سلام دوستان گلم و خدمت تمامی ناظران و تستچی عزیز امروز اومدیم با یک قسمت جدید امیدوارم خوشتون بیاد پس وقتتون رو نمیگیرم میریم سراغ داستانمون Let's go😇
صبح آن روز از دید کاملیا : صبح بیدار اما دیدم ساعت ۶ و هنوز توی بغل آدریانوی بودم و دلمنیومد از بغلش در بیام چون هم گرم بود و هم حس خوبی میداد که دیدم داره بیدار میشه منم شیطنتم گل کرد پیشونیش بوسیدم که وقتی بیدار شد خندید 😂بعدش چند تا خمیازه کشید و چشم هاشو آروم آروم باز کرد خیلی چشم هاش قشنگ بودن محو چشم هاش بودم انگار همون رعد و برق های دیروز توی چشم هاش میدرخشید آدریانوس : دیدم که کاملیا توی چشم های من زل زده بود دوست داشتم همونطوری نگاهش کنم که گفتم کاملیا چند بار صداش زدم اماجواب نمیداد که یک فکر شومی زد به ذهنم و بینی اش رو گفتم اومد به خودش😂🤣
کاملیا : چرا بینی ام رو گرفتی ؟ آدریانوس : تا به خودت بیای حالا چرا به چشم هام زل زدی کاملیا : هنوز اون رعد و برق های دیروز توی چشم هات بودن آدریانوس : آره درست میگی حالا بیا بریم صبحانه بخوریم کاملیا : باشه عجیجم اول لباس عوض کنیمبعدش میریم ده دقیقه بعد از دید آدرین : دیدم که همه بر روی صندلی هاشون نشستن بعد از ۱ دقیقه آدریانوس و کاملیا هم اومدن و شروع کردیم به غذا خوردن که مرینت بحث رو باز کرد مرینت : قابل توجه همگی ، همگی میدونیم که کاملیا و آدریانوس در روابط هستند ماتصمیمگرفتیم که براشون عروسی بگیریم نظر شما چیه ؟ مارسل : فکر خوبیه بالاخره میتونیم عروسی دخترمون رو ببینیم مگرنه عزیزم آدرینا : بله درست میگی عزیز دلم ما موافق هستیم آدریانوس : واقعا این فوق العادست کاملیا : آره عالیه حالا کی عروسی بگیریم ؟ مرینت : هفته بعدی عروس گلم گابریل :راستی چند روز پیش من و امیلی یک لباس عروس و یکلباس داماد طراحی کرده بودیم اگر بخواین میدیم که بدوزن ؟ مرینت : ممنون میشم تام : برای عروسی شیرینی اش با ما سابین : انشاالله خوشبخت بشین مرینت : آدریانوس باید رویفرم باشی اینچند روزه چاق شدی همش خوابیدی آدریانوس : کاری نداره با ۵ ساعت ورزش آب میشه الان به دوست هام میگم که بریم باشگاه بدن سازی آبش میکنم

مرینت : باشه راستی مو هات هم کوتاه کن آدریانوس : مو به این خوبی خدایی خوشتون میاد کوتاه کنم 🥺 کاملیا : خب عمه مرینت درست میگه دیگه باید کوتاه کنی 😂 آدرین : حالا ۲ به یک می افتین روی پسرم ، پسرم اصلا کمیکوتاه کن آدریانوس : باشه من میرم باشگاه (عکس اسلاید آدریانوس در باشگاه بدت سازی زور و بازد رو حال کنید )
مرینت : آدرینا و کاملیا و آلیا بیاینما هم بریم بازار خرید کنیم آلیا : آره فکر خوبیه کاگامی تو هم میای ؟کلویی توهم بیا اصلا همه با هم میریم مرینت : آرهعالی شد کاگامی : باشه ولی فکر کنم یک کامیون باید ببریم چون خرید هامون زیاد میشه اصلا یکمغازه رو میخریم آلیا : آره خب دست بکار میشیم و میریم ( از زبان راوی:بعد از ۶ ساعت کل بازار رو خریدن و کلی جاروش کردن و اومدن به قصر 🤣🤣😂😂😂😂🤣)
آدرین : یا عیسی مسیح چخبرتونه کل بازار رو خریدین مرینت : عروسی پسرمهدیگه تازه عروسی دختر آدرینا هم هست ما حق داریم کل بازار رو بخریم 😁 آدرین : پس بقیه چی ؟؟؟؟؟؟؟ آلیا : آدرین خان عروسی پسر بهترین دوست منم هست خب منم حق دارمکل بازار رو بخرم آدرین : باشه قبول حالا این همهوسایل رو کجا جا بدیم الان به خدمتکاران میگم یکجایی جاشون بدن 😂😂😂😂😂😂 مرینت : چرا میخندی ؟ بگو تا ما هم بخندیم آدرین : دارم به این میخندم که اگر شما نباشین بازار بشکسته میشه🤣🤣😂😂😂 آدریانوس : زدی تویخال پدر دقیقا 🤣🤣😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
آدرین : آره دیگه کل بازارروخریدن حداقل با تخفیف میخریدین 😂 مرینت : با اجازت با تخفیف گرفتیم مگرنه بچه ها آره با کلی چک و چونه خریدیم ممنون دوستان که تا اینجا همراه من بودید امیدوارم خوشتون اومده باشه حتما نظر بدید و لایک کنید و فالو یادتون نره اما بزنید صفحه بعدی کهچالش دارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا می خوای بری😕😕😕
Dely من داستانم رو تموم میکنم بعدش یکفکری دارم ببینم چی میشه
بچه ها بجای اینکه برید بیاین با هم یه انجمن درست کنیم و با هم باشیم و بچه های دیگر رو هم جمع کنیم اینطوری بهتره
امیر من علی ام متاسفانه نمیشه
سلام داداش خوبی عزیزم ؟؟ خیلی وقت پیش گفته بودی داستانم رو معرفی کن منم که آبجیم امتحان و اینا داشت نمیشد گوشی رو ازش بگیرم ولی الان دستمه و یه تست ساختم معرفی کردم هم داستان تو رو و هم داستان هایی که ازشون خوشم می اومد ... امید وارم منتشر بشه و زود زود بنویس من این یه ماه نبودم فقط چهار پارت نوشتی بازم ممنون ❤️💜🧡 عالیه ❤️
ممنونم گلسا جان موفق اشی لطفداری عزیز دل مطمئنم منتشر میشه😇😊
سلام
میگم بعدی رو نمیزاری
راستی به نظرت داستانم رو ادامه بده همون که راجب میراکلسه راستش هیچی به ذهنم نمیاد که بنویسم
اصلن حسش نیست میگم من چند سال پیش خوزستان اومده بودم ولی خوب نمیشناختمت وگرنه حتما به شما یه سر میزدم
ممنون یگانه جان فعلا نمینویسم چون در مسافرت هستم
انشاالله بیا ما در خدمت هستیم😁
سلام عالی ببخشید من چند روز نبودم و نتونستم داستانت رو بخونم و کامنت بدم 🤍
مشکلی نداره یگانه جان
عالیییی بود
ممنون پارمیدا جان
❤❤❤❤❤
عالی بود من تست های دیگمم منتشر شده میشه بهش سربزنید
ممنون با کمال میل
من اینو منتشر کردم
ممنون لطفداری