار قیامش خندم گرفت خند ریزی کردم کیک گذاشتم تویه فر بعد رفتم خامشو دست کنم(زینگ زینگ) در بلند شد فهمیدم جک اعضا به در خیر بودن منم در باز کردم که.. نیانگ پرید تویه بقلم سفت بقل کرد... ا/ت:(سلام.. چرا همچین میکنی نیانگ😲😄).. نیانگ :(اخه دلم برات یک زره شده بود 😍).. ا/ت:(ولی تو که منو دیروز دیدی.. حالا بیخیال مهمان داریم) ... نیانگ نگاهی به اعضا کرد زود ازت جدا شد که پسرا امدن داخل جکسون وقتی ترو دید پرید بقلت تویه هوا چرخوندت.. ا/ت:(چرا امروز همتون این جوری میکنین.. یاااا دِ ولم کن جکسونننن)... بعد جکسون ولم کرد منم نفس راحتی کشیدم... اعضا:(سلام)... بعد جک و جکسون وسوجون و نیانگ هم سلام کردم که... ا/ت:( وایی کیکم😲🤯) بعد بدو بدو رفتم تویه آشپز خانه خداروشکر کیکم هم پخته هم خوب پف کرده فر خاموش کردم درش باز گذاشتم که کیک سرد بشه بعد رفتیم تویه حال بعله آقایون باهم خیلی صمیمانه داشتن حرف میزدن منم مثل اصکلا نگاهشون میکردم که یادم امد باید کیک تعزین کنم...

کیک خیلی با حوصله مثل هميشه تعزین کردم(کیکت👆🤭) گذاشتم تویه یخچال بعد رفتم سراغ بستنی شروع کردم به درست کردنش که دستایه کسی دور کمرم حس کردم نگاهش کردم نیانگ بود.. ا/ت :(ای دختر ترسیدم😃) نیانگ ریز خندای کرد رفت کار بستنی هم تمام شد گزاشتم تویه بستنی ساز که در ارز 2دقیقه درست شد قبل این ببرمشون ازشو عکس گرفتم کیک با بشقاب بردم... جک:(مثل همیشه هوس به خرج میدی🤭😂)... ا/ت:(اگر مشکلی هست دیگه تشریف نیا اورد 😏)... جک نگاهی بهم کرد منم با نگاهم بهش فهموندم که مز نریزه خوشابشمون کردیم که بچهها رفتن(بچه ها :جک اینا،،، اعضا:BTS)... ا/ت:(اخیش😪)... اعضا خندشوو گرفت نگاهشون کردم از خندشون خندم گرفت با کمک کوک ظرفا شستم داشتم ظرف ها آب میکشیدم که کوک یک کف کوچلو زد به بینم نگاهش کردم که بهم خندید... کوک(با خند) :(بهت میاد😉😂)... ا/ت :(یاااا خیلی بد جنسی) منم یک کف زدم به بینش که بقلم کرد😲🤯😱... کوک:(شیطونیت تموم شد خانم کوچلو 😊)... ا/ت :(...).. کوک:(بویه بهشت میدی دلم میخواد هروز با بویه تو بیدار شم.😪😄)... از ای حرفش خجالت کشیدم از خدم دورش کردم... ا/ت:(بیا.. او. ل طرفا تمام کنم 😵)... بهم خندید ظرفا تموم کردیم رفتیم پیش اعضا... داشتیم حرف میزدم بحث میکرد که... نامجون :(ا/ت میگم وسایل هاتو جمع کن دیگه بریم خونه ی ما فردا برایه میوززززیک جدید باید بریم کمپانی 😃)... راست میگفت
ببخشید دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه
برو بعدی🤯😂😂

ا/ت:( باشه من وسایل هامو جمع میکنم به جک خبر میدم 😊)... ته:(فقط زود🤯)...ا/ت:(چرا 😕😂)... شوگا :(وقتی که رسیدم خودد میفهمی 😜)... ا/ت:(باشه 😕)... رفتم وسایل هامو جمع کردم و به جک هم خبر دادم از اتاق امدم بیرون تویه راه رو قدم گیزدم که یک حس عجیبی پیداردم که میگفت نرو باهاشون نرو وگرنه دوباره خانوادت از دست میدی نگران بودم که دستی رویه گونم نشست نگاهش کردم کوک بود داشت اشکامو پاک میکرد اصلا من کی گریه کردم... کوک:(چرا گریه می کنی(بقلم کرد) گریه نکن وقتی گریه میکنی قلبم درد میگره 😔😭)... به آرومی من از خودش جدا کرد اشکام پاک کرد سرش کج کرد مستقیم تویه چشمام نگاه می کرد لبخند زد☺️... کوک:(اولین دختری هستی که می بینم وقتی گریه می کنه خوشگله مثل یک گل خوشگل ظریف وخوش بو که پروانه ها دورش جمع میشن☺️🤭... گریه نکن).. دوباره بقلم کرد اولین بقلی بود که باهاش آرامش رو پیدا می کردم.. منم بقلش کردن که... کوک:(خب خوب شدی دیگه بریم) منمو از خودش به آرومی جدا کرد گونو بوسید لبخند زدم از خونه امدیم بیرون از شهر رفتین بیرون رسیدیم به یک جنگل رسیدم خونه ولی اون خونه خونه اعضا نبود خونه فرق داشت امدم چیزی بگم که... شوگا:(اون خونه توسط یک فن لو رفته بود مجبور شدیم خونه عوض کنیم) (خونه👆🤯) ا/ت:(WOW خیلی خوشگله😍(با لحن کیوت) همه خند ریزی کردن منم از پنجر به خونه خیر بودم .... داستان از زبان کوک.. ا/ت همین جوری به بیرون خیر بود منم به اون که ته زد به شونم تویه گوشم گفت.. ته:(عاشق شدی نه.. ولی با اون دختری که مانت مجبورت کرد ازداوج کنی می خوایی چی کار کنی) لبخند مهو شد راست میگفت من چی کار می تونستم بکنم اخه باید کاری میکردم که حتی عضابم مید بکنم کاری کنم هم اون از من متنفر بشه هم خودم پس ا/ت من واقعا متاسفم 😔😔منو ببخش...

اما میتونم از نامجون و جین کمک بگیرم اره اونا حتی کمکم میکنن😔☺️ماشین پارک کردن منم ساکمو برداشتم داشتم میرفتم دیدم ا/ت نمی تونه ساکشو بر داره کمکش کردم با بیخیالی از اونجا رفتم تویه یکی از اتاق ها می تونستم ا/ت از پنچره ببینم که در باز شد.. نامجون :(کمک از دستم برمیاد😉)... خود به خود گریم گرفت نامجون بقلم کرد تا آروم بشم وقتی اروم شدم منو از خودش جدا کرد نشوند تویه تخت من هم همه چیز براش تعريف کردم... نامجون:(نباید بیخیال ا/ت بشی اینجوری خودت بیشتر آسیب میبنی من با مادرت حرف میزنم باشه قول میدم همه چیز درست میشه😉🤭)... لبخندی از شوق زدم.. کوک:(ممنون 🙂)... نامجون :(اشتباه نکن من باید از تو ممنون باشم که سرخود کاری نکردی من)... حرفش با سر صداهایه بیرون قطع شد بیرون نگاه کردیم بله 😂😂ا/ت، ته، شوگا، جین، جی هوپ، جیمین، دارن اب بازی میکنن میخندن... نامجون :(بیا منو تو هم بریم ملحق بشیم فکر کنم کیف بده😂)... رفتیم بیرون که تا پامو بیرون گزاشتم پام لیز خود افتادن تویه استخر همه میخندن ته امد کمکم کنه که یکی هولش داد اون ا/ت بود جیمین ا/ت هول داد از خنده نزدیک بود همون جر بخوریم که شب شد همه رفتیم داخل لباساموتو عوض کردیم اتاق ا/ت روبه رویه اتاق من بود خوشحال بود از اتاق رفتم بیرون رفتم رویه حیاط پسرا هم اونجا رویه کاناپه نشسته بودن رفتم پیشون.... داستان از زبان تو... لباسمو عوض کردم (لباست 👆)

(گیتارت👆😍) گیتارم برداشتم بدون نگاه کردن به اطرافم نه آسمون پرستاره خیره شدم نشستم کنار استخر چهار سانو زدم گیتارم درست کردن شروع کردم به نواختن چیزی نمی خوندم یک ریتم غمگین آرمش بخشی میزدم چشمامو بستم فقط به صدا گوش میکردم که قطر اب چکید رویه گونم چشمامو باز کردم داشت بارون می بارید بایه همین به کیتار زدنم زیر بارون ادامه دادم بارون همینحوری میبارید منو خیس میکرد چشامو بستم که احساس کردم کسی کنارم چشمام باز کردم به سمت راستم نگاه کردم ته بود که چشمش بسته بقه اعضام بدون اونام چشماشون بسته بود ریتم تموم شد.... دوباره یک ریم آرامش بخش دیگه ای زدم لذت میبردم بارون هم منو همراهی میکرد تقریبا 0/1 لباسم خیس بود اهنگم تموم شد احساس سنگینی رویه دو شونم حس کردم.. ته، کوک بودن خندمون گرفت با اعضا لبخنی زدم... کوک:(گیتار زدنت حس خوبی داشت😪😄)... ته:(هممم)... ا/ت:(مگه من با لشتم سر تون بردارین 😂).. سرشون برداشتن رفتم داخل شام خوردیم هر کس رفت تویه اتاق خودش خوابید(دیگه شما هم برین بخوابین شب بخیر)

کامنت برام بزارین که قسمت بعدی هم بزارم
انچه خواهید دید(سوجون بیدار شو تو نباید بمیری 😭😭... ....... ا/ت من متاسفم ......... کوک صبر کنن....... انتقان میگیرم از هموشوت... فکر کنم وقتشع همه جیز بدنین
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)