10 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💀جنی💀 انتشار: 3 سال پیش 25 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
صل خبین خشین😐 پارت شوم فرا رسید😿 مینی الان حق نداری بخونیاااا اول 22_23_24 بخون بعد چون یهویی شوکه بشی خوف نیس😐👌 هاکانی توئم الان ی جعبه دسمال بزار کنارت چون بعدش قراره عر بزنی😐👌 دیگع کسی نمیخونع بخوام راهنماییش منم همین دوتان😐
صدای ریک از بی سیم شنیده شد :ما نزدیکیم دقیقا کجایین مارتا بیسیمو برداشتو بی روحی تو چشاش موج میزد: 20 دیقه بیشتر وقت ندارین درضمن من ی نفرو میکشم اخه....کجای دنیا ستا گروگان مقابل یکی بوده ریک کجا خو ده بود ب گلن ک پشت فرمون با نفرت گازشو فشار میداد نگاهی کردو گفت:باهمکنار میام حق نداری کسیو بکشی مارتا:آااا کی ب کی دستور میده ببینم مگیو کارولو بچه ....خیلی برات ارزشمندن ن؟ ریک بدون مکث کردن گفت:کدوم گوری هستی مارتا:آ اُو داره وقتت تموم میشه زودتر بیا ساختمون مخروبه بعد بیسیمو پرت کرد سمت دیوارو از سمت ریک صدای خش شنیده شدو بی سیم خراب شد ریک ب گلن نگاهی انداختو گفت: همچی درست میشه گلت دندوناشو روهم سابیدو گفت:فقد کافیه...ی تار مو از سر مگیو کارول کم بشه اونقت دیگه حتی نمتونن استوخوناشونو پیدا کنن••منظورش مارتا با بقیه ادماش بود√••هیچکس تاحالا گلنو تا این حد عصبی ندیده بود...............کارول:میتونیم باهم دوست باشیم مارتا:دیگه دوستی باقی نمونده شما 13 تا از بهترین دوستای موتورسوارمونو کشتینو الانم 43 نفر از پایگاه منو😡کارول:ما با چند نفر قرار بستیم ک اگه پایگاه نیگانو داغون کنیم صحمیه 5 سال ازوقه رو بهمون میده ما پایگاه داغون کردیم کشتن شما برامون کاری نداره مارتا:تو واقعا فکر میکنی همه پایگاه نیگانو داغون کردی؟؟مارتا زد زیر خنده ئو بعد ادامه داد: اون هزارتا از این پایگاها داره با ی مخفیگاه بزرگ تعداد ادماش از 1000تا گذشته کارول با این حرف جاخورد هیچ فکرشو نمیکرد با همچین ادمی طرف شده باشه مارتا ب کارولو مگی نگاهی انداختو ب خواهرش ک تازه وارد اتاقک شده بود گفت:مگیو ببر....خلاصش کن خواهرش سابین جلو اومدو مگیو ک حالش داغون بودو با زور بلند کردو از اتاق بیرون رفت همراه صدای کوبیدن در ب هم صدای کارولو تقالاش برا نبردن مگیو کشتن اونم میومد...............دستاشو ب صندلی بستو روبروش با ی تفنگ نشست مگی:چرا این کارو میکنی سابین:بخواطر نامزدم اون پیش نیگانه قاعدتن اگه سر تورو براش ببریم اونو بهمون پس میده مگی لبخند ارومی زدو گفت:الان همسر منم نگرانه درست حس تورو داره سابین با این تفاوت ک اون نگران س نفره😣سابین کمی مکث کردو گفت:من مجبورم مگی نمیتونم این کارو نکنم من....من عاشق اونم نمیتونم بزارم بمیره😢 مگی:با مابیا پیش ما زندگی بهتری داری سر فرستم باهم نامزدتو نجات میدیم سابین:مارتا اولش همینو بهم گفتو جلو چشام 4 تا دخترشو با دستای خودش کشت مگی:کشت!! سابین:وقتی همدست نیگان شدیم اون ی شرط گزاشت ک اگه مارتا دختراشو نکشه اون خود مارتارو میکشه اون اول دختر 12 سالشو کشتچ بعد 14 و بعدشم 15 17سالشو😞مگی:ولی تو مث اون نیستی تو ادم خوبی هستی سابین:خوب....ینی شما منوب گروهتون راه میدین؟ مگی:معلومه😃 سابین تفنگو زمین گزاشتو دستای مگیو وا کرد
مارتا از اتاق خارج شدو کارول نقششو انجام داد ب مامان مارتاگفت ک بهش ی سیگار بده وقتی م.ت نزدیکش خم شد کارول با سر بهش ضربه زدو وقتی افتاد با تفنگ خودش ی تیر خلاص ب م.ت زدو یکیم ب شوهر مارتا بعد با چاقوی م.ت رو برداشتو دستاشو وا کردو از اتاق حارج شد خیلی اروم حرکت میکرد...........مگی از جاش بلند شدو هردو باهم لبخندی زدن مگی:خوشحالم ک راه درستو انتخاب کردی سابین دوباره لبخندی دندون نشون زدو همون لحظه از دهنش خون بیرون ریختو زمین افتاد لبخند مگی محو شدو ب کارول ک با دست خونیو چاقوی تو دستش بود نگاهی کرد کارول:مجبور بودم ب هرکسی نمیشه اطمینان کرد مگی با لبخند کوچیکی سرشو تکون دادو با کارول بیرون رفت تو راهروهایی ک کاشیای سفید داشتو لامپاش خاموش روشن میشد گشت میزدن تا در خروجیو پیدا کنن کارول مارتارو چند لحطه دیدو تفنگو داد دست مگیو گفت:همینجا بمون لطفا! مگی سری تکون دادو کارول طرف راهرو رفت ک از پشت زمین افتادو مارتا رو بدنش نشستو با چاقو سعی بزنتش داشت کارول مقاوت میکردو مارتا با خشم دستاشو فشار میداد یدفع دستاششل شدو افتاد صدای تیرم تو کل ساختمون پیچید مگیم با تفنگ بالا سر کارول وایساده بود کارول بلند شدو از مگیم تشکر کردو هردو سمت در خروجی رفت صدای پا میومد مگی تفنگو بالا بردو یدفع درو باز کرد گلن خودشو اماده شلیک کرده بود ک مگیو پشت در دید هردو تفنگارو انداختنو همو بغل گرفتن...............___•2 روز بعد•___جنیو دنیسو رزیتا بیرون الکساندریا بودن بعد پیدا کردن داروهایی ک دنیس میخواست درحال برگشتن بودن کنار ریل قطار هرسه راه میرفتن چندتا متحرک سروکلشون پیدا شدو رزیتائو جنی رفتن برا کشتنشون دنیس پشت چنتا ماشین پناه گرفته بود چشش ب داخل ماشین افتاد ی بسته 🍷دیدو با خودش فکر کرد ترا حتمی روپرایز میشه پس در ماشینو باز کردو بدون توجه ب متحرکی ک اون تو بود جعبه🍷 رو برداشت متحرک رو سرش هوار شدو با دادو بیدادش جنیو رزیتا سمتش دوئیدنو متحرکو کشتن بعد بلند شدنش رزیتا با غر داد زد:قرار نبود خودتو ب خطر بندازی😡جنی:رزیتا رزیتا:چطور میتونیم هم متحرکای جلو راهو بکشیم هم هوایمون ب توئه خیکی 😡باشه جنی میدونست رزیتا بخواطر آبراهام ک ترکش کرده بود عصبیه جنی:بسِ رزیتا رزیتا:ن جنی اون فکر میکنه ما همیشه مراقبشیم منکه بریدم از بس باید هواسم ب اینو اون باشه درصورتی ک خودم از درون داغونم😡دنیس:بسه بسه بسه....من فقد میخواستم واسه تولد تارا سوپرایزش کنم همین میدونم نمیتونم از پس خودم بربیامو خیلی رو مخو عذیت کنندم ...من فقط بخواطر اینکه شبیح خوتهرم مراقبمینو رفتارتون عین اون بود بهتون اسرار کردم باهام بیاین...چون منو یاد اون میندازین ...من نمیخوام عزیتتون کنم فقط میخواستم یکم یاد خواهرم..........همین لخظه بود ک ی تیر تو چشمش فرو شدو مین افتاد رزیتا:😦 جنی با صورتی پریشون خم شدو تیرو بیرون کشید...این تیر تیکمون خودش بود ب بالا نگاه کردن دووایتو دارو دستش اونجا بودن تو دستای دووایت تیرکمون جنی بود...!
دووایت: Wow اینجاروووو مثه اینکه از دیدنم خوشحال نشدی عزیزم جمی دستاشو مشت کرده بودو رزیتا کنارش وایساده بود ادمای دووایتم همشون روشون اصلحه کشیده بودن دووایت: خدای من میبینی جنی هنوز کار کردن با تیرکمونتو یاد نگرفتم😁قرار بود اون تیر بخوره تو سر تو ولی هنوز نشونه گیری باهاشو یاد نگرفتم:) جنی اعصابس بدجور خط خطی بود بدون فکر کردن ب چیزی تفنگشو دراوردو ب پای دووایت شلیک کرد بلافاصله بعد افتادنش تیرکمون پرت شدو جنی رو هوا قاپیدش ادمای دووایت شروع ب شلیک کردنو رزیتا پشت ماشینا مخفی شد جنی پشت ی کنتور بزرگ اب بودو هر لحظه یکی از ادمای دووایتو خلاص میکرد تا اینکه اخرینو کشتو وقتی بیرون اومد دووایت نبود.............__•صبح روز بعد•__ گلن با سرعت سمت اسپنسر دوئیدو داد زد:جنی کجاست!!! اسپنسر دسپاچه شدو با پته پته گفت:همین الان رفت میشون از پشت گلن معلوم شدو فریاد کشید:قرار بود نزاری جایی بره!!! هردو با سرعت تمام وارد ماشین شدنو گازوندن وسط راه متورشو ک همینجوری رو جاده ولو بودو پیدا کردن از ماشین پیاده شدنو سمت جنگل رفتن__2ساعت بعد__گلن:هرجا باشه پیداش میکنم میشون:خدای من اگه رفته باشه سراغ نیگان چی همون لحظه صدایی اومد:شایدم نرفته باشه گلنو میشون روشونو چرخوندنو با دووایتو دارو دستش روبرو شدن ک همه مصلح بودن.........پرسه زنان ی نور اتیش از دور دید با اینچه دم دمای ظهر بود نور زیادی بود صدای دووایتو شنیدو یواشکی کنار درختی رفتو همون لحظه بود ک گلنو میشونو دید دستو پاهاشونو دهنشونو بسته بودنو نشونده بودن کمی نگذشته بود ک چش گلنو میشونم ب جنی افتاد کمی تعجب کردنو بعد با جیغو داد سعی میکردن ب جنی چیزی بفهمونن جنی انگشتشو بالا بردو رو لباش بردو با حرکت دهن گفت:هیشششش ولی گلنو میشون ب پشت سرش اشاره میکردن جنی روشو برگردوندو.....تققققققققق غرق خون رو زمین افتاد ب میشون شک وارد شدو گلن داد کشید:نههههههههههههههههههههه(بالا)..............انیت:نه نه نه تو این دستم بود😝مگی دستشو زیر چونش گزاشتو گفت:این قبول نیست همس من میبازم😕اینت:بازیه دیگه😀کارل در اتاقو باز کردو همون لحظه مگی شکمشو گرفتو با درد زمین افتاد کارلو اینت سریع سمتش هجوم بردنو کارل داد زد:بابامو خبر کن!!!! اینت سریع از جاش پریدو سمت دروازه رفت از دور ریکو صدا زد:ریکککککککککک مگی حالس بدهههههههههههه ..........آبراهام با سرعت زیادی میروند ریک کلافه از نبود جنیو میشونو گلن شکایت میکرد:الان وقتش نبودددد ما بهشون نیاز داشتیم آرون:ریک این حرفارو ول کن الان باید ب این فکر کنیم نیگانو دارو دستش نریزن سرمون باید ب هیلتاپ برسیم! کارل:بابا ریک سرشو چرخوندو ب کارل خیره شد ک داشت در پشتی کانتینرو میبستو جلو میمومد
کارل:یوجین میگه حال مگی تقیر نمیکنه تا وقتی ک دکتر اونو معاینه نکنه ریک:اما بچه الات 2 ماهست فک نمیکنم این قدر عذیت کنه کارل فکشو کج کردو گفت:من از این چیزا سر در نمیارم خودت ی کاریش کن ریک سری تکون دادو درو وا کرد کنار تخت نشستو دست مگبو سفت گرفت مگی:اگه چیزیش شده باشه چی ریک:مطمعن باش چیزیش نشده حالا ک گلن نیست ب من تکیه کن حواسم بت هس مگی لبخندی زدو گفت:میدونم داداشی ریک لبخند ارومی زدو گفت:نگران هیچی نباش گلنم سرو کلش پیدا میشه بچتم هیچیش نشده مگی لبخندی زدو گفت:اوهوم ریک:رزیتا میشه حواست ب مگی باسه رزیتا:البته:) ریک:ساشا توئم بیا پیش ما ساشا سری تکون دادو با ریک اومد جلو طولی نکشید ک ابراهام نگه داشت 40 نفری میشدن همه ی راهو سد کرده بودنو مصلح بودن صدای زنی از پشت بلند گو اومد:سلاممممم من نیروانام رئیس اینننن همه ادم با بهتر بگم ی شاخه از هنرای نیگان ریک پیاده شدو بلندگو رو تو دستاش گرفت:چیکار باید بکنیم نیروانا:کاری نداره فقد اگه ی دسته از ما دیدین دور بزنیدو از مسیر دیگه برید ریک:دارید حدایتمون میکنین نیروانا:اوهههه دقیقا با ی لبخند تا بناگوش وا شده بلندگورو داد دست یکی از زیر دستاش ریک ب اجبار سوار کانتینر شدو دور زدنو راه افتادن..........شب شده بودو هرثانیه حال مگی بدترو بدتر میشد ابراهامم همس دور میزدو سعی داشت از مسیر دیگه ای ب هیلتاپ بره ولی دسته ها سرتاسر مسیرا بودن ی جا تو مسیر چنتا چیز افتاده بودن ریکو ساشا پیاده شدنو چراغ غوه هارو روسون انداختن=لباسای میشونو گلن با تیرای تیرکمون جنی و ی نوشته حکاکی شده رو زمین:ستاشون سالمن ریک:اونا گلنو میشونو جنیو گرفتن!! ساشا زود سوار ماشین ش و ریکم بعد اون ابراهام بعد شنیدن این قضیه سریع پیاده شد ریکو ارون برانکاری ک مگی روش بودو جمع کردنو هرکدوم سرشو گرفتن ریک:یوجین با ماشین دور شو ما از تو جنگل میبریمش مراقب باش!! یوجین:بسپارش ب من!یوجین گاز دادو رفت ارونو ریکم برانکارو اوردن بقیه هم سریع میدوئیدن از تو بلندگو صدای سوت دلخراشی ب گوش میرسید اونقدری بلند ک همه دستاشونو رو گوشاشون گزاشته بودنو ریکو ارون گوششونو رو شونه هاشون فشردن همه سریع دوئیدن تا با ادمایی بالای100 نفر از دورو بر محاصره شدن!!! ریکچ ارون برانکارو زمین گزاشتن نو کانتینرا و ماشینای اطراف ک تو سیاهی شب معلوم نبودن روشن شدن نورشون اونقدر زیاد بود ک چشماشونو ب درد اورد مرد قد بلندی ک بالای کانتینر بزرگ وایساده بودو بلند گو تو دستش بودپارچه قرمزی ب رنگ خون دور گردنش بودو کت چرم سیاهیم ب تن داشت....ارع درسته اون نیگان بود با لبخندی ک وحشتو ب تنت میندازه
با پله هایی ک ادماش براش میزاشتنو قدمای اهسته اهستش پایین اومد دستاشو ب هم مالیدو چوب بیسبالی ک با تیغای ریز بسته شده بودو تو دستاش فشردو با لبخند ترسناکش گفت:ببینید کیا اینجان بعد با ی حرکت کاری کرد ک ادماش ریکو بقیه رو مجبور ب نشستن کنن هوای سردو باروی گِلای زیر پاشونو لیز کرده بود همه زانو زدنو نیگان گفت:بیاریدشون در ی کانتینر باز شدو گلنو میشونو اوردنو نشونن بعد کمی دو ادم ک دستای جنی رو دوششون بود اوردنشو نشوندنش اونقدری حالش بد بود ک نای راه رفتنو نداشت ی ملافه دورش پیچیده بودن تا مثلا تیری ک ب پایین تر از شونش با شدت زیادو از نزدیک رد شده رو بگیره نیگان چوب بیسبالشو روبه همه نشون دادو گفت:این لوسیله دختر من هراز گاهی تشنش میشه حالام تشنشه بعد ی لبخند دندون نما زد جوری ک تو اون تاریکی متلق دندوناش برق زدو بعد ادامه داد:خدای من اصلا باورم نمیشه شماها یکی از پایگاهامو داغون کردین بهترن سر ارتشیم مارتا با خانوادشو کشتین و 13 نفر از بهترین متور سوارارو تیکه تیکه کردین ••لوسیل بالاس مطمعنم شمام بعد خوندن این پارت از خودشو نیگان متنفر میشین••خوب اسماتونو یادم رفت بزار مرور کنم=گلن رزیتا جنی میشون آبراهام مگی...ریک ساشا آرون یوجین خب امشب یکیتون میمیره بعد لبخند لثه ای زدو با کنایه گفت:معلوم نیس کی باشه خوبببببب بزار ده بی سی چل بعد لوسیلو بلند کردو روبه سر هرکدوم میشمرد: 10..20 بعد روی ابراهام استاپ کردو گفت:3_15 کم کم جلو رفتو میگفت:هرکی میگه 15 نیست بعد روی ریک وایسادو داد زد:16_17_18 و جلو رفتو ادامه داد:19...20 قرئه ب آرون افتاده بود! نیگان:از اولللل😂👌تا 6 بار پشت سر هم شمرد این اخرین بار بودو رو مگی افتاد نیگان لوسیلو بالا بردو با داد گلن دست نگه داشت گلن:نهههههه نهههههه لطفااااااااا نیگان لبخندی زدو گفت:خدایا اینجارو همسر قیرتی میشود👏بعد لوسیلو بالا بردو تو سر«....» کوبید ساشائو رزیتا با حسرت ب سر خونیش نگاه میکردنهمه با نفرت ب نیگان «....» سرشو بالا اوردو تو حالت خلصه ب نیگان نگاه کردو گفت:من....هنوز....ز...زندم نیگان ب چشماش ک خون از سرو کلش روشون نیریخت نگاهی کردو گفت:مشکلی نیست الان میمیری دوباره لوسیلو بالا بردو با قدرت تمام رو سر «...» فرود اورد خون همجا پاشید نیگان با ی لبخند لوسیلو تکون تکون دادوسراغ رزیتا ک اشکاش بی تحمل رو زمین میریختن رفتو با لبخند همیشگیش گفت:دوسش داشتی ن؟؟؟؟ درسته اون آبراهام بود😢جنی غز زورگویی نیگانو کشتن آبراهام نفرت داشتو با گفتن این حرف نیگان بدون هیچ حرفی بلند شدو ی مشت تو دهن نیگان زد افرادش روش اصلحه کشیدهو ی قطره خون از لب نیگان پایین ریختو ترس برای جنی تو وجود بقیه موج میزد
نیگان خنده ای کردو گفت:آفرین دخترجون ضربه دستت عالیه حیف ک نمیدونی چ موقع باید ازش استفاده کنی بعد لوسیل خونیو رو دوشش گزاشتو بینشون قدم زد نیگان :میدونین اینا....ی صدم ادمامم حساب نمیشن درواقع مابین حرفاش بود ک با سرعت زیاد روشو چرخوندو لوسیلو کوبید تو صوردن«.....» ضربه اونقدری قوی بود ک مغز «....» متلاشی شده بودو نصف بیشترش بیرون دیده میشد چشم سمت چپش از حدقه درومده بودو ب بقیه نگاه میکرد جنی داغون شد بی روح...مگی قدرت کنترل اشکاشو نداشت ریک دستاشو مشت کرده بودو اشکا بی وقفه از گونش پایین میریختن کارل با دیدن این صحنه بدون هیچ حرکتی سیلاب اشکاشو بروز داد اشکای رزیتائو ساشا هزار برار شد اشکا بدون معتلی از صورت جنی سرازیر شدن امیدشو از دست داد دیگه تموم اینبار واقعی بود اون میمیره نمیتونست تکون بخوره قفل کرده بود فقد بهش زل زده بودن «....» تو دقایق اخر امرش اسم مگیو ب زبون اورد با خونی ک از دهنش بیرون میریخت اونا درحال گریه بودنو نیگانو افرادش قهقهه میزدن این همون چیزی بود ک جنی ازش میترسید ...از دست دادنش... نمیتونست اشکاشو کنترل کنه بی وقفه رو زمین میریختن بدون هیچ حرکتی از چشمش قطره های اشک ب پایین سر میخورنو از روی گونه ئو لباش پایین میریختن بارون بند اومده بودو اینبار از چشمای اونا میریخت نیگان لوسیلو بالا بردو ضربه ی خلاصو تو سر «...» کوبید مگی شکمشو گرفتو خم ب زمین شد ی دستش ب شکمش بودو اون یکیم رو زمین گِلارو چنگ میزد اشکاش زمین میریختنو با اون حال خرابش داغون داغون افتاد رو دوتا دستشو ب جنازه ی «....» خیره شد اشکا تو چشای ریک حلقه زده بودن سعی میکرد خودشو قوی نشون بده بغض راه گلوشو صد کرده بود نیگان لوسیلو چرخونده قطره خونای «...» ک روش بود پرت شد رو صورت ریک بعد نیگان با ی لبخند نزدیک ریک شدو رو زانوهاش نشست نیگان:تقصر جنی بود بعد بلند شدو روبه همه گفت:میدونید چرا تقصیر کمون دارمونه؟؟؟؟؟ اصلا قرار نبود دونفرو بکشم قانون من ی نفره ولی این کمون دار ی مشت تو صورتم زد ک باعث شد من «.....» رو بکشم😁😁و بعد دوباره قهقهه زنان سمت جنی رفتو جلوش زانو زد بعد با انگشتاش فکشو بالا اوردو ب چشای آبی ک عین دریای طوفانی شده بودن نگاهی کردو گفت:برات ارزشمند بود اره؟
جنی با چشای گریانو بغضی ک ترکیده بود ب نیگان نگاه میکرد حتی نمیتونست دستشو بالا بیارئو ی کشیده نصار صورت خندان نیگان بکنه نیگان از جاش بلند شدو روبه ادماش ادامه داد: منو ریک چنتا حرف باهم داریم حواستون ب بی سیم باشه ممکنه کاری داشته باشم یکی از ادما سری تکون دادو نیگان نزدیک ب ریک شدو عین س گ ی ک قلادشو نیاوردن از یقیه ی ریک رو زمین کشونشو تو کانتینر پرتش کرد رو یکی از مبلا لم دادو رو سقف دو ضربه زد ک کانتینر حرکت کرد نیگان لبخندی زدو گفت:اگه واست خیلی ارزش داشت بهتره اون خون رو صورتتو پاک نکنی بعد زد زیر خنده ریک:کشتن ادما برات لذت بخشه نیگان نگاهی ب ریک کردو برای اینکه بیشتر بچزونتش گفت:البته ک اره ولی «....» فرق داشت کشتن اون لذت بخش تر بود ریک دستاشو مشت کردو نبگان ب مشتای قویو دستای بزرگش نگاهی انداختو گفت:بیخیال ریک اگه قصد کشتنمو داری واسه من کاری نداره بعد بی سیمو بالا بردو گفت:فقد با فشار دادن ی دکمه میتونم بگم همرو دار بزنن ریک نفسشو حبص کردو گفت:چی ازم میخوای نبگان لبخندب زدو دو ضربه ب سقف زدو راننده وایساد نیکان پنجره رو باز کردو گفت:اینجارووو انگار مرده ها خیلی دوسم دارن بعد زد زیره خنده ئوتبری ک از ریک کش رفته بودو بیرون پرت کردو روبه ریک گفت:ای وای دیدی چیشد تبر شوط شد زمین برو برام بیارش ریک:با دست خالی😡نیگان: تو باید برام بیاریش😈بعد با سر ب بی سیم تو دستش اشاره کردو انگستشو نزدیک دکمه گرفت ریک نفس عمیقی کشیدو در کانتینرو باز کرد با مشتو لگد از مابین لشکر متحرکی ک دور کانتینر جمع شده بود رد میشد تا چشش ب تبر رو زمین افتاد تو ی ثانیه برش داشتو متحرکای اطرافشو میزد طرف پله کانتینر ک روبه سقفش میرفت هجوم بردو همون لحضه بالای تخت چشاشو بست.........ریک؟؟ ریک بلند شو عزیزم چشاشو وا کردو لوری رو رو سرش دید عقب کشیدو ب صورت خندون لوریو لباس سفید تنس نگاهی انداختو از اون طرفم صدای بص اومد:بیخیال ریک هنوز زوده تو قرار بیشتر از اینا زنده باشی تایریس:مرد تو حالا حالا ها قرار نیست بیای پیش ما تیداگ:بلند سو دیگه بقیه منتظرتن با تعجب گفت:شما؟؟؟چ... تیداگ حرفشو قطع کردو گفت:تو میون مرگو زندگی ولی فعلا حق نداری بیای پیش ما لوری سری تکون دادو گفت:اره عزیزم آبراهامو «...» هم اومدن پیش ما بعد بغض کردو گفت:ولی الان وقتش نبود..........یهو چشاشو باز کرد سرش گیج رفتو بعد چند نفس عمیش میون مح اون شب دوباره چشاشو بست
همچی جلوی چشاش سیاه سفید رد شد روز اول اشناییش با «....» کم کم جلو رفتن سالها.... بعد صحنه عوض شدو ابراهامو دید و بعدش هم جنیو بقیه ••میخواید ببینید «....» کی بود....بالارو نگاه کنین😢😢😢•• اره اون گلن بود😦قلبش ب درد اومدو چشاشو باز کرد از جاش بلند شدو با شنیدن صدای نیگان پایبن پریدو بلافاصله سوار کانتینر شد........بعد رسیدن نیگان دوباره اونو پرت کردو جلوش زانو زد نیگان:هر هفته نصف داراییتون ریک با نفرت تو نگاهشو اشکای سرازیر گفت:امروز ن! فردام ن! ولی ی روزی.....میکشمت نیگان با ظاحر جدی ریک خنده ای کردو گفت:پس هنورم حاضر نشدی بعد طرف کارل رفت نگاه همه با ترس رفت رو کارل ولی کارل بدون ذره ای از ترس تو چشای نبگان زل زده بود اشکای رو صوراش خشک شده بودنو نور خورشید ک از پسد کوها بیرون میومد تو چسای ابیش میخوردو اَثر اسک توشون معلوم شد نیگان لبخندی زدو گفت:کلاتو در بیار کارل کاری نکردو نیگان حرفشو دوباره تکرار کرد ولی بازم نتیجه ای نگرفت کلت کوچیک سفید رنگیو از جیبش دراوردو رو سر ریک نشونه گرفتو دویاره حرفشو تکرار کرد اینبار کارل با ترسی ک تو وجودس دیده میسد کلاهشو زمین گزاشت همه با ترس بهش خیره شده بودن ریک:کافیه خواهش میکنم نیگان نگاهس کردو گفت:چطوره....پسر عزیرت با ی دست بقیه عمرشو زندگی کنه چشای همه زاق شد نیگان ماژیک سیاه رنگیو از جیبش دراوردو آستین پیرهن کارلو بالا زدو رو قسمت بازوش ی خط کشیدو گفت:ماژیک سرده ن؟ ولی نگران نباش وقتی بریده شد از گرمی خون غش میکنی!! ریک داد زد:تمومش کن با این کارا چی گیرت میاد!!!! نیگان خندیدو کارلو رو زمین خوابوند••اسلاید بعدی•• میشون فریاد کشید:چرا دست پسر منو قعط میکنی ••عزیزان پسرش حساب میشه دیگه😶چون ریکو میشون ازدواج کردن•• نیگان:من
دست پسر جونتو قعط نمیکنم....بعد با لبخند گفت:ریک قعط مبکنه جنی دیگه عمون نیاوردو بی وقفه ذو رمین افتادو با دستاش خودشو گرفت نیگان طرفش رفتو با چکمه هاش ب دستای جنی ضربه های ارومی زدو گفت:بهتره ب خودت مصلت باشی وگرنه همرو میکشم جنی با این حرف سعی کرد ب خودش مصلت شه سیل اشکاش عمون نمیداد چیزی ببینه ملافه خونی رو دور خودش پیچیدو سعی کرد بتونه اروم بشینه نیگان طرف ریک رفتو تبرو جلوش پرت کردو داد زد:بزنش!! ریک :من همچین کاری نمیکممممم نیگان:بیخیال اونوقت مجبور میشم همرو بکشمو تورو تا دوسال زندانی کنم بعد بدم ب خورد مرده ها
ریک:نهههههههههه کم کم اشک تو چشای همه جمع شده بود ریک تبرو بالا بردو کارل بهش نگاه میکرد(بالا)نیگان دستور داد رو سر همه تفنگ بگیرن بعد روبه ریک با لبخند گفت:انتخاب با خودته ریک تبرو بالا نگه داشته بودو دستش میلرزید هیشکس تا این حد ترسیده ندیده بودش جنی نگاهشو ب زمین دوخته بود نیگان:معطل نکن ریک با شدت تمام چشاشو بستو تبرو پایین اورد ک چیزی ب دست کارل نمونده بود نیگان. اد زد:دست نگه دار نگاه همه ب چشای نیگان دوخته شد نیگان لبخندی زدو نزدیک ریک شدو گفت:هفته ی دیگه دم الکساندریا با ی کامیون خالی میامو ی کامیون پر میبرم حله؟ ریک با تری سرشو تکون دادو نیگان دور شدو سمت ادمای خودش کردو با اشراره کاری کرد ک چند نفر سمت جنی بیانو راهی کامیونش کنن بدون هیچ حرکتی از جنی بلندش کردن نای حرف زدنم نداشت بعد بسته شدن دری ک جنیو توش بردن نیگان گفت:اونو میبرم نیازم میشه بعد لبخند دندون نمای دیگه ای زدو سوار کامیون شدو با افرادش دور شد حالا فقداونا مونده بودنو جنازه های آبراهامو گلن💔 کارل پشت سر مگی رفتو دستشو رو دوشش گزاشتو اروم گفت:بلند شو....باید بریم مگی بی معطلی تو بغب کارل رفتو از صدای گریش اشکای کارلم دوباره نمایان شدن کمی بعد بزور بلند سدو وسط همه بزور راه رفتو گفت:بلند شین....باید برای انتقام حاظر شیم😭__•صبح روز بعد•__ کارل=دم اتاق زانوهاشو بغل گرفته بود اشکای گرم از صورت سردش پایین میریختن کلاهش جوری رو سرش بود ک صورتش دیده نمیشد صدای پا از پشت در شنیده نیشد بعد کمی ک بالا رسید پشت اتاق کارل وایسادو اروم گفت:کارل؟؟؟ میتونم بیام تو؟؟ اینت بود کارل بدون بلند کردن سرش گفت:بیا تو صداش بزور شنیده میشد بغضی ک تو گلوش بود بدتر از همیشه داغونش کرده بود اینت در اتاقو وا کردو اومد تو با دیدن حال داغون کارل بغض اونم بیشتر شدو بعد بستن در اومدو کنارش نشست سرشو ب دیوار کتکیه دادو زانوهاشو بغل گرفت اینت:اخرین بار بهم گفت تموم تلاششو میکنه بچشش یتیم نشه....ولی شد😢 میگفت دلش مبخواد حرفایی ک ماردرو پدرو خواهرش موقع مرگشون زدن بشو ب بچش بگه....ولی نتونست😞نمیخوام نمک رو زخمت بپاشم ولی.........کارل اجازه نداد حرفشو تموم کنه بلافاصله سرشو رو پاهای اینت گزاشتو خودشو مچاله کرد کلاشم رو صورتش گزاشت اینت لبخندی پر از درد زدو دستشو تو موهای کارل فرو کرد
دروازه ب صدا درومدو ریک با شنیدن صداش طرفش رفت فاصلش باش کم بود بعد باز کردنش متوجه شد ک جیمینو جینو ته برگشتن اونا لبخند رو لباشون داستنو ی کامیون پر ازوقه همراشون بود با دیدن قیافه داغون ریک بهت زده پرسیدن:چی شده!!!!! ریک ارومو اهسته گفت:آبراهام قیافه همشون 😞شد اما با شنیدن ادامه ی حرف ریک داغون شدن ریک:گلن....جنی! اشکا بی صدا پایین میریختن ته سرشو تکون میداد جوری ک بفهمونه امکان ندارع😭😭جیمین عقب عقب راه رفتو پاهاش تاقط نیاوردنو رو کامیون خودشو انداختو با کوبیدن مشت ب کابوتش اشکاشم روش میریختن جین😦باور نمیکرد حضمش براش سخت بود😭ریک سرشو پایین انداختو دور شد..........دوساعت از اومدن ج.ج.ت(خلاصه جیمینو ته با جین از این ب بعد این میشه)گذشته بود کارول از اون روری ک یکی از پایگاهای نیگانو داغون کرده بودن جبم شده بودو اثری ازش نبود صدای تق تق بلندی ب گوش رسید ریکو بقیه سمت دروازه رفتن ساین نیگان پشت دروازه دیده میشد با لوسیلش........
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
نیگان به نظرم چرته ازش خوشم نیومد💖💖😂😐😐😐
من دلم میخواد ج ر ش بدم😐💔
داستان خیلی خوبههه🤩
اعضای بی تی اس بقیشون نمیان توی داستان ؟
مرسی لاوم😗💖
راستش ن ولی اخرش چرا😗👌
آبجی حالت بهتره؟
ارع داداش بهترم ولی قضیه اصن اون نبود فقد دلم میخواس بات بحرفم احساس میکردم دیگه زیاد باهم گرم نمیگیریم اومدم بت گفتم وگرنه رفیق کیلو چن وقتی تورو دارم
سروپا گوشم آبجی
داداشی خیلی زود دارم میفهمم پره دورو برم رفیقای فیکن😦
ب یکی ازشون ک خیلی باش صمیمی بودم ماجرای اکیپمون تو تستچیو اعضاشو گفدم اینم هزارتا خواهشو تمنا ک منم عضو کن خیلی مشکوک میزد تاحالا اینقد زوق نداشته بود منم گفتم تا نگی واس چی ول کنت نیستم اونم گف میخام با یکی از داداشیات ر**ل بزنم ب ی ش ع و ر ع و ض ی فک کرده شهر حرته میگه بیام تو اکیپ اول با یکیشون ر**ل بزنم بعدم تورو پیششون خراب میکنم بری گ م شی😡
دعوامون شدو گفت فقد واسه این بام دوست بودع ک براش خیر داشتم خالم مربی شنائو تکواندوئه ازش پول کمتری میگیره ب حصاب اینکه دوست منه اخه بگو آ ش غ ا ل همه لباسای تنت مال منه شاخ شدی واسم؟
ب مولا هرچی خوردیم از رفیق بود دشمن ت خ م سلام کردنم نداش...
منم از این دوستا دارم حتی بعضی وقتا کارمون ب کتک کاری کشیده شد
یکی از دوستام گفتش ببرمش با اون دختره آشناش کنم گفتم برای چی؟ گفتش میخوام ببینم چی ت و ر کردی منم همونجا گرفتم زدمش و دیگه باهم کاری نداریم. توهم نباید بهشون اهمیت بدی همیشه دنبال دوستی باش که براش مهم باشی و برات مهم باشه. اینو بدون دوست بودن با تو لیاقت میخواد ک خیلی ها ندارن.
مرسی داداشی😚
من تا شمارو دارم دچست واسه چمه😗💖
اهای غمگین ترین دختر شوخ دنیا من هویجم؟ 😂
ج چ :آدم کثفیه اما فکر کنم دنیا راه بهتری را برای زنده ماندن بهش نشون نداده
راستی نظرت چیه همه بازمانده ها زامبی بشند 😐🙂🙃
یس دقیقا ولی اصن اینطور نیس عاجول حالا بعدنا ک بیستر جلو بره ماجرای این نیکانم میفهمی••خودم ک بشخصه حاضرم تنها ارزوی قبل مرگم کشتن این نمبت باشه😐••عااااا همشون متحرک شن😐فازا مازا؟😐
عاو باش
هیچی فقط خواستم نظرت را بدونم🙂
😅
عاجو...تو پارت بیست و چهار جوابم و بده😐🔪
ع صل😐✌
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
گگگگگگگگگلللللللللنننننننننننننننننن
عرررررررررر 😭😭😭