سلام لطفاً نظر بدید خواهش میکنم
از دید سوزان،?چی چرا ؟؟ چرا تمام شده تد: چی چرا گفتم نگاه کن سوخته که یهو گوشیم زنگ خورد نوشته شده بود سلام عزیزم زود بیا خونه ،? خیلی ترسیدم بی اختیار تد را بوسیدم ،?ورفتم از دید تدی: یهو شکه شدم سوزان بلاخره عاشقم شده وای خدا،??( چه از خدا خواسته،?) ورفت از دید سوزان،?
رفتم خونه مامان مرینت گفت سلام کجا بودی خواستم حرف بزنم گفت هیچی نگو چرا دفترچه خاطرات را خوندی ،? گفتم ببخشید ویک گل بهش دادم ( مانند تصویر) مرینت گفت باشه و بعد بغلم کرد و گفت دوست دارم من هم مامان را بغل کردم و بعد از ۲ساعت بابا آمد وگفت خوب امروز چه غذایی داریم،??مامان گفت از همون اون هوایی که دوست داری ویهو
یهو گفتم من باید برم پارتی مامانم گفت باشه دخترم باباهم یک لبخند زد،?من گفتم باشه و رفتم لباس را عوض کردم رفتم ،??
از دید تدی: سوزان دیر کرده بود که یهو دیدم یک دختر شبیه سوزان بود دیدم خودشه وای خدا ?? چقدر جذاب شده بود که یهو بن گفت هی چته گفتم هیچی سوزان و لیندا آمدن کنار ما
از دید لیلی،?دیدم سوزان آمده رفتم در گوشش گفتم خوب بیا من کارت دارم آمد وگفت چی کار داری بامن دختری پرو از دید سوزان دیدم لیلی یک لبخند زد و گفت خیله خوب حالا وقتشه ترس افتاد تو دلم گفتم چی داری میگی ،? گفت خب وقتشه که یهو
یهو یک دستمال آمد جلو دهنم دیگه نفهمیدم چیشود از دید لیلی ،? گفتم خوب بود فیلیپ گفت ممنون حالا بااین چه کار کنم گفتم ببرش همون جا ی همیشگی
از دید تدی گفتم چرا پس سوزان نمی یاد که یهو لیلی آمد گفت وای خدا اااا سوزان را دزدیدن وای ،??تو شک موندم گفتم چی داری میگی پس تو اون جا چیکار می کردی گفت اونا چند نفر بودن من چیکار کنم
ازدید لیندا گفتم چیکار کنیم خدا زدم زیر گریه ،?? گفتم بگو دروغ میگی لیلی بغلم کرد و گفت من هم دوست ندارم دوستم بلایی سرش بیاد که یهو
ببخشید که کم بود
لطفاً نظر بدید ممنون،??
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
  
 
 
عالی
ممنون