
بزنین بریم !
فورد به سمت زیرزمین رفت و بقیه هم سعی کردند تا وقتی اون به دروازه میرسه و سعی میکنه راه برگشت به خونه رو دست کنه خودشونو سرگرم بکنن . ( پیش فورد ) : فورد وارد ازمایشگاهش شد که بتونه اون کیریستال ها رو ازمایش کنه تا بفهمه که قدرت کافی رو دارن یا نه . یکی از اون ها رو برداشت و داخل دستگاه گذاشت و منتظر جواب دستگاه شد . بعد از چند دقیقه دستگاه کاغذ نتیجه ی ازمایش رو بیرون داد فورد : باورد نکردنیه ! اما-اما این چطور ممکنه ؟! همچین چیزی حتی نباید وجود داشته باشه ! این مقدار قدرت ! باید با اون حرف بزنم ! ، و بعد به سمت بالا رفت تا مارسیس رو پیدا کنه ؛ اما هرجا رو که نگاه کرد نه اثری از مارسیس و نه بقیه بود
فورد دیگه کم کم داشت نگران میشد ؛ به سمت بیرون رفت و بقیه رو بیرون پیدا کرد که دارن با مارسیس و بیل کارت بازی میکنن فورد : معلوم هس شما ها دارین چیکار میکنین ؟! استنلی : اممم کارت بازی ؟ فورد : اه ! اخه الان ؟! استنلی : مشکل چیه ؟ فورد : اه ! هیچی ! هی با توام یه دقیقه بیا باهات کار دارم ! مارسیس : من ؟ فورد : اره تو ! مارسیس : باشه ؛ اون پیش فورد اومد مارسیس : خوب چیکارم داری ؟ فورد : اینجا نمیشه باید بیای تو اتاق بیل* : میشکلی پیش اومده ؟ ؛ مارسیس نگاهی به بیل کرد و بعد چند لحظه مکث به نشانه ی "هیچی" سرتکان داد و به فورد گفت دارم میام ! ؛ بعد اینکه اونا وارد اتاق شدند فورد در رو بست
مارسیس : اوه باید حرف مهمی با هام داشته باشی که اینجوری میکنی ! فورد برگه ای رو به اون داد مارسیس : خوب ؟ فورد : بخونش مارسیس : باشه...؟ خوب اینجا فقط چنتا عدده...؟ فورد : درسته مارسیس : خوب معنی اینا چیه ؟ فورد : میخوام که تو بهم بگی مارسیس : خب من نمیدونم اینا چه معنی ممکنه داشته باشن فورد : ( با عصبانیت ) که میگی "نمیدونی" ها ؟ خوب بهت میگم تا بدونی ! این کیریستال هایی که تو به ما جاشون رو نشون دادی حتی اون قدری قدرت دارن که اگه از کنترل خارج بشن بتونن کل زمین رو هم با خودشون نابود کنن ! مارسیس : اوه ! میدونستم قدرتمندن ولی یادم نبود دیگه اینقدر قدرت دارن ! هه هه خوب این یعنی به اندازه ی کافی قدرت داره که بتونی دروازه رو راه بندازی مگه نه ؟ فورد : تو اصلا میفهمی من چی دارم بهت میگم ؟!
مارسیس : خوب منظورت چیه ؟ فورد ( عصبانی ) : میخوای بدونی ؟ منظورم اینه که تو اصلا کی هستی ؟! یهو از ناکجا اباد پیدات شده ! میگی که میخوای برادرت رو یعنی "بیل سایفر" ازاد کنی ! کسی که بارها سعی کرده این جهان رو به نابودی بکشونه ! ( فورد با هر حرف یک قدم به اون نزدیک میشد ) جدا از همه ی اینا تو سعی کردی خودتو خوب نشون بدی اونم با اینکه میخوای اون شیطان رو از اینجا ازاد کنی ! حالا هم که این کیریستال ها ! با همه ی این اتفاقات تو میخوای که ما بهت اعتماد کنیم ؟! مسخرس ! شاید بتونی بقیه رو گول بزنی ولی من یکی رو نمیتونی ! حالا زودباش ! هدف واقعیت رو بگو ! ( فورد دیگه کاملا به جلوی اون رسیده بود و انگشت اشارش رو به اون بود )
( اون لبخند همیشگی محو شد ) مارسیس : هه هه خوب چی میتونم بگم...؟ تو اینطور فرض کن : من فقط یه شخص معمولی ام که میخواد دوباره خوانوادشو کنار هم ببینه ( و بعد از کنار فورد رد شد و به سمت بقیه رفت یکبار دیگه اون لبخند برگشت و جوری که انگار هیچی نشده گفت : خوب به نفعتونه که تقلب نکرده باشین و نوبت منو نگه داشته باشین ! بیل : ببین کی این حرف رو میزنه ! خودت تو تقلب سابقت از منم خراب تره ! استنلی و میبل : ما رو که اصن از لیست کسایی که ممکنه تقلب کرده باشن خط بزنین ! ( و بعد یه مشت کارت از زیر پیرنشون زد بیرون ! ) استنلی و میبل : اوپس ! انگار لو رفتیم ! بیل : اینکه چیزی نیس ! ( و اونم کارت هایی که کش رفته بود رو با یه بشکن نشون داد و همه زدن زیر خنده ) دیپر هم کارت هاش رو انداخت : یعنی من تنها کسیم که داشت درست بازی میکرد ؟!
فورد : شاید یکم زیاده روی کردم... و بعد دوباره به سمت زیرزمین حرکت کرد ؛ بعد از پنجاهمین دست کارت بازیه بقیه که سه ساعت طول کشید فورد از زیرزمین بیرون اومد و گفت که تنظیم کردن دروازه بالاخره تموم شده و میتونن وسایلاشون رو جمع کنن و اماده ی برگشتن بشن و بعد هم بیان تو ازمایشگاه ؛ همه تایید کردن و بعد هم به سمت ازمایشگاه حرکت کردند ؛ فورد کنار دکمه ی روشن کردن دروازه شد فورد : خلیه خب اماده این ؟ همه : کاملا ! فورد : پس شروع میکنیم ! 3-2 و...1 ! بعد دکمه رو فشار داد...چند لحظه گذشت و همه چشماشون رو باز کرند مارسیس : خب شاید بعضی وقتا کور بازی دربیارم ولی این دفه مطمئم که هیچ اتفاقی نیوفتاده و هنوز تو ازمایش_ ( یهو زمین شروع به لرزیدن کرد و نور همه جا رو فرا گرفت اما قبلش فورد تونست یه چیزی بگه : اگه بمیرم تو رو مقصر میدونم مارسیس ! مارسیس : اخههههه چچرراااا مممننننن ؟؟؟ )
این داستان ادامه دارد...
برین دیگه صفحه یدونه زیاد گذاشتم ಥ‿ಥ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من نارسیس رو خیلی دوست دارم عالی بود❤👏🏻
عالیییییی بودددد پارت بعدی رو زودتر بنویسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
نکته:آی لاو مارسیس سو ماچ😐👌🏻
صحیح می تو 😂
مگه چشه به ترکیب کلی میاد 😂
حالا اگه همیچن چیزی نمیزاری
لااقل یه چی بزار بهش بیاد 😂
منظثر من این نبود😐کامنتت رو کامل نخونده بودم پرسیدم فکر کردم توش زنگ چشمت رو نگفتی بعدش پرسیدم بعدش دیدم گفنی رنگ چشمو نوشتم: بیخال شو تازه کامنتت رو خوندم وگرنه همون رنگ چشو گذاشتم فرزندم😇😇😇😇😇
اها صحیح 😂
عه رنگدچش رو بیخیال شو تازه همهی کامنتت رو خوندم😑😂
مگه چشه به ترکیب کلی میاد 😂
حالا اگه همیچن چیزی نمیزاری
لااقل یه چی بزار بهش بیاد 😂
چشات چه رنگی؟
خب مو های بلند قهوه ای تقریبا روشن یه کت ترکیبی خاکستری و قهوه ای با یه پیرن ابی کم رنگ یه شلوار طوسی رنگ چشا داخلش سبزابی دورش قرمز مایل به زرشکی و یه خط کناراش داشته باشه همون رنگی یه گردنبند ساده که داخلش سبزابی باشه و اگه میشه مثلا یه گندم تو دهنش 😂
خف قراره سر دست کزدنش حر بخورم ولی باشه😂😂
موگم موخوام شخصیتای داستان مییلو(شماها دیگه😑😂) به سبک گاچا بسازم تورا چگونه بسازم فرژندم؟ یه مشخصیاتی بده مثلا: چشم فلان رنگ فلان لباس شبیه فللن شخصیت.....
خب مو های بلند قهوه ای تقریبا روشن یه کت ترکیبی خاکستری و قهوه ای با یه پیرن ابی کم رنگ یه شلوار طوسی رنگ چشا داخلش سبزابی دورش قرمز مایل به زرشکی و یه خط کناراش داشته باشه همون رنگی یه گردنبند ساده که داخلش سبزابی باشه و اگه میشه مثلا یه گندم تو دهنش 😂
عتلــــــــــــــــــی
ممنون