سلام یه داستان دو پارتی براتون آوردم امیدوارم خوشتون بیاد ناظر جون خسته نباشی 😋😋
دستش توی دستایی عشقش بود و با قدم های آرومی سمت جایگاهی عروسو داماد میرفتن خیلی پشیمون بود ازینکه دروغ گفته ...به خودش میگفت ای کاش اینکارو نمیکردم ..ولی اون واقعا خیلی عاشقش بود میدونست یه روزی بلاخره حقیقت رو میشه بخاطر همین خاست این حقیقت تلخو خودش به عشقش بگه..درحالیکه همه دست میزدن برای ورود عروسو داماد عروس به عشقش میگه ..تو_تهیونگ میخام یه چیزی بهت بگم تهیونگ _عشقم میشه بعدا بگی وقتی که خونه ای خودمون رفتیم 😈 (منحرف نشین 😂) تو_من بهت دروغ گفتم ته ته
تهیونگ _در باره چی تو_در باره ای همه چی من اون دختری که تو فک میکنی نیستم من...من.. تهیونگ _تو چی تو_من واقعا به اون پول نیاز داشتم تهیونگ _منظورت کدوم پوله ؟
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
57 لایک
سلام زود پارت دوم هم بزار😍😍
باشه
خیلی قشنگ
ولی خیلییی مثل عشق اجاره ای بوت
الهام گرفته شده از اونه 🤗
عالیی بود👌
لطفا پارت بعد روهم زودتر بذار💖
ممنون باشه 🤗
عالیهههههههههههههههههههه
ممنون
خیلی قشنگ بود پارت بعد رو میزاری ؟
ممنون آره میزارم