
سلام این قسمت خیلی جالبه لطفاً نظر بدید اگر بالای ۶نفر بودید پارت بعدی را می زارم
از دید سوزان دیر وقت بود که بر گشتیم خونه من لباسم را در آوردم و خوابیدم ۷ساعت بعد تیکی بیدارم کرد و گفت پاشو زود باش لیندا بیرون منتظر تو است گفتم وایییی خدااااا رفتم بیرون لیندا منتظر من بود دست هایش را بهم گره خورده بود گفتم ببخشید باز دیر کردم گفت اشکال ندارد جبران می کنی وهردو زدیم زیر خنده ?? ورفتیم توی مدرسه که یهو
از دید تدی : همه نشستن سر جاهایش که معلم ?? آمد گفت سلام به همه خوب باید بگم که یک شاگرد جدید داریم گفت خانم لیلی خواهر بن و آمد و کنار کلارا نشست و خانم شروع به درس دادن کرد بعداز درس کلارا آمد و گفت بچه ها میخوام همه شمارو دعوت کنم به یک پارتی همه خوشحال شدن در راهروی مدرسه دیدم سوزان و لیلی دارن باهم دعوا می کنند از دید سوزان گفتم دختره بی تر بیت ،?? چطور جرأت کردی اون دفترچه را بده به من گفت به من چه تو گیجی گفتم به کی میگی گیج من خودم دیدم داری به کمدم دست میزنی ،??بن آمد وگفت چی شده چرا هوا میکنید گفتم خواهرت را جمع کن گفت چی بوده گفتم بهتر از خودش بپرسی گفت من هیچی ور نداشتم از دید لیلی آروم دفترچه را در حالی که گریه میکردم گفتم ببین بن اینجاست نگاه کن همه بر گشتن و نگاه کردن سوزان گفت امکان ندارد من خودم دیدم داری برش میداری بن گفت اشکالی ندارد حتما اشتباه شده ورفتیم و رفتم تو دست شویی و به سوزان گفتم
از دید سوزان لیلی آمد نزدیک گفت به قول مامانم شاید مامانت یکمی از بقیه بهتر باشه توهم ین مامانت هستی شاید نسبت به بقیه کمتر احمق باشی اخم کردم و حلش دادم گفتم برو کنار روانی دیوانه برو تیمارستان ،??ورفتم گفت باشه من روانی و لی بامن در نیوفت ورفتم بیرون تدی را دیدم و گفت پاشو زود بریم یک جایی که داستان را بخونیم
ازدید تدی : سوزان برگشت و بهم خیره شود هم زمان گفتیم وای خدا ?? امکان ندارد من عاشق شدم بعد یهو باهم روباره گفتیم ببخشید سوزان گفت نکنه که گفتم چرا که نه گفت پس تو ع..ا..شق من تو امکان ندارد گفتم آره عاشق تو شدم باور کن از اون روز اول که دیدمت قیافه من☺️? قیافه سوزان?? گفت بعداً سرش بحث می کنیم گفتم باشه و رفتیم سراغ داستان
سال ۲۰۱۰ از دید آدرین
گفتم : لایلا از اینجا رفته ،?مرینت گفت آره ازش خوشم نمیآمد ولی دوست نداشتم این جوری بره گفتم اشکال ندارد راستی عجیب دوهفته است که هیچ خبری از شرارت نیست گفت اره
از دید آلیا دیدم مرینت داره با آدرین حرف می زنند ومی خندند یهو نینو گفت چی چیشود گفتم چقدر به هم می آیند گفت کی را میگی؟ ?? گفتم بابا مرینت و آدرین را میگم گفت آره راست میگی ،?? ورفتیم پیش اونا آدرین گفت خوب میخواستم بگم که من عاشق مرینت هستم ومرینت هم گفت بله من هم عاشق آدرین هستم ،??? قیافه من ? ونینو
ممنون که خوندید راستی نظر بدید ممنون،?
اگر نظر بدی دارید لطفاً نگید
مرسی،??
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام بر همه من نویسنده هستم بنظر تون ادامه بدم
بله
خیلی خوبه گلم بازم بزار من داستانتو دیدم توی صفحه اول ولی دنبال نمیکردم چون از لیدی باگ متنفرم شما داستان خاتون همش راجب لیدی باگه ولی اینو که خوندم ضایع شدم خخخخ میشه توهم داستان عشق ابدی رو بخونی
حتما
چشم
لطفاً نظر بدید
منم عاشق داستاناتم ???بعدی رو زود بزار
راستی ماموریت ما ۱ اگه نظرات کم تر از ۵ تا باشه بعدی رو نمی زارم
داستانت عالیه فقط زود تر و همینطور طولانی تر بزار تا بقییه بیان و بخونم راستی داستان من هم بخونید اسمش هست cat love lady
باش