
سلام بر دوستان گلم و طرفداران میراکلسی های عزیز امیدوارم حال همگیتون خوب باشه و ممنونم کهتا آخرین قسمت داستانم طرفدار من بودید و از بنده حمایت کردید شما مثل خواهران و برادران من هستید همانطور که از اسم این قسمت معلومه قسمت آخر داستان زندگی جدید هست من استراحت کردم و میخوام براتون یک داستان دیگر نیز بنویسم اگر کهاز تستچی نرفتم پس بزنید بریم سراغ داستانمون Let's go😉
خب جایی که انتظار دارین روز عروسی البته صبح 😁 ( دوستان یکتوضیحی بدم که خارجی ها یک رسمی دارن که عروس و داماد تا قبل از عروسی نباید همدیگه رو ببینن ) گفتم که بدونین پس حواستون باشه🙂 ساعت ۸ و ۱۵ دقیقه صبح به وقت پاریس 😁 از دید آدریانوس : صبح با صدای آلارم گوشی امبیدار شدم و رفتم که دست و صورتم رو بشورم بعدش هم یک لیوان آب خوردمکه یکنفری در اتاقم رو زد کیه ؟ مرینت: مامان منم بیام داخل ؟ آدریانوس : بفرما 🙂 مرینتمیاد داخل مرینت : پسرم امروز برای تو و کاملیا آرایشگر میاد بقیه هم همینطور آدریانوس : خوبهاما لباس من کجاعه ؟ مرینت : پیش پدربزرگت هست برو پیشش ازش بگیر آدریانوس : باشه کاری نداری ؟ مرینت : نه بدو برو اما اولش صبحانه یادت نره آدریانوس : باشه

بعد از صبحانه از دید گابریل : داشتم لباس های آدریانوس و کاملیا رو میدیدم که یک نفری در زد و دیدم که آدریانوی هست و بهش گفتمکه روی صندلی بشینه و نشست آدریانوس : پدربزرگ لباس های من اینها هستن ؟ چون خیلی خوشگلن 😍 گابریل : آره پسرم امیدوارم که باهاشون خوشتیپ و فوق العاده نمایان بشی آدریانوس : ممنون اما مادربزرگ کجاست ؟ گابریل : رفته پیش کاملیا که کمکش کنن برای کار های خونه که آماده باشه (دوستان اگر قبلا نگفتم شاید یادم رفته باشه اما آدرین برای آدریانوس یک ویلا خوشگل گرفته و خیلی بزرگ این عکس اسلاید خونه آدریانوس هست )
آدریانوس : خوبه ممنون من دیگه برم به بقیه کار ها برسم گابریل : باشه پسرم موفق باشی آدریانوس: ممنون آدرین : پسرم بیا به تمام ابر قهرمانان زنگبزنیم تا بیان به عروسیتون آدریانوس: باشه ۲ ساعت بعد : از دید مرینت : بالاخرهکار هایخونهتموم شد و بعدش ما هم رفتیم استخر که خستگی از بدنموندر بیاد و بعد از ۱ ساعت که خستگیمون در رفت آرایشگر ها هم اومده بودن به قصر دوستان الان ساعت ۱۲ و ۳۰ هست البته همون آرایشگر های آدرین و مرینت اومدن اما سنشون رفته بالا و مقداری پیر شدن ولی بازم کارشون خوبه
خانم آرایشگر : عروس خانم چه خوشگل هستی شما چه مدلی دوست داری ؟ کاملیا : لطفدارین ، مدل ساده دوست دارم و مقداری هم آرایش کافیه خانم آرایشگر : باشه هرجور مایلی طرف مرد ها😂😂😂😂 آقای آرایشگر : جناب پرنس خوشتیپ پاریس مو هاتون که اندازه اش خوبه چه مدلی بزنم ؟ آدریانوس : مقداری اصلاح کن و شم هم بنداز تا صورتم صافبمونه آقای آرایشگر : حتما قربان

۱ ساعت بعد کهکارهای آدریانوس وکاملیا انجام شده بود و همههم همینطور آدریانوسهم به یکنفری گفتکه ماشین عروسی رو آمادهکنه عکس اسلاید ماشین آدریانوس تا بعدش لباس بپوشن و بعدش برن به کلیسا خودتون که بهتر میدونین
از دید آدریانوس : وقتیکه زنگ زدم تا ماشین رو آماده کنن فشنگی رفتم تا آماده بشم 😂😂😂😂😂 رفتم سریع لباسپوشیدم ورفتمپیش کاملیا و بقیه تا وقتی که دیدم فیوز از سرم پرید 🤣😂😂😂😂😂😂 ودهنم تا اونور جهان باز مونده بود انگار کهبینگ بنگانجام شده بود
کاملیا : کجایی بیابهخودت آدریانوس : چی کی کجا اینجا ام فقط خسلی خوشگل شدی دهنم باز موند کاملیا : توهم خوشتیپشدی ناقلا 😉 آدریانوس : بریم دیگه همه داخل کف موندن 😂😂😂😂😂😂😂 کاملیا : باشه بریم که راننده ماشین رو آورد و خودش جلو بود اما پیاده شد وقتیکهمارفتیم همه برامون دست میزدن و پول مینداختن هوا کهمل سوارماشین شدیم و همه دنبالمون اومدن
دوستان بزرگ ترین کلیسای فرانسه را کرایه کردن و تمام قهرمانان و آدمای مشهور و معروف اومدن از جمله شهردار و رئیس جمهور و بقیه ..... بعد از نیمساعت که ترافیک هم بود بالاخره رسیدیم و پیاده شدیم و کلی عکس گرفتن و ....... با هزاران بدبختی وارد کلیسا شدیم و همه اونجا نشسته بودن و یکمیز هم اونجابود
وما اونجا نشستیم و پدر کلیسا هم شروع کرد به صحبتکردن پدر کلیسا : امروز در این مکان مقدس و زیبا جمع شده ایمکه عروسی بسیارزیبا پرنس آدریانوس و پرنسس کاملیا را شاهد باشیم
کاملیا دوپنچنگ بنده وکیل هستم شما را به عقد دائم آقای آدریانوس آگرست با مهریه ی ۵۰۰۰۰۰۰۰ سکه ی طلا در آورم برای بار دوممیگویمآیا وکیلم ؟ برای بار سوم میگویم آیا وکیلم ؟ کاملیا : با اجازه ی پدر و مادرم و تمام بزرگان بله وهمه دست زدن پدر کلیسا : آقای آدریانوسآگرست آیا قبول میکنید که تا عمر دارید در کنار همسرتان با خوبی و خوشی زندگی کنید و به قول خودتون عمل کنید ؟ آدریانوس : بله 🥳 و بعدش همه دست زدن و از جاشون بلند شدن پدر کلیسا : الان میتونید همدیگه را ب ، ب ،و ،س ،ی،د
بعدش رو که خودتون میدونید دیگه من بیشتر نمیگم از اونجاش 😂😂😂 نویسنده خسته شد بخدا بعدش همه رفتن خونه هاشون و بهشون تبریک گفتن و آدریانوس و کاملیا هم به خوبی و خوشی تا سالیان سال در کنار هم زندگی کردن دوستان این داستان تموم شد اما بزنید صفحه بعدی چون یک سوپرایز فوق العاده براتون دارم
خب دوستان من بعد از این داستان میخواهم یکداستان دیگر را بنویسم که میراکلسی نیستیکجورایی ژانر عاشقانه و اکشن داره پس بزنید بریم سراغ نتیجه ها
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام تولدت مبارک
سلامم ^^❤
تولدت مبارک باشهه ^^❤
امیدوارم به همه ی ارزو های قشنگت برسیی ^^❤
نویسنده ی خوبی هستی ها😅
ممنون😁
واقعا داستانت خیلی خیلی خوب بود👌💛
ممنونم
داستانت عالی بود
ممنون
علی داداش من عاشق داستان هایت هستم میشه یک راه پیشنهاد کنی عین تو داستان بنویسم
باشه داخل تست معرفی خودت نظر دادم
محسن خودمم راضی نبودم بنویسماگر میخوای پاکش کنم😂
میدونم گفتی
پاکش نکن
ولی اینا خیلی سوتی های بدی بود
جز مهریع
بچه ها فصل هفتم توسط جرمی زگ تایید شد
خیلی خوبه
5 یادم رفت ناموصا 😂😅😅
اما کامل معلوم بود خلاصه نوشتی بدون هیو جزییاتی
بمیری محسن ابنجوری نظر میدن
به مرگم که راضیم
راحت میشم
خدارو شکر
4 با دستور پدر کلیسا 👩❤️💋👨 نمیکنن
مراسم ازدواجشون ترکیبی شد